تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

بسم الله الرحمن الرحیم

تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ‏] من با هر شدتی باشد می ‏گذرد ولی بحمدالله تاکنون هر چه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد....

فرستنده: روح الله خمینی(ره)
گیرنده:خدیجه ثقفی
زمان: فروردین 1312 / ذی القعده 1351.
مکان: لبنان، بیروت.

پربیننده ترین مطالب

آخرین نظرات

  • ۱۲ بهمن ۰۰، ۲۳:۲۵ - فاطمه 😐

۱۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهید مطهری» ثبت شده است


بعد از ظهر ۲۲ آبان ۶۲ بود. اولین دخترمان داشت به دنیا می‌آمد.
وقتی حالم بهتر شد و به بخش منتقل شدم، حسین آقا را دیدم که با یک دسته گل و شیرینی به ملاقاتم آمد و مرتب شکر خدا را می‌گفت.

وقتی خانم پرستار دخترمان را آورد، مقداری پول و شیرینی به پرستار داد و دخترمان را گرفت. بوسیدش و در گوشش اذان و اقامه گفت.
می‌گفت: دخترم قبل از اینکه اولین قطره شیرش را بنوشد باید مسلمان و شیعه امیرالمؤمنین (ع) باشد. بعد دخترم را با احتیاط داد دستم.

راوی: زهرا سحری؛ همسر شهید

 

📚نیمه پنهان ماه، جلد ۳۲؛ املاکی به روایت همسر شهید؛ نویسنده: رقیه مهری آسیا بر، صفحه 48

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

 

صبح طلوع
۲۵ اسفند ۰۰ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

پدرم سعی می‌کردند به دخترها بیشتر از پسرها توجه و محبت کنند. مثلا اگر مهمان آمد و قرار بود برادر بزرگم چای بریزند یا کفششان را مرتب کنند و تعلل می‌کردند، به ایشان تذکر صریح می‌دادند؛ اما در مورد دخترها ملایم بودند.

 

📚استاد مطهری از نگاه خانواده، ص۹۳، به نقل از سعیده مطهری

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۱۹ اسفند ۰۰ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

ایشان [شهید مطهری] خیلی مراقب تربیت اسلامی ـ چه در رفتار و چه در گفتار ـ بودند. وقتی بچه‌ها می‌خواستند به مدرسه بروند، ایشان با احترام کامل دخترها را صدا می‌کردند: سعیده خانم، حمیده خانم…، تشریف بیاورید؛ و بعد از ایشان سؤال می‌کردند؛ مثلاً سعیده خانم! شما امروز برای فاصله منزل تا مدرسه چه ذکری را در نظر دارید بگویید؟ یعنی تا این مقدار مراقب بودند و در عین محبت و عشق ورزی به بچه‌ها، همه ضوابط و دستورات را به ایشان یاد می‌دادند.

 

📚فصلنامه شورای فرهنگی و اجتماعی زنان، شماره ۱۰، به نقل از همسر شهید مطهری

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۱۵ اسفند ۰۰ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

esteghbal

 

یادم هست یک بار برای دیدن دخترم به اصفهان رفته بودم و بعد از چند روزی با یکی از دوستانم به تهران برگشتم. نزدیکی‌های سحر بود که به خانه رسیدم. وقتی وارد خانه شدم، دیدم همه بچه‌ها خواب هستند، ولی آقا [شهید مطهری] بیدار است. چای حاضر کرده بودند، میوه و شیرینی چیده بودند و منتظر من بودند. دوستم از دیدن این منظره بسیار تعجب کرد و گفت: همه روحانیون این قدر خوب هستند؟ بعد از سلام و علیک، وقتی آقا دیدند، بچه‌ها هنوز خوابند، با تأثر به من گفتند: می‌ترسم یک وقت من نباشم و شما از سفر بیایید و کسی نباشد که به استقبالتان بیاید.

📚سرگذشت‌های ویژه، به روایت جمعی از یاران، ج ۲، ص۱۰۸ و ۱۰۹، به روایت همسر شهید مرتضی مطهری

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۰۹ اسفند ۰۰ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

ما اوایلی که به تهران آمده بودیم، خانه ای در خیابان ری، کوچه دردار داشتیم و چون در داخل منزل حمام نبود، ایشان روز جمعه به من می‌گفتند: «خانم! من امروز غذا درست می‌کنم و شما این دختر خانم‌ها را به حمام ببرید و به ایشان غسل جمعه را یاد بدهید. این‌ها باید روش غسل و یا احکام مبتلا به‌شان را بدانند. در آینده ممکن است ما نباشیم و نتوانند سؤال کنند و دچار مشکل شوند.»

 

📚فصلنامه شورای فرهنگی و اجتماعی زنان، شماره ۱۰، به نقل از همسر شهید مطهری

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۰۴ اسفند ۰۰ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

 

یک وقت هم من و ایشان به سفر کربلا رفته بودیم. وقتی به خانه برگشتم، دو سه تا از بچه‌ها خواب بودند. ایشان ناراحت شدند و با بچه‌ها دعوا کردند که چرا وقتی مادرتان از سفر کربلا برگشته، همه شما به استقبالش نیامدید؟ بسیار مهربان بودند. بعد از چندین سال زندگی، همان مهر و محبت روزهای اول ازدواج بین ما برقرار بود. روزهای پنج شنبه و جمعه وقتی ایشان به قم می‌رفتند، من لباس هایشان را می‌شستم و مرتب می کردم. اتاقشان را منظم می کردم و منتظر می ماندم تا برگردند. خلاصه هرچه از صفا و محبت و تقوای ایشان بگویم، کم گفته‌ام. ایشان از تمام مسائل خانه خبر داشتند و در بیشتر کارها به من و بچه‌ها کمک می‌کردند. ایشان بزرگ ترین حامی و هادی من و بچه ها بودند. بیشتر صبح ها چای درست می‌کردند. در تمام طول زندگی به یاد ندارم که به من گفته باشند یک لیوان آب به ایشان بدهم. از ظلم به زن‌ها بسیار ناراحت و منقلب می‌شدند. همیشه می‌گفتند: زن نباید استثمار شود.

 

📚سرگذشت‌های ویژه، به روایت جمعی از یاران، ج۲، ص۱۰۹، به روایت همسر شهید مرتضی مطهری.

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۰۳ اسفند ۰۰ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

رابطه ما در محیط خانه با ایشان، بدون اغراق رابطه مرید و مرادی بود؛ به طوری که تمام افراد خانواده مرید پدرم بودند. روح متعبد و اخلاق نیکوی ایشان همه را مجذوب خود ساخته بود. با وجود این، به عقیده من، رعایت کامل عدالت در بین فرزندان، یکی از ابعاد شخصیتی ایشان بود که در محیط [خانه] بیشتر نمود داشت.

 

📚استاد مطهری از نگاه خانواده، ص۹۱، به نقل از سعیده مطهری، دختر شهید مطهری

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۲۵ بهمن ۰۰ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

aval vaght

 

ایشان هم پیوسته برای بچه‌ها دعا می‌کردند. من امروز اثر دعای مطهری را حتی در نوه‌هایم می‌بینم. از همان دوران کودکی بسیار به رعایت ضوابط شرعی مقیدند؛ حتی نوه‌های من از همان دوران خردسالی، مقید به وضودار بودن هستند. بچه هفت ساله وضو می‌گیرد.
یک بار من به خاطر کسالت از اول وقت، نمازم مقداری عقب افتاد. وقتی وضو گرفتم، آمدم که نماز بخوانم، دیدم جانماز مرا نوه‌ام جمع کرده؛ دلیل این کار را سؤال کردم. این بچه خردسال گفت: مامان جان! دیگر فضلیت اول وقت تمام شده، و چون دیر آمدید، من جانماز را برداشتم.

📚فصلنامه شورای فرهنگی و اجتماعی زنان، شماره ۱۰، به نقل از همسر شهید مطهری

 

 

tanha_rahe_narafte@

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۲۰ بهمن ۰۰ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

 

من برای بچه‌ها ارزش قائلم. در موقع مشخصی که باید با بچه‌ها باشم، حتی اگر کار مهمی داشته باشم، ترجیح می‌دهم که آن دو ـ سه ساعت، به بچه‌ها و درس و مشقشان برسم. در بازی بچه‌ها شرکت می‌کردند و به دیدن بازی بچه‌ها می‌رفتند و آن‌ها را خیلی به ورزش تشویق می‌کردند. در فریمان چندین بار، خودم شاهد بودم که با آن مقام علمی، با بچه‌ها توپ بازی می‌کردند. همه بچه‌ها علاقه داشتند که با ایشان بازی کنند.

 

📚پاره ای از خورشید، ص۱۶۳، به نقل از آقای هادی جوان، خواهرزاده استاد مطهری

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۱۴ بهمن ۰۰ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

پدرم بسیار رفتار عادلانه‌ای داشتند و این نکته را حتی موقعی که میوه هم می‌خوردیم، رعایت می‌کردند. یادم هست مثلا هندوانه یا خربزه را به نسبت سن ما تقسیم می‌کردند؛ به طوری که هیچ یک از ما فکر نمی‌کردیم دیگری سهم بیشتری برده و ما مغبون شده‌ایم. رفتار عادلانه پدر و مادرمان به گونه‌ای بود که هیچ وقت موجبات حسادت و رقابت ما و خواهر و برادر فراهم نشد و پیوسته نسبت به هم علاقه و عاطفه خاصی داشتیم که هم چنان پا بر جاست.

 

📚استاد مطهری از نگاه خانواده، ص۹۳و۹۴، به نقل از سعیده مطهری، فرزند شهید مطهری

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۱۳ بهمن ۰۰ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر