تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

بسم الله الرحمن الرحیم

تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ‏] من با هر شدتی باشد می ‏گذرد ولی بحمدالله تاکنون هر چه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد....

فرستنده: روح الله خمینی(ره)
گیرنده:خدیجه ثقفی
زمان: فروردین 1312 / ذی القعده 1351.
مکان: لبنان، بیروت.

پربیننده ترین مطالب

آخرین نظرات

  • ۱۲ بهمن ۰۰، ۲۳:۲۵ - فاطمه 😐

۳۷۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ارتباط با فرزندان» ثبت شده است

💠اگر همه ما بپذیریم که نظام خانواده مانند هرنظام دیگر باید از قواعد سیستم و نظام پیروی کند، آن وقت راحت‌تر این اصل را می‌پذیریم که مدیریت اصولی در خانه با مرد است و زن مانند رییس جمهور باید وظایف اجرایی و پرورشی فرزند را تا هفت سالگی انجام دهد.

🌾در چنین خانواده‌ای فرزندان، تحت تربیت پدر و مادر هستند. رییس خانواده پدر است که با مدیریت و نظارت خود، قوانین ورودی و خروجی افراد و اطلاعات خانواده، را از منزل مدیریت می‌کند و زن و مرد در مجموعه همسری نیاز یکدیگر و همچنین در مجموعه والدینی، که هردو از زیر مجموعه‌های نظام خانواده است، نیاز فرزندان را برطرف و تربیت آنها را برعهده می‌گیرند.

☘️در چنین خانواده‌ای، همه به دنبال رفاه بیشتر فرزندان و اطاعت از آنها نیستند، وظایف به صورت جنسیتی و براساس توانایی‌ مرد و زن، طبقه بندی شده و فرزندان ذیل اصول تربیتی پدر با اجرای مادر زیست می‌کنند. بنابراین شرایط برای رشد و همراهی هم کاملا مهیاست برخلاف خانواده‌هایی که جایگاه پدر در آنها تضعیف شده یا فرزندان نقش ریاست مستقیم یا غیرمستقیم را برعهده دارند.

 

 

صبح طلوع
۲۳ مرداد ۰۲ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

🌾والدین باید همیشه زمانی را برای صحبت کردن با فرزند خود بگذارند. این کار باعث تقویت ارتباطات آن ها با هم می‌شود. اما باید نکاتی را در این زمینه رعایت کنند:

✅۱: با زبان ساده و قابل فهم بسته به سن و سطح توانایی و فهم او صحبت کنند.
 
✅۲: درباره ی احساسات و علایق فرزند خود نیز با او صحبت کنند.

✅۳: شنونده های خوبی برای فرزندان خود باشند و به علاقه و نگرانی های آنان گوش دهند و آن ها را بپذیرند.

صبح طلوع
۳۰ تیر ۰۲ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

 

🤔تاحالا باخودت فکر کردی که دقیقا برای اینکه برای سؤال‌های روزمره‌ی نوجوونت جواب داشته باشی، باید چه کار کنی؟  

 

 📱من بهت پیشنهاد میدم ؛ حتما دنبال سواد رسانه باش.

 

💡اگه میخوای بتونی درست تحلیل کنی و توانایی توضیح ساده‌ی تحلیلت رو برای نوجوون کنجکاوت پیدا کنی، حتما این سرفصل رو دنبال کن.

 

✌️مطمئن باش موفق میشی.

 

 

صبح طلوع
۱۸ دی ۰۱ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

📝صبح‌ موقع جمع کردن خونه، نوشته‌ی تصویر  بالا رو در دفتر بچه‌ام دیدم. نمیتونم شگفتی و حس خوبم‌ رو توصیف کنم.

💫معلوم نیست بعد از این چی بشه اما اون چیزی که مهمه این هست که این دغدغه در ذهن بچه‌ی ده ساله می‌تونه وجود داشته باشه.

🌱 یه دغدغه بدون اینکه اون رو خشن یا ناامید کنه. بدون اینکه اراجیفی در مورد افسردگی و تفکر در مورد مرگ راجع‌ به او صدق کند.

🤔حواسمون هست که فطرت الله التی فطرالناس علیها، در همه‌ی بچه ها وجود داره؟!
💡البته به شرط اینکه تربیتشون، در محیط‌های تربیتی که از همه مهم‌ترشون خانواده‌ست، آسیب نبینه.

 

صبح طلوع
۱۲ دی ۰۱ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

💡دعا در حق فرزندان و برای رشد جسمی و معنوی آن‌ها تاثیر گذار است.

🤲لازمه‌ی سعادت فرزند این است که هم شیوه خوب تربیتی داشت و هم
 برای دوری از آفات برایش دعا کرد.

♨️ بزرگ‌ترین آفت زندگی فرزندان این است که پیرو وسوسه‌های شیطان شوند؛ همچون محسن شکاری و ... که با حمل اسلحه سرد و کشیدن روی نیروی مدافع امنیت، آرامش و امنیت اجتماعی را بر هم زد و در دل مردم رعب و ترس انداخت.

🌱تنها راه نجات از وسوسه‌های شیطان پناه بردن به خداست. فرزندان خود را به خدا بسپاریم و در تربیت‌شان کوتاهی نکنیم.

✨امام سجاد علیه‌السلام فرمود: «وَأَعِذْنِی وَ ذُرِّیَّتِی مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ.»؛ «و مرا و نسلم را از شیطان رانده‌شده، پناه ده.»*

📚*صحیفه سجادیه، دعای ۲۵، دعا در حق فرزندان

صبح طلوع
۱۱ دی ۰۱ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

🌾سفره هنوز پهن بود. مادر و پدر بلندبلند سر سفره، بر سر مهمان کردن پدربزرگ بحث می کردند. سمانه، غذایش را خورده بود اما آنقدر خسته بود که با دستهای نشسته، کنار سفره خوابش برده بود.

☘️بابا محمود او را که دید، دلش سوخت. با صدای بلند قربان صدقه‌اش رفت. دختر کوچولو را توی بغل گرفت. بوسه‌ای روی صورتش نشاند. سمانه یواشکی لای چشمهایش را باز کرد. از گرمای آغوش پدر لذت می‌برد. می‌دانست موقع بیداری چنین فرصتی ندارد و با عطر آغوش پدر، مست می‌شد.

✨دلش می‌خواست فاصله‌ی هال‌ تا اتاقش چند برابر می‌شد تا بیشتر در آغوش پدر بماند؛ اما تمام شد.

🌺سمانه دوباره روی زمین رسید و کاخ آرزوهایش فرو ریخت. باید چند شب صبر می‌کرد تا بتواند باز خود را به خواب بزند و سهمش را از آغوش پدر، بدزدد.

 

 

صبح طلوع
۲۷ آذر ۰۱ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

💡وقتی پدر و مادر با فرزند نوجوانش محترمانه صحبت می‌کند، گامی مفید در رشد تربیتی فرزندش بر می‌دارد.

🌱گفتگوی بدون تندی و لجبازی، راه و روش منطقی در تربیت است.

✨پیامبر اکرم صلّی‌ الله‌ علیه وآله:
«به فرزندان خود احترام بگذارید و آنها را نیکو تربیت کنید تا مورد غفران پروردگار قرار گیرید.»

📚بحارالأنوار، ج ۱۰۴،  ص ۹۵

 

 

صبح طلوع
۲۷ آذر ۰۱ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

🌱برای مشاوره قبل از ازدواج پیش مشاور رفتیم. من هفده ساله بودم و علی بیست ساله.
در چوبی را که باز کردیم. رنگ دیوار و وسایل روی میز و اطراف، همه آبی بود.
دکتر سرمد پشت میز چوبی روی صندلی چرخدار نشسته بود و با روی باز به ما نگاه می‌کرد.
علی خلاصه‌ای از خصوصیات خود و اینکه با هم فامیل هستیم برای دکتر توضیح داد.
او گفت: :اگه از من می‌شنوید؛ چون ازدواج فامیلی دارین، هیچ وقت بچه‌دار نشین!»
اصلا انتظار شنیدن چنین حرفی را نداشتیم. چند لحظه دچار شوک شدیم.

👶من و علی عاشق بچه بودیم.
سه‌ماه از ازدواج‌مان گذشت که باردار شدم. با ترس و لرز آزمایشات را می‌رفتم. خدا خدا می‌کردم بچه‌‌ام مشکلی نداشته باشد.
قبل از سالگرد ازدواج‌مان خدا دختربچه‌ سالم و زیبا به ما هدیه داد.

🌸از به دنیا آمدن زینب، زمان زیادی نمی‌گذشت که ساخت خانه‌مان را شروع کردیم.
باورمان نمی‌شد به این زودی داریم صاحب خانه می‌شویم.
ته دلم زمزمه‌ای می‌گفت: «پا قدم زینب کوچولو هست! همونی که دل رو زدی به دریا و توکل به خدا کردی.»
قشنگ دست‌های خدا را توی زندگی‌مان می‌دیدیم.

☘️تابستان همان سال‌ بود که اتفاق تلخی برایم رُخ داد.
هیچ وقت آن روز را فراموش نمی‌کنم. توی آشپزخانه مشغول درست کردن غذا بودم. گوشه‌ چشمی هم به زینب داشتم.
یهو دیدم دست‌های سفید و تُپُلش چیزی از روی زمین برداشت و توی دهانش گذاشت.
کارد آشپزخانه را روی اُپن انداختم و به طرفش پا تند کردم.

🍁ولی دیر رسیدم. ابتدا چند سرفه زد. بعد از مدتی نفس بچه بُریده شد. لب‌هایش سیاه و صدای سرفه‌اش قطع شد. صورتش رو به کبودی رفت.
با صدای جیغ و فریاد من، خدیجه خانم همسایه‌ی واحد کناری‌مان خودش را پشت در رساند و زنگ خانه را زد.
بچه بغل در حالی که اشک می‌ریختم و می‌لرزیدم، در را باز کردم.

💡خدیجه خانم که دنیا دیده بود با دیدن زینب همه‌ی ماجرا را فهمید. معطل نکرد. بچه را از من گرفت. چند ضربه محکم به پشتش زد. هسته‌ی زردالو به بیرون پرتاب شد. نفس بچه برگشت. کم‌کم رنگ صورتش باز شد. قرمزی لب‌هایش نمایان گشت.
حال خودم را نمی‌فهمیدم. وِردِ زبانم تشکر از خدیجه خانم و شکرخدا بود.

💦زینب را محکم بغل کردم و می‌بوسیدم. اشک پهنای صورتم را پوشانده بود. زینب هاج‌ و واج به من نگاه می‌کرد و من قربان‌ صدقه‌اش می‌رفتم.
همان لحظات سخت در دل با خدا عهد بستم، فرزندان زیادی به دنیا بیاورم و برای خدمت به اسلام تربیت کنم.

🌾از آن روز پانزده سال می‌گذرد. به چهره‌ی محمدرضا یک‌ساله‌ام نگاه می‌کنم. پنجمین بچه‌ی خانواده است. ملچ‌ملوچ شیر‌خوردنش سکوت خانه را می‌شکند. به رویش لبخند می‌زنم. بچه‌ها به همراه پدرشان به شهربازی رفته‌اند. بهترین فرصت است چُرتی بزنم. مژه‌های بلندم در هم فرو می‌روند. خوابم چنان عمیق است که با صدای زنگ آیفون از جا می‌پرم.

صبح طلوع
۲۳ آذر ۰۱ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

💡اگر می‌خواهی فرزندی با اراده و شخصیت قوی تربیت کنی، آزادی‌اش را از او نگیر و پیوسته تمام حرکاتش را زیر ذرّه بین، قرار نده تا مستقل بار آید و بتواند در هر شرایطی فردی مفید و نترس شود. در صورت بروز مشکلی، قالب تهی نکرده و شجاع میدان باشد.

❌وقتی با هم همراه هستید دستش را به نشانه‌ی این‌که گم نشود نگیر! با این‌کار هم روحیه و شخصیتش را قوت می‌بخشی و هم لجبازی را از وجودش، دور می‌سازی.

🌱کودکان موجوداتی هستند تابع بزرگ‌ترها و در عین حال سرکش و نافرمان، الگوی خوبی باش برای جگر گوشه‌ات تا فردی سازگار با جامعه رشد یابد و کارهایش را پیش ببرد.

🪞پدر و مادرها! آیینه‌اید برای فرزندانتان، بهترین‌ صفات را انعکاس دهید تا بهترین‌ها را تحویل بگیرید.

💫پیامبر صَلّی الله عَلیهِ و آلِه: مِهر خداوندى از آنِ بنده‌اى باد که فرزند خود را با نیکى کردن به وى و دَمسازى با او و آموزش و ادب کردن وى، در نیکو شدنش یارى دهد.*

📚*مستدرک الوسائل،ج ۱۵،ص ۱۶۹

 

صبح طلوع
۲۳ آذر ۰۱ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

🍀سر و صدای زیادی از داخل اتاق می‌آمد. یک مرتبه مریم در اتاق را باز کرد و به سمت آشپزخانه دوید. لاله به خاطر این که مریم بی هوا به او برخورد کرد ظرف شیر جوش از دستش افتاد. لاله مثل کوه آتشفشان شد و یک مرتبه با صدای بلند سر مریم داد کشید. مریم از ترس مادرش، سمت پنجره دوید و پشت پرده پنهان شد. لاله دو باره فریاد کشید و چند بار صدا زد: «مرضیه! بیا... مریم رو ببر تو اتاق، الان پرده رو هم کثیف می‌کنه.»

🍃لاله شیر ریخته شده‌ی کف آشپزخانه را جمع کرد و زمین را برق انداخت. روی صندلی نشست و با خودش فکر کرد که چرا من تا بچه‌ها شلوغ یا خراب‌کاری می‌کنند عصبانی می‌شوم؟

✨علی با کلید در واحد را باز کرد و با صدای بلند گفت: «من اومدم.» لاله به استقبال او رفت.

🌾علی بعد از سلام و احوالپرسی از لاله سؤال کرد: «دخترا کجان؟»

⚡️_امروز شلوغ کردن... تنبیه‌شون کردم... حق ندارن از اتاق بیرون بیان.

🎋_خانم تنبیه هم حدی داره... الان باباشون اومده و دوست داره دختراشو بغل کنه و ببوسه... پس من میرم آزادشون کنم.

💫وقتی علی در اتاق را باز کرد مرضیه و مریم از کنج اتاق بلند شدند و به آغوش پدرشان دویدند. علی صورت دخترهایش را بوسید و با آن‌ها به پذیرایی آمد. بعد از شام که بچه‌ها خوابیدند. علی با لاله صحبت کرد و گفت: «فردا زودتر میام تا با هم بریم پیش خانم دکتر... تازگیا خیلی زود عصبی میشی.»

🌺_همیشه فکر می‌کردم بدترین اتفاقی که می‌تونه برای آدما بیوفته اینه که تو زندگیشون تنها بشن؛ اما حالا می‌فهمم که اینطوری نیست. بدترین اتفاق اینه که آدم‌هایی دور رو اطرافت باشن که وقتی کنارشونی احساس تنهایی کنی!

✨_تو تنها نیستی... از وقتی پدر و مادرت تو جاده شمال تصادف کردن و به رحمت خدا رفتن تو احساس تنهایی می‌کنی، تو منو و دخترا رو داری. عزیزم به زندگی لبخند بزن که با لبخندت بچه‌ها شاد میشن.

 

صبح طلوع
۲۰ آذر ۰۱ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر