تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

بسم الله الرحمن الرحیم

تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ‏] من با هر شدتی باشد می ‏گذرد ولی بحمدالله تاکنون هر چه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد....

فرستنده: روح الله خمینی(ره)
گیرنده:خدیجه ثقفی
زمان: فروردین 1312 / ذی القعده 1351.
مکان: لبنان، بیروت.

پربیننده ترین مطالب

آخرین نظرات

  • ۱۲ بهمن ۰۰، ۲۳:۲۵ - فاطمه 😐

۳۰۶ مطلب با موضوع «خانواده» ثبت شده است


 
🌹فرزندان هدیه‌هایی از سوی خداوند و چون گل‌هایی زیبا می‌باشند که در گلستان زندگی روییده‌اند.

💡این گل‌ها نیاز به تربیت، رسیدگی و مراقبت دارند. به آنان باید توجه نمود وعلف های هرز ذهن و قلب آنان را از ریشه در آورد، تا به نحو شایسته و مطلوب رشد نمایند و ثمراتی چون انسانیت، کمال، بندگی و عبودیت خداوند بدهند.

💢این که با بی‌توجهی از کنار آنان گذشت یا توجه و مراقبت نسبت به تربیت آنان ننمود، اثرات آن دامن گیر خود والدین می شود؛ پس باید به این هدیه‌های زیبا توجه نمود تا مورد غفران و رحمت الهی قرار گیرید.  
 
 
✨«أکْرِمُوا أوْلادَکُم وَأحْسِنُوا آدابَهُم یُغْفَرْ لَکُمْ؛ به فرزندان خود احترام بگذارید و آن‌ها را نیکو تربیت کنید تا مورد غفران پروردگار قرار گیرید.)
 
📚بحارالأنوار، ج ۱۰۴، ص ۹۵

صبح طلوع
۰۱ بهمن ۰۱ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

🍃خسته و بی‌رمق پشت دار قالی نشست. از مهلت یک ماهه‌اش فقط یک روز مانده‌بود. به‌خاطر بدهی و خرج زندگی پول فرش را از قبل گرفته‌ بود. تمام بیست و نه روز را با دلهره‌ی شکایت‌ همسایه‌ها از صدای دفه و شانه گذرانده‌ بود. مدام حواسش بود که در ساعت استراحت همسایه‌ها کار نکند تا اذیت نشوند.

☘️ اما قمرخانم با این‌که یک طبقه با آپارتمان فیروزه فاصله داشت، مدام گوشش به در و دیوار بود تا کی صدای دفه‌ی قالی بلند می‌شود. همین‌که شروع به کوبیدن دفه کرد، در خانه به صدا درآمد. قمر عادت نداشت زنگ در را بزند، همیشه با مشت، حضورش در پشت در را اعلام می‌کرد. البته بسته به عصبانی بودن یا نبودن، نحوه‌ی کوبیدنش فرق می‌کرد.

🌾با شنیدن صدای در، دلهره وجود فیروزه را ‌گرفت: «خدابخیر کنه باز قمرخانومه ... »
فیروزه با همسایه‌ها رفت‌و‌آمدی نداشت و با کسی درددل نمی‌کرد. برای همین همسایه‌ها علت این‌همه کار کردنش را نمی‌دانستند.
در را که با زکرد، قمر چشمانش را بسته، شروع‌کرد به جنجال همیشگی‌اش: «ما آدم نیستیم؟! نیاز به آرامش نداریم؟! سرسام گرفتیم از این‌همه تاپ تاپ و سر و صدا، همسایه‌ها به تنگ اومدن، فرهنگ آپارتمان‌نشینی نداری برای چی اومدی آپارتمان گرفتی؟ »

💫فیروزه که حال خوشی نداشت فقط گوش می‌کرد و نمی‌دانست چگونه از دست قمر خلاص شود و قمر از سکوت او بیشتر عصبانی می‌شد‌. همین‌طور داشت ادامه‌ می‌داد که اکبر آقا صاحب‌کارش سر رسید و با شنیدن توهین‌های قمر آشفته شد: «چه خبر شده دخترم مشکلی پیش اومده؟! »

🍃_ سلام اکبرآقا! شرمنده‌‌م خیلی سعی‌ کردم، اما نتونستم تمومش کنم.
و سرش را پایین انداخت.

🎋_ نگران نباش دخترم یه خبر خوش برات دارم. قرار شده کار شما و چند نفر دیگه رو یه هفته دیگه تحویل بگیریم.

🍃قمر که با دیدن ملاحظه و احترام اکبر آقا لجش گرفته‌ بود، بدون این‌که چیزی بگوید غرولند کنان، به‌ خاطر ترس از آسانسور به‌ طرف پله‌ها رفت.

⚡️فیروزه نمی‌دانست از خبر اکبر آقا خوشحال باشد یا ناراحت. بعد از خداحافظی اکبر آقا فیروزه از پله‌ها پایین‌ رفت تا با قمر حرف بزند.

 ✨_ قمر خانوم من که قصد اذیت‌کردن ندارم. برای کمک به زندگیم فقط این کار ازم برمیاد. اگه اذیت میشین حلال کنین تو رو خدا. همین‌که همسرم برگرده از این‌جا می‌ریم.

🍃_ مگه کجاست؟! چرا ندیدیمش تا حالا؟!

🍀_ رفته پی کار و پول ...
شرمندگی از سر و روی قمر می‌بارید، اما خود را از تک و تا نمی‌انداخت.

🌾_ باشه حالا برو فرشتو بباف یه ساعت دیگه همسایه‌ها از سرکار برمی‌گردن نمی‌تونی ببافی. من خودم باهاشون حرف می‌زنم یکاریش می‌کنیم.

🍃برای فیروزه معلوم شد که تا حالا هم قمر آتش بیار معرکه‌ی همیشگی بوده و نفس عمیقی کشید و هیچ نگفت.

 

صبح طلوع
۲۷ دی ۰۱ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم‌الله الرحمن الرحیم

ای بهار آرزوی نسل فردا، دخترم
ای فروغ عشق از روی تو پیدا، دخترم
چشم و گوش خویش را بگشا کز راه حسد
نشکند آیینه‌ات را چشم دنیا، دخترم
 
🌸❤️🌸

☘️ خانم حسین‌پور نوشته: «دم دمای ظهر بود. نشسته بودم تو آشپزخونه و داشتم سیب زمینی‌های آپز شده رو رنده می‌کردم. سرم پایین بود و اصلا متوجه اومدنش به آشپزخونه نشدم. یهو با دستای نازک و کوچولوش زد رو سرم و با یه لحن خیلی آروم و دلنشینی گفت: ما..... ما..... ماما... سرمو که بالا گرفتم، روبه‌روم بود. دو تا دستش رو گرفته بود دو طرف صورت نازش و بهم لبخند میزد. از صداش دلم لرزید و اشک تو چشمام حلقه زد. محکم بغلش کردم و صورتشو بوسه باران 😘 و گفتم: "جااااااان ما ما... 😍ای جــــــــــانم دخترکم❤️ فرشته‌ی مامان از روزی که به خاطر وجودت، مادرشدم؛ فقط لحظه شماری می‌کردم که بهم بگی... مامان."
واقعا و از ته دل احساس کردم حالا شدم یه مادر واقعی؛ چون از این به بعد قراره هر روز این کلمه رو بشنوم. حس شیرین و لذت بخش و غیر قابل وصفی بود. این لحظه رو هرگز فراموش نخواهم کرد.
ان‌شاءالله خانم‌های متاهل در آرزوی فرزند، این حس ناب و لذت‌بخش رو تجربه کنن.»😍
🤲دست‌هایمان پر از استجابت دعا با کلام و دعای معصوم علیه‌السلام.

💎 صحیفه سجادیه دعای ۲۵
امام زین العابدین علیه السلام این گونه فرزندان خود را دعا فرمود: «...و آنان را نیکوکار، پرهیزکار، بصیر و بینا، شنوا و فرمان‌بردار خود و نسبت به دوستانت عاشق و خیرخواه و در ارتباط به دشمنانت، سرسخت و کینه‌ورز، قرار ده.»

✨❤️✨❤️✨

#چالش
#ارسالی_اعضا 😍
#اولینهای_دلبندم

 

صبح طلوع
۲۶ دی ۰۱ ، ۲۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

🍃صدای تلویزیون خانه را پر کرده بود، اما بیننده‌ای نداشت. بچه‌ها سر یک مداد شمعی، در حال دعوا بودند. پری هم به‌خاطر آن‌همه سر و صدا درِ اتاق را بسته و مشغول گزارش دادن‌ روزمره‌ به خواهرش بود، دقیقه‌شمار گوشی‌اش حدود چهل دقیقه را نشان می‌داد.

☘️ یک‌دفعه با بالاتر رفتن صدای بچه‌ها از اتاق بیرون آمد و شاکی از اینکه نگذاشتند گزارش‌هایش را کامل کند، فریادی بر سرشان کشید؛ اما بچه‌ها عین خیالشان نبود و آن مداد شمعی بیچاره هم وسط دعوایشان دیگر ریز ریز شده‌بود.

✨پری کلافه و بی‌توجه، به دنبال کنترل تلویزیون بود تا صدای آن را قطع‌کند. دخترش داد‌ زد: «ماااماااان ...» پری که با جیغ او آشنا بود فکرکرد باز موهای او لای انگشتان برادر گیر کرده و در حال کشیده‌ شدن است. اما ادامه‌ی آن جیغ، شاهکار دیگری از مادر را رو می‌کرد. غذا روی گاز ته گرفته و در حال سوختن بود. دیگر ناهاری در کار نبود و علت دیگری بر علت‌های کلافه‌ بودنش اضافه شده‌ بود.

🌾«ای وااایِ» بلندی گفت و دودستی بر سرش کوبید. بچه‌ها دیگر دعوا را رها کرده و مشغول تماشای کلافگی مادر بودند. یک صدا باهم گفتند؛ «واااای باز گشنه‌پلو» بعد زدند زیر خنده. پری که کلاً عاصی شده‌ بود خواست عصبانیتش را به‌ نحوی خالی‌ کند ماهیتابه‌ای برداشت و به دنبال بچه‌ها افتاد. دخترش در حال فرار گفت: «مامان هنوز گاز رو خاموش نکردی!»

🍃 پری به طرف گاز برگشت. دیگر چیزی نمانده‌ بود که خود ظرف هم آب‌ شود. فضای آشپزخانه پر از دود شده‌بود. در همین حال حمید از در وارد شد و با دیدن فضای جنگ‌زده‌ی خانه، زد زیر خنده: «بازم که بهمون حمله‌‌شده، چرا منو خبرنکردین بیام کمک؟!»

⚡️ بچه‌ها که با طبع شوخ پدر آشنا بودند با خنده به طرف پدر دویدند. پری با حالت شرمندگی بدون هیچ حرفی روی زمین نشست.
حمید برای این‌که بچه‌ها حرفش را نشنوند کمی جلوتر آمد و آهسته، با حالت شوخی و جدی گفت: «چرا نشستی خانم؟! بلند شو یه فکری برا ناهار بکن من گشنه پلو نمی‌خورما.»

🎋پری که در تشخیص شوخی و جدی حرف حمید مانده‌بود، هول شد و چَشمی گفت و مثل یک خانومِ حرف‌ گوش‌کن بلند شد و ماهیتابه را روی گاز گذاشت و سراغ یخچال رفت که حمید سر رسید: «خدا روشکر که همیشه غذای یدکی تو یخچال داریم، بچه‌ها بیاین نیمرومون از دهن نیفته.»

🌾بچه‌ها طوری بار آمده‌ بودند که در کنار پدر و مادر، حتی نان خالی هم برایشان لذیذترین غذای دنیا بود. قبل از این‌که خوردن را شروع‌ کنند، حمید خدا را شکر کرد. پری از همسر و بچه‌هایش عذرخواهی‌ کرد و بچه‌ها که زیاد متوجه بالا و پایین زندگی نبودند فقط می‌‌خندیدند.

 

 

صبح طلوع
۲۴ دی ۰۱ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

💡خیلی مهمه با چه قالبی با همسرت حرف بزنی.

یه‌وقت می‌گی: مبل‌رو بذار اون طرف پذیرایی!🧐
یه‌وقت می‌گی: نظرت چیه مبل‌رو بذاریم اون طرف پذیرایی؟☺️
یا می‌گی:
می‌شه کمک کنی مبل‌رو بذاریم اون‌طرف پذیرایی؟!😇

🌱‌به‌جای استفاده از قالب دستوری، شما می‌تونی از قالب خواهشی و مشورتی استفاده‌کنی!

💞ببین کدوما اقتدار مرد رو حفظ می‌کنه؟ همون رو استفاده‌کن تا محبوب اون بشی.

 

صبح طلوع
۲۴ دی ۰۱ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

🏔دردها و رنج‌ها، گاه کوهی می‌شوند که تاب تحمل آن‌ها از عهده‌ی قوی‌ترین‌ آدم‌ها هم خارج می‌شود. اما وقتی دل آدم‌ها برای هم می‌تپد و برای هم‌ ارزش قائل می‌شوند، تحمل سختی آن‌ها کار آسانی می‌شود.😇

💡چرا که وقتی این دردها را با همراهی دیگران تحمل کنیم، بار تلخی‌شان سبک‌تر می‌شود؛ البته گاهی وقت‌ها انسان‌ها بی‌حوصلگی و دلتنگی را نیز در شمار مصیبت‌ها می‌دانند و از این رو دور هم جمع می‌شوند تا مشترکاً دلتنگ باشند.

 این یکی از بهترین روشهای همدلی آدم‌هاست. 👌
خصوصاً در زندگی مشترک وقتی دردها شخصی نباشند و هر کدام از زن و شوهر برای غصه‌های هم‌ غمگین شوند و شریک غم‌های هم بوده و سعی کنند که آن را از دل شریک زندگی خود برطرف کنند، دل‌هایشان به قدری نزدیک می‌شود که رنج دل‌تنگی‌هایشان نصف می‌شود.💞

❓پرسیدن علت غصه دار بودن همسر و بی تفاوت نبودن نسبت به حال روحی او، روشی تضمینی برای خلق محبت است.💎

 

 

صبح طلوع
۱۳ دی ۰۱ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر