تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

بسم الله الرحمن الرحیم

تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ‏] من با هر شدتی باشد می ‏گذرد ولی بحمدالله تاکنون هر چه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد....

فرستنده: روح الله خمینی(ره)
گیرنده:خدیجه ثقفی
زمان: فروردین 1312 / ذی القعده 1351.
مکان: لبنان، بیروت.

پربیننده ترین مطالب

آخرین نظرات

  • ۱۲ بهمن ۰۰، ۲۳:۲۵ - فاطمه 😐

۶۸۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «به قلم افراگل» ثبت شده است

🥀بغض سامراء می‌شکند. دوباره بزرگ‌مردی از خاندان رحمت از میان ما پرمی‌کشد. همان کسی که با رفتنش دلها مچاله می‌شود. زمین به آسمان غبطه‌می‌خورد. آسمان مهمان بزرگی را به آغوش می‌کشد.
اشک آسمان و آسمانیان فرو می‌چکد.

 🖤دوستداران شال عزا بر دوش می‌اندازند. برای عرض تسلیت، بر آستان صاحب عزا "حجت‌بن‌الحسن" ارواحناله‌الفداء سر خم می‌کنند. همان عزیزی که در عزای جدّ غریبش به سوگ نشسته است.
 
📖شیعیان و محبین حضرت، امام هادی علیه‌السلام را به زمزمه‌ی "زیارت‌جامعه‌کبیره" می‌شناسند. همان زیارتی که یادگاری خوش از او، در میان آن‌هاست. هدیه‌ای گران‌بها که از دو لب نورانی امام هادی گفته شده است.

💡 زیارتی که امامان معصوم، را به گونه‌ای توصیف‌ می‌کند، که قبل از خواندنش دستور به الله‌اکبر گفتن است. تا بدانند مقام و رتبه علمی و سیاسی و اخلاقی آنان نیز از ناحیه‌ی خداست. در قسمتی از زیارت می‌بینند چگونه توحید و نبوت را در امامت می‌تند، تا همه بدانند امامت جدای از آن‌ها نیست. حتی دوست داشتن و دشمنی کردن را در رابطه با امامت معنا می‌کند.

🏴شهادت امام‌هادی علیه‌السلام را خدمت امام‌زمان‌ عجل‌الله‌تعالی فرجه‌الشریف و همه محبین اهلبیت‌ علیهم‌السلام تسلیت عرض می نمایم.

صبح طلوع
۰۵ بهمن ۰۱ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

🍃به بخاری چسبید؛ ولی دندان‌هایش هنوز هم به هم ساییده می‌شد. سوز سرمای بیرون تا مغز استخوان‌هایش نفوذ کرده بود. خوشحالی‌اش به این است که زمستان امسال، برخلاف سال‌های قبل، خبری از خشکسالی و کم‌آبی نیست.

☘️سرخی دستانش، بعد از گذشت چند دقیقه هنوز رنگ نباخته است. آن‌ها را روی بخاری می‌گیرد: «کلثوم چرا بخاری رو کم کردی تو این سرما؟»

💫کلثوم با همان آستین‌های بالا زده و پرهای روسری به عقب بسته شده،  روی خمیرها را می‌پوشاند. دیوار را تکیه‌گاه خود قرار می‌دهد. با یک دست خود، دیوار را می‌گیرد و با دست دیگرش روی زانو، از جا بلند می‌شود. زانوی دردناکش ترق‌ترق ناله سر می‌دهد.

🌾وارد هال می‌شود. نگاهی به مشهدی اسماعیل می‌کند و می‌گوید: «مش اسماعیل چی گفتی؟ تازگیا گوشام درست نمی‌شنوه.»
مشهدی اسماعیل با دستان زبر و چروکیده‌اش پاهای خود را ماساژ می‌دهد: «هیچی! می‌گم باز تو بخاری‌ رو کم کردی؟»

🍀ننه‌کلثوم آستین‌ها را پایین می‌کشد. پرهای روسری را از پشتِ سر، باز می‌کند. نگاهی به شعله کم جون بخاری می‌کند. از پنجره به کوههای سپید‌پوش اطراف نگاه می‌اندازد.
دانه‌های درشت برف را می‌بیند که چند روزی‌ست، برف شادی را روی سر زمین و مردم می‌ریزند.

🌾لب‌هایش کش می‌آید: «مش اسماعیل! کی من بخاری رو توی این هوا کم می‌کنم؟! به نظرم فشار گاز کم شده.» فلاکس چای را از روی اُپن می‌آورد. سینی و دو استکان لب‌طلایی روی آن را کنار بخاری می‌گذارد.

🍃بعد با ذوق می‌گوید: «چه برفی امسال اومد. محصول خوبی نصیب کشاورزا می‌شه.»
مشهدی اسماعیل دست‌ها را روی به آسمان می‌گیرد: «ان‌شاءالله اگه گازمون قطع نشه و هممون توی خونه‌هامون چال نشیم!»
با باز شدن دهان ننه‌کلثوم، دندان‌های مصنوعیِ ردیف شده و مرتب او دیده می‌شود: «شگون بد مزن مرد! امروز توی تلویزیون شنیدم توصیه به کمتر مصرف کردن گاز می‌کنه!»

⚡️مشهدی اسماعیل آهی می‌کشد و می‌گوید: «ما از خُدامونه؛ ولی فشار گازمون عمل به توصیه رو نشون نمی‌ده!»

 

صبح طلوع
۰۳ بهمن ۰۱ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

✨تو را خدا، ریحانه آفرید.
به لطافت گل، به خوشبویی ریحان!🌱

💞هوای خانه، پُر از عطر نفس‌های توست. عطری که اگر نباشد، اهلِ‌خانه را، نفس تنگی می‌گیرد.🥀


 

صبح طلوع
۰۳ بهمن ۰۱ ، ۰۹:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

می‌دونستی آقایون اطراف رو خَرواری، و خانوما مینیاتوری می‌بینن؟!🤔

باور نداری؟! بذار بهت بگم.👂

زینب خانوم با علی آقا وارد اتاق می‌شند. 💁‍♂علی‌آقا می‌گه: چه اتاق بزرگ و جاداریه. به خاطر اون پنجره‌هاش نورشم خوبه!

💁‍♀زینب‌خانوم می‌گه: چه رنگ یاسی قشنگی دیواراش داره. تابلوی روبرو رو نگاه کن، چه منظره زیباییه! اون بچه‌آهو وسط اون جنگل چه نازه! به نظرم تابلوش یکم کجه! راستی اونجا رو ببین پرده‌هاش با رنگ مُبلاش سِتِه؛ ولی به نظرم اگه مُبلا اون‌ور اتاق بودن بهتر بود.

💡این نشون می‌ده مردا کلی‌نگر و زنا جزئی‌نگرند.

🌱نکته‌ی آخر: سخت نگیر
حواسمون باشه اگه از لیست ده قلم سفارش خانوما، چیزی رو آقا از قلم انداخت دلخور نشید! پیش میاد دیگه
زیبایی زندگی به همین تفاوتاست.

 

صبح طلوع
۰۲ بهمن ۰۱ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

🔥گناه علنی و آشکار، مجاری تنفسی جامعه را می‌بندد.

☄️لشکریان شیطان را در جامعه می‌پراکند و مانع نزول امدادهای الهی‌ست.

💪ما می‌توانیم با گناه نکردن گلو‌گاه‌های نفوذ شیطان😈 را ببندیم و برای تحقق حکومت منجی، نقش ایفا کنیم.

 

 

صبح طلوع
۳۰ دی ۰۱ ، ۰۹:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

هیچ با خود فکر کردید چه کاری از عهده‌ی پدر و مادر برمی‌آید تا برای عاقبت‌بخیری فرزندان خود انجام دهند؟🤔

💡هرگاه با توجه به قرآن و روایات‌ اهل‌بیت‌ علیهم‌السلام فرزندان رشد کنند، این امر دست‌یافتنی‌ست.

⭐️در روایتی از امام‌صادق (علیه‌السلام)هست که حضرت فرمودند: «یَا أَبَا هَارُونَ إِنَّا نَأْمُرُ صِبْیَانَنَا بِتَسْبِیحِ‏ فَاطِمَةَ (ع) کَمَا نَأْمُرُهُمْ بِالصَّلَاة»،*
همین طور که ما به اطفال دستور به نماز می‌دهیم دستور به تسبیح حضرت زهرا هم می‌دهیم.

💢بعد حضرت یک تعبیر خیلی عجیبی فرمودند که ملازم با این تسبیحات باش و از این تسبیحات جدا نشو.

💥 بعد فرمود: «فَالْزَمْهُ فَإِنَّهُ لَمْ یَلْزَمْهُ عَبْدٌ فَشَقِی‏»، هیچ بنده ای نیست که ملازم این ذکر باشد و به شقاوت برسد.
 
🌱عاقبت به خیری یکی از آثار ملازمت و مداومت بر تسبیح حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) است.

📚*بحار الأنوار، ج۸۲، ص: ۳۲۸.

 

 

صبح طلوع
۲۵ دی ۰۱ ، ۰۹:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

💡خیلی مهمه با چه قالبی با همسرت حرف بزنی.

یه‌وقت می‌گی: مبل‌رو بذار اون طرف پذیرایی!🧐
یه‌وقت می‌گی: نظرت چیه مبل‌رو بذاریم اون طرف پذیرایی؟☺️
یا می‌گی:
می‌شه کمک کنی مبل‌رو بذاریم اون‌طرف پذیرایی؟!😇

🌱‌به‌جای استفاده از قالب دستوری، شما می‌تونی از قالب خواهشی و مشورتی استفاده‌کنی!

💞ببین کدوما اقتدار مرد رو حفظ می‌کنه؟ همون رو استفاده‌کن تا محبوب اون بشی.

 

صبح طلوع
۲۴ دی ۰۱ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

🌱دخترم خدا خیلی تو رو دوست داره.
وقتی گفته نماز بخون؛ یعنی دوست داره صداتو بشنوه.
 می‌خواد مدال افتخار🎖 دوست خدا بودن رو بهت هدیه بده.

🎁مبارکت باشه هدیه‌ خدا.

 

 

صبح طلوع
۲۳ دی ۰۱ ، ۰۹:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

📱این‌همه توی گوشی توی گروه‌ها و کانالا چرخ می‌زنی، لایک می‌‌زنی، بازارسال می‌کنی ...

💞وقتی همسرت سرکاره
یه کوچولو وقت بذار هرازگاهی پیام‌های عاشقانه براش بفرست!

😍شوق و اشتیاقش رو برای اومدن به خونه زیاد کن!

💡زن می‌تونه خونه رو محل آرامش خودش و خونواده‌ش قرار بده یا محل عذاب!

انتخاب با خودته بانو! 😎

 

 

صبح طلوع
۲۲ دی ۰۱ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

🌪بیابانی برهوت بود، تا چشم کار می‌کرد لباسی از شن‌ و ماسه بر تن زمین دیده می‌شد.
جای پای شُتر، 🐫 در حاشیه راست جاده نقش بسته بود.

💨صدای هوهوی باد از درز شیشه به داخل ماشین می‌وزید.
ذراتی از شن به هوا بلند می‌شد. شیشه جلوی ماشین را برای چندمین بار با شیشه‌پاک‌کن تمیز کردم.

💥مأموریت یک ماهه‌ام تمام شده بود. دلتنگ همسرم عاطفه، دختر‌م فاطمه و پسرانم محمد و علی بودم.

🌗سرخی مغرب زمین، خبر آمدن شب را می‌داد. سرعتم را بالا بردم تا از آن جاده‌ی متروک عبور کنم.
ناگهان ماشین خاموش شد. نگاهی به چراغ بنزین انداختم.
بنزین تمام شده بود.

❄️متحیر سرم را به پشتی صندلی زدم و چشمانم را برای مدتی بستم.
شنیده بودم سرمای آنجا استخوان‌سوز است.
تاریکی شب فضای ترسناکی را در دل کویر به وجود آورده بود. خداخدا می‌کردم از سرما و خطرات احتمالی در امان بمانم. تا شاید فردا ماشینی مسیرش به آنجا بیفتد.

💫در برزخی از امید و ناامیدی گیر کرده بودم. باورم نمی‌شد. صدای ماشینی از دور به گوشم رسید. نَم اشک چشمانم را پوشاند.
چراغ قوه گوشی‌ام را روشن کردم.

🚚کامیونی در کنار ماشینم ایستاد. مرد خوش سیمایی بیرون آمد. با مهربانی نگاهی به من کرد و گفت: «آقا چی شده؟ ماشینتون خراب شده؟»
انگار تمام دنیا را به من داده‌ باشند با خوشحالی گفتم: «خدا تو رو رسوند، یه بطری بنزین می‌خوام.»

💎همان یک بطری بنزین، شروع رفاقتمان شد.
دوستی من و قاسم به رفت‌و‌آمد خانودگی کشیده شد.
ده سالی از آن ماجرا می‌گذرد. با خودم فکر می‌کنم چه راحت می‌شود به بهانه‌های مختلف با هم دوست شویم؛ ولی مهم نگه‌داشتن این دوستی‌هاست.

💡روز جمعه که می‌شود، غمی کنج قلبم می‌نشیند. او عمری‌ست هوایمان را داشته، در جاده‌ی پرپیچ‌و‌غم زندگی رهایمان نکرده، رسم دوستی را بجا آورده، هر وقت صدایش زده‌ایم، جوابمان را داده و حق رفاقت را به بهترین شکل ادا کرده است.

🌤امام انیس و رفیق و پدری مهربان بوده است.
اما من چرا او را فراموش کرده‌ام؟!
چرا گوشه‌ای از زندگی‌ام را برای او خالی نکرده‌ام؟! او که "مونس‌ترین رفیق" چشم انتظارماست!

صبح طلوع
۱۶ دی ۰۱ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر