تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

بسم الله الرحمن الرحیم

تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ‏] من با هر شدتی باشد می ‏گذرد ولی بحمدالله تاکنون هر چه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد....

فرستنده: روح الله خمینی(ره)
گیرنده:خدیجه ثقفی
زمان: فروردین 1312 / ذی القعده 1351.
مکان: لبنان، بیروت.

پربیننده ترین مطالب

آخرین نظرات

  • ۱۲ بهمن ۰۰، ۲۳:۲۵ - فاطمه 😐

۶۸۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «به قلم افراگل» ثبت شده است

💓بهترین رفیق، اونیه که در شرایط سخت، تنهات نذاره.
در لحظات تنهایی، کنارت بمونه.
توی غم و شادیت🌓، شریک بشه.
بهترین رفیقت، از رگ گردن بهت نزدیک‌تره.

🌱و خدایی که رفیق‌ترین رفیق‌هاست.
پس از درِ خونش، جدا نشو.❌

✨و إِنْ یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ؛
و اگر(خداوند) اراده خیری برای تو کند، هیچ‌کس مانع فضل او نخواهد شد.

📖یونس، آیه‌۱۰۷.

 

 

صبح طلوع
۱۴ بهمن ۰۱ ، ۰۹:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

👳‍♂ابوحارث تعدادی را دور خود جمع کرده بود. یک لحظه فَکَّش از حرکت بازنمی‌ایستاد. حرف‌های صد من یه غاز می‌زد.
جوانی به دیوار تکیه داده بود که از ته ریش کم مویش، مشخص بود به تازگی ریش درآورده، به حرف‌های او غش‌غش می‌خندید.

🎅پیرمردی کمر خمیده، گوشه دیوار بر عصای خود تکیه داده بود، هرچند مدت یک بار، "استغفرالله" ذکر لبانش می‌شد.
زنان و دخترانی که همان نزدیکی‌ها بودند، چادر را جلوی دهان گرفته و ریز‌ریز می‌خندیدند. قطار زمان به پیش می‌رفت؛ ولی به نظر می‌رسید کسی حرکت آن را حس نمی‌کرد.

💚بوی عطر آشنا که در کوچه پیچید، سرها به پشت‌ چرخید. لب‌های عده‌ای کش آمد. بعضی‌ها اما چهره‌شان درهم رفت. ابوحارث رنگ رخسارش پرید. با دستپاچگی گفت: «یاابوتراب خوش‌آمدی! »

☀️حضرت نگاهی از روی مهربانی به جمعِ آن‌ها کرد. بعد نگاهش روی ابوحارث ثابت ماند و فرمودند: «ای فلانی!(ابوحارث) تو مشغول املاء نمودن نامه‌ای برای پروردگارت بر دو مَلَک نگهبانت هستی، پس آنچه برایت سودمند است بگو و آنچه تو را سود نمی‌دهد و به آن محتاج نیستی رها کن!»(۱)

😓ابوحارث خجالت زده سر به زیر افکند.
جمعیت پراکنده شد، اما ابوحارث همچنان گوشه‌ی دیوار نشسته و غرق در افکار پریشان بود.

🔥فکرش به پرواز درآمد به روزهای گذشته. وقتی که اُم‌حارث را زیر مشت و لگد گرفت و تا نا داشت او را کتک زد. فقط به جرم اینکه حواسش جمع نبوده و غذای روی آتش سوخته است.
قبلا این‌گونه سنگدل نبود!

✨امـام صادق علیه‌السلام فرمود: حضرت عیسى علیه‌السلام مى فرمود:« لَا تُکْثِرُوا الْکَلَامَ فِى غَیْرِ ذِکْرِ اللَّهِ فَإِنَّ الَّذِینَ یُکْثِرُونَ الْکَلَامَ فِى غَیْرِ ذِکْرِ اللَّهِ قَاسِیَةٌ قُلُوبُهُمْ وَ لَکِنْ لَا یَعْلَمُونَ؛ بجز ذکر خدا سخن بسیار نـگـوئیـد، زیـرا کـسـانـی که بجز ذکر خدا سخن بیهوده گویند، دل‌هایشان سخت است، ولی نمى‌دانند.»(۲)

📚(۱): الفقیه ج۴،ص۳۹۶.
(۲): اصول کافى، ج۳، ص۱۷۶، روایت۱۱

 

صبح طلوع
۱۳ بهمن ۰۱ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

🎁از معجزه‌ی هدیه غافل نشید.
هدیه‌ی مثل آبیه روی آتش کینه و ناراحتی‌.

🚞به هر بهونه‌ای به همسرتون هدیه بدید؛ ولو یه هدیه کوچک.
از مسافرت برمی‌گردی دست خالی نیا. بهش نشون بده اونجا هم به یادش بودی!😉
 
امامـــــ صادق ؏ مے فرمایند:

✨-تَهادَوا تَحابُّوا؛ فإنّ الهَدِیَّةَ تَذهَبُ بِالضَّغائنِ .
_هدیه دهید تا به همدیگر با محبّت شوید؛ زیرا هدیه ڪینه ها را از بین مى برد.

📚بحار الأنوار : ۷۵/۴۴/۱

صبح طلوع
۱۳ بهمن ۰۱ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

-مامانم رفته واسه تولد بابام یه ظرف پیرڪس خریده 🍸
-انصافأ بابام ڪلی تشکر کرد...🙏  

-حالا دیشب تولد مامانم🎉🎊 بود،
بابام هم رفته چارحلقه لاستیڪ خریده .
-حالا نمیدونم مامانم چرا قهر ڪرده🤨😕
-شاید از رنگ لاستیڪا خوشش نیومده😜😬🤣

 

🍄🌳🍄🌳🍄🌳🍄

 

🏹برخلاف انتظار، زنان با قهر و لجبازی نمی‌تونن همسرشون رو شکار کنن.
در این مواقع شوهر خودشو کنار می‌کشه و شبیه همسر‌ش رفتار می‌کنه.

💡زرنگ باش! وقتی از موضوعی ناراحتی، سکوت رو بشکن! تنها با حرف زدن و درمیون گذاشتن ناراحتی‌تون، می‌تونید نظر همسرتون رو جلب کنید.

❌فقط حواست باشه حرف زدن بدون تندی و داد و قال باشه!

 

 

صبح طلوع
۱۱ بهمن ۰۱ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

🥪صبح زود برای خرید نان تازه، از خانه بیرون زدم. وارد نانوایی که شدم، دو تا آقا قبل از من آمده بودند. نانوا خمیرهای نان بربری را پهن کرده و با چوب بلندی آن‌ها را توی تنور می‌چید.
شاگرد نانوا، دستش را زیر آب شست و با روپوش سفیدش آن‌ها را خشک کرد.
شروع کرد بلندبلند با نانوا صحبت کردن.
همه سکوت کردند و به حرف آن‌ها گوش می‌دادند.

💨نسیم خنکی از پنجره نانوایی به پشت سرم می‌خورد؛ ولی روی پیشانی نانوا قطرات عرق نشسته بود.

🧔آقای نسبتا جوانی وارد شد و کنارم نشست. محو صحبت‌های نانوا و شاگردش شد.
سپس آه کشید و به من نگاه کرد و گفت: « چقدر دلم هوای برادرم را کرد.»
لب‌هایم کش آمد و گفتم: «شبیه داداشتون هستن؟!»

✈️چین بر پیشانی‌اش نشست و گفت: «نه! دلم برای حرف زدن با برادرم تنگ شده. چند سالیه برای مأموریت به خارج از کشور رفته‌. دیگه مث قبل نمی‌تونم باهاش حرف بزنم.»

💥به فکر فرو رفت. غمی در چهره‌اش دیده می‌شد.
برای دلداری دادن گفتم:«غصه نخور ان‌شاءالله به زودی برادرتون بیان و کلی باهاش حرف بزنی! »
شروع به درددل کرد:«کسی نیست باهاش حرف بزنم. همسرم می‌گه بچه می‌خوایم چه‌؟ بذار راحت باشیم!»

👧👶تعجب کردم. خانه بدون بچه برایم قابل تصور نبود !
برای چندمین بار آه کشید و گفت:
«اونوقت خودش یا سرگرم گوشیه یا با سگش 🐕بازی می‌کنه! منم آدمم دیگه دارم از تنهایی دق می‌کنم.»

🏠دلم به حالش سوخت. فکرم به پرواز درآمد و به داخل خانه سرک کشید.
محسن و محمد توی هال می‌دویدند و توی سرو کله هم می‌زدند.
فاطمه و فریده توی اتاق کوچک، نقاشی می‌کشیدند.
زهرا همسرم توی آشپزخانه کنار اُپن ایستاده و سیب‌زمینی پوست می‌کند.

👶مجتبی چهار دست و پا خودش را می‌رساند به دامن زهرا با دست‌های کوچک و تُپُلش آن را می‌گیرد و روی پا می‌ایستد و خوشحالی می‌کند.

🤔هر چی فکر کردم نمی‌توانستم خودم را قانع کنم که زندگی بدون بچه راحت و شیرین باشد.
دستم را روی شانه‌ی او گذاشتم و گفتم:«یه راهی پیدا کن تا بتونی خانمتو راضی کنی، تا بچه‌دار شید. هیچی زندگی رو به اندازه بچه شیرین نمی‌کنه!»

💫نوبت من شد. نان داغ را برداشتم. دستم سوخت. بی‌خیالش شدم، طاقت نداشتم صبر کنم. دلم هوای بچه‌ها را کرده بود.

صبح طلوع
۱۰ بهمن ۰۱ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

 

📕سیما داره بافتنی می‌بافه، به پسرش املاء می‌گه، و حواسش به تلویزیون هم هست. کتاب هم می‌خونه.

🧗‍♂ شاهرخ  داره تلویزیون می‌بینه. سیما می‌گه: "میای فردا بریم کوه؟" شاهرخ که شش دُنگ حواسش تو تلویزیونه می‌گه: "نه، بهتره بریم کوه!" سیما سکوت می‌کنه و بهش خیره می‌شه!👀

🛣مردا مسیرای اصلی و جاده‌ها را بهتر می‌بینن؛ چون کلی‌نگرن؛ ولی زنا نشانه‌های خاص مثل یه پُل🌉، درخت، رستوران در جاده‌ها رو بهتر می‌بینن و یادشون میاد؛ چون جزئی‌نگرن.

🧠علت این تفاوت در ساختار مغزِ آقایون و خانوماست. کورتکس پیشانی، بخش اجرایی مغز را تشکیل میده و رفتارهای پیچیده‌ی انسان رو کنترل می‌کنه. مواد با سلول‌های خاکستری، در این بخش مغزِ زنان، بیش از مردانه و همین سبب می‌شه مغز زنان در یک آن، اطلاعات گوناگونی رو پردازش کنه 💻و بتونه چند کار را همزمان انجام بده.

💡اما نکته‌ی آخر: سخت‌نگیر
اگه آقایی جواب خانومشو اشتباهی داد، خانومش فکر نکنه شوهرش دیوونه شده!🤣

 

 

صبح طلوع
۱۰ بهمن ۰۱ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

🌱سنت حسنه هدیه دادن را در بین خود رواج دهید زیرا بهترین مشوق برای انجام‌دادن بهتر کارهاست.

🎁برای هدیه دادن آدابی‌ست که اگر در نظر گرفته و مراعات شود، نتیجه‌ی خوبی به دنبال دارد.

📌آداب هدیه در اسلام:
✨-متناسب بودن
✨-پذیرفتن هدیہ
✨-تشڪر و قدردانے
✨-جبران هدیہ
✨-عدم مقایسہ ان با هدیہ دیگران
✨-شور و اشتیاق نشان دادن

زین پس خواستی هدیه بدی یا بگیری آداب اونو درنظر بگیر!😎

 

صبح طلوع
۰۹ بهمن ۰۱ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

🌱دیگر برایم عادی شده است. همان که می‌گویند: سخت نیست؟!🤔

👀گاهی هم با شماتت نگاهم می‌کنند؛ گویی جرم بزرگی مرتکب شده‌ام.

👶نمی‌دانم چرا همه‌ نوع کارِ سخت انجام می‌دهند، نوبت به بچه می‌رسد، فیل‌شان یاد هندوستان می‌اُفتد؟!

⏰ساعت‌ها خود را در اتاق حبس می‌کنند. همه‌چیز را بر خود حرام می‌سازند. برای قبول شدن در رشته‌ی مورد علاقه‌‌شان تا دکتر شوند. آن وقت من هم به تنهایی چند دکتر تربیت می‌کنم و تحویل جامعه می‌دهم.

🏆شاید فراموش کرده‌اند رسیدن به قله‌های خوشبختی و موفقیت، بعد از تحمل سختی‌هاست.

❤️من عاشق مادری‌ام.
برخلاف تصور بعضی‌ها، مادری عقب‌ماندن و درجازدن نیست!
مادری بشور و بساب و کلفتی نیست!

☀️مادری اوج قله‌ی انسانیت هست.
مادری ظرف وجود انسان‌سازی‌ هست. مادری ضامن سلامت فرد و جامعه هست. مادری خالق مردان و زنان بزرگ هست.

🌹حاج‌قاسم‌ها و فخری‌زاده‌ها در دامن مادری بوجود می‌آیند.
آرمان‌ها و آرشام‌ها در آغوش مادری پرورش می‌یابند.
 
🌻من مادری را با تمام سختی‌هایش دوست دارم. من زیاد کردن سربازانِ امامم را دوست دارم.

 

 

صبح طلوع
۰۸ بهمن ۰۱ ، ۰۹:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

☝️خدا همان خدایی‌ست ڪه حضرت موسی‌علیه‌السلام در سخت‌ترین شرایط، وقتی قومش با دیدن لشڪر فرعون که در تعقیبشان بود، ترسیدند،
تنها یک جمله گفت:
✨کلّا إِنَّ مَعِیَ رَبِّی؛ هرگز چنین نیست، خدا با من است.

📖شعراء، آیه۶۲.

🌻و باز همان خدایی‌ست که با بودن او در کنارمان، بی‌نیاز از هرچیز و هر کسیم.

✨| وَمَن یَتَوَکَّل عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسبُهُ ‌|
-و هر ڪس ڪھ بر خدا توڪل ڪند ؛
خـدا برایش ڪافے خواهد بود ...
 
📖‌طلاق، آیه‌۳.

🌱اوخدایے‌ست‌ڪھ‌بھ‌شدت‌ڪافیست...

 

صبح طلوع
۰۷ بهمن ۰۱ ، ۰۹:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

می‌دونستی آقایون به بعضی‌چیزا بی‌تفاوتن، و خانوما حساس؟!🙄

👫کامران و سوسن از مهمونی برمی‌گردن سوسن می‌گه: وی‌سی‌دی فلان مارک رو توی میز تلویزیونشون دیدی؟ کامران با تعجب می‌گه: مگه تلویزیون داشتن؟!😳
سوسن باورش نمی‌شه!😲
می‌خواست مارک ظرفای صابخونه‌رو بگه؛ ولی بی‌خیال شد.

🥗 وقتی خودشون مهمونی دارن، سوسن خانوم دقت می‌کنه سر سفره همه‌ی ظرفا، پیش‌دستیا از یه جنس و یه مارک و یه رنگ باشن. بهترین و زیباترین ظرفا رو برای مهمونا می‌ذاره.
💡این‌نشون می‌ده زن‌ها زیباطلب و جزءنگرند‌؛ ولی مردا کلی‌نگرند و بعضی حساسیت‎‌ها رو ندارند.

🌱نکته‌‌ی آخر: سخت‌نگیر
اگه آقا جلوی مهمونا برای میوه، به جای پیش‌دستی میوه‌خوری، بشقاب خورش‌خوری بیاره ناراحت نشو!🤭

صبح طلوع
۰۶ بهمن ۰۱ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر