تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

بسم الله الرحمن الرحیم

تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ‏] من با هر شدتی باشد می ‏گذرد ولی بحمدالله تاکنون هر چه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد....

فرستنده: روح الله خمینی(ره)
گیرنده:خدیجه ثقفی
زمان: فروردین 1312 / ذی القعده 1351.
مکان: لبنان، بیروت.

پربیننده ترین مطالب

آخرین نظرات

  • ۱۲ بهمن ۰۰، ۲۳:۲۵ - فاطمه 😐

۳۳۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «به قلم ترنم» ثبت شده است

💠 بعضی آقایان تصور می‌کنند اثبات مردانگی بیشتر، با داد و بیداد ممکن است.
این تصور اشتباهی است؛ چون انسان‌ها بنده محبت هستند. مرد و زن هم ندارد. هرچه مردها اخلاق بدتری از خودشان بروز دهند، احتمال افسردگی و خیانت در زنها بیشتر می‌شود و بالعکس.

🌾سعی کنیم در زندگی بازخورد مثبتی که به یکدیگر می‌دهیم بیش از بازخوردهای منفی باشد. کاش در اخلاق، بیشتر پیرو معصومین علیهم‌السلام بودیم. آن وقت قطعا دنیای بهتری داشتیم.

 

صبح طلوع
۰۱ شهریور ۰۲ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

🍃فهمیدن اینکه زنها عاشق محبتند و مردها عاشق قدرت و اقتدار، مطلب تازه‌ای نیست اما پایبندی به این اصل، حرف دیگری است.

🌾زنانی که فکر می‌کنند با گفت وگوی مهرآمیز نه اقتدارآمیز می‌توانند اعتماد به نفس شوهرانشان را بالا ببرند، کم نیستند، همانطور که کم نیستند مردانی که با هزار و یک دلیل از حرف‌زدن و سخن مهرآمیز و پر از محبت با همسرانشان شانه خالی می‌کنند.

💠 اگرچه یکی از دلایل خیانت درجامعه امروزی ولنگاری‌های فرهنگی است اما بدون شک نقش عدم استفاده از مهارت‌های همسرداری و اصول خانواده را نباید دست کم گرفت.

🌺اقتدار به مرد، عزت می بخشد و او را تحت هر شرایطی برای پشتیبان بودن کمک می‌کند به همین دلیل است که زن نباید با سرکوفت یا سعی در آموزش به شوهرش با بکن نکن‌های روزمره، اقتدار مردش را نشانه برود.

🌾محبت نیز برای زن مانند آب برای گل است، مرد اگر هزاران راه غیرمستقیم محبت را برود اما گوش زن را و آغوش او را پر از مهر نکند، به قله‌ی عشق زن دست نخواهد یافت.

 

صبح طلوع
۲۸ مرداد ۰۲ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

💠اگر همه ما بپذیریم که نظام خانواده مانند هرنظام دیگر باید از قواعد سیستم و نظام پیروی کند، آن وقت راحت‌تر این اصل را می‌پذیریم که مدیریت اصولی در خانه با مرد است و زن مانند رییس جمهور باید وظایف اجرایی و پرورشی فرزند را تا هفت سالگی انجام دهد.

🌾در چنین خانواده‌ای فرزندان، تحت تربیت پدر و مادر هستند. رییس خانواده پدر است که با مدیریت و نظارت خود، قوانین ورودی و خروجی افراد و اطلاعات خانواده، را از منزل مدیریت می‌کند و زن و مرد در مجموعه همسری نیاز یکدیگر و همچنین در مجموعه والدینی، که هردو از زیر مجموعه‌های نظام خانواده است، نیاز فرزندان را برطرف و تربیت آنها را برعهده می‌گیرند.

☘️در چنین خانواده‌ای، همه به دنبال رفاه بیشتر فرزندان و اطاعت از آنها نیستند، وظایف به صورت جنسیتی و براساس توانایی‌ مرد و زن، طبقه بندی شده و فرزندان ذیل اصول تربیتی پدر با اجرای مادر زیست می‌کنند. بنابراین شرایط برای رشد و همراهی هم کاملا مهیاست برخلاف خانواده‌هایی که جایگاه پدر در آنها تضعیف شده یا فرزندان نقش ریاست مستقیم یا غیرمستقیم را برعهده دارند.

 

 

صبح طلوع
۲۳ مرداد ۰۲ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

🍃سلام علی قلب صبور.
و سلام برچشم‌های پاک و گریان تو
و سلام برصحیفه‌ات که در غربت جدت، جهادگر تبیین بود.

💠و سلام برتو که سی سال در اندوه پدر و برادرانت گریستی..
و در قالب دعا، دست دشمنان ال الله را برای همه، باز کردی!

☘️مولای ما قلب‌های ما در حسرت زیارت مزارت می‌سوزد و آرزو می‌کنیم روزی گرداگرد حریمت حرم و بارگاهی درست کنیم که برازنده مقام سیدالساجدینی ات باشد.

 

صبح طلوع
۰۸ مرداد ۰۲ ، ۱۱:۴۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

🌾دررابطه با تربیت نوجوان، یک شاه کلید این است که با نوجوان مانند خلبانی برخورد کنیم که به هرکسی اجازه ورود به کابین نمی‌دهد. تنها کسی می‌تواند وارد کابین او شود که فضای فکری هماهنگ با او داشته باشدـ

💠در تربیت مقتدرانه، فرزندان به سمت خطوط قرمز حرکت نمی‌کنند تنها خطوط زرد و مایه تردید هستند که گاهی مشکل ساز می‌شوند. بنابراین خطوط قرمز تربیت برقرار است و پدر ومادر از به اصطلاح گیر دادن‌های مکرر،جلوگیری می‌کنند و از این طریق به کابین خلبان، راه می یابند و در تربیت موفق تر عمل می‌کنند.

 

 

صبح طلوع
۰۶ مرداد ۰۲ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

☘️سمیرا از روی تردمیل پایین آمد.  یک هفته دیگر نوبت عمل داشت.  می خواست بخشی از اندامش را با برش مثل ستاره‌های زیبایی کند.

⚡️اما چندوقت بود بعد ورزش، سرگیجه داشت. به آزمایشگاه  رفت. دستش روی شقیقه هایش بود. با خودش فکر کردن بدن خوشقواره و قوی مرا فقط سرطان می‌تواند به چنین حال و روزی بیندازد. همه عمر از سرطان می‌ترسید انگار حسی به او می‌گفت قرار است با سرطان بمیرد
بالاخره اپراتور اسمش را خواند. خانم کسمایی. با لرزش دست پشت شیشه پذیرش رفت.
 
💠اپراتور نگاهی به چهره زن انداخت و برگه را با بی‌اعتنایی به دستش داد. سمیرا برگه را باز کردـ نرم افزار گوشی را هم.
همه مثبت و منفی‌ها را نگاه کرد همه چیز درست بود. کم و زیادهای بدنش،  کاملا در رنج طبیعی بود. باورش نشدـ یک جای کار می‌لنگیدـ دوباره به برگه های توی دستش نگاه کرد. یک برگه جامانده بود. مثبت بود. حروف کنارش را تایپ کرد. او باردار بود.  روی زمین نشست و بد و بیراه نثار همه کرد.

💫زنها که بی‌قراری اش را می‌دیدند،  فکر کردند بیماری خاصی دارد.  بعضی ها با دلسوزی نگاهش می‌کردند. زن بلندبالای سفید پوش از اتاق پزشک ازمایشگاه سراغش رفت.  برگه آزمایش را از میان دستهای بهت زده او گرفت و خواند. به صفحه اخر که رسید تازه دلیل حال بد او را فهمید.

🍃گفت: «خانم جدا تبریک میگم. اگه بدونید همین یک ساعت پیش سه نفر اینجا فهمیدن سرطان دارن ـ یک نفر هم ام اس داشت. شما خدا رو شکر سالم سالمیدـ این بدن قوی حالا حالاها میتونه بچه بیاوره و به خودش افتخار کنه.»

🌾تصویر رنجور عمه زیر سرمهای مداوم شیمی درمانی پشت پلکهای سمیرا نقش بست. او پارسال براثر سرطان مرده بود و سمیرا لحظه به لحظه شاهد دردهایی بود که می‌کشید.

☘️با حرفهای دکتر کم کم از روی زمین بلند شد خودش را تکاند.  تشکر کرد و از اتاق بیرون رفت.  می‌شد الان خبر هزار بیماری را بشنود اما او سالم بود فقط مهمانی که خدا برایش خواسته بود، اعلام حضور کرده بود. رو سوی آسمان کرد و گفت: «حکمتت رو شکر. خیلی غرق خودم شده بودم.  بعد با جراح زیبایی تماس گرفت و قرار عمل را لغو کرد.»

 

صبح طلوع
۰۱ مرداد ۰۲ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

🍃بخشی از مشکلات زناشویی به این خاطر است که افراد فکر می‌کنند قرار بوده با یک فرد کامل ازدواج کنند. این موضوع در انتخاب زوج هم به چشم می‌خورد. خیلی‌ها فکر می‌کنند پیدا شدن نیمه گمشده یعنی کسی عین خودت یا بهتر از خودت و بدون عیب و نقص پیدا کنی. درحالی‌که این، خیال باطلی بیش نیست!

🌾ازدواج در واقع تشکیل پازلی برای رشد طرفین است. همان‌طور که قطعات پازل اشکال مختلف دارند و داری کمی و کاستی هستند و از این جهت زمینه را برای تکمیل دیگری مهیا می‌کنند، ازدواج هم کنار هم قرارگرفتن زن و شوهری است که می‌توانند عیب‌های هم را بپوشانند و یکدیگر را کامل کنند. برای همین است که گاهی وقتها زن و شوهرها به نظر عکس هم می آیند.
 این نگاه به ما کمک می‌کند تفاوتهای همسرمان را بپذیریم و از بودن کنار آن‌ها لذت ببریم.

 

صبح طلوع
۲۸ تیر ۰۲ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


 
🍃طبق تحقیقات با غذا می‌شود آدم کشت، می‌شود، دشمنی کرد، می‌شود سالم کرد می‌شود بهبود بخشید. تازه این بشر ناقص العلم و ناقص العقل است.

🌾اما خداوند ۱۴۰۰ سال پیش نه تنها از اهمیت غذای جسم بلکه از شأن بالای غذای روح، پرده برداشت.  در آیه ای که فرمود: «فَلیَنظُرِ ٱلإِنسَٰنُ إِلَىٰ طَعَامِهِۦٓ؛ پس باید که انسان به خوراکش بنگرد.» ( سوره عبس؛ آیه ۲۴)

👈اهمیت غذای روح، کمتر از غذای جسممان نیست.

👈 روح از طریق ادراکات، تغذیه می‌شود پس  همان طور که باید مراقب غذاهایی که می‌خوریم، باشیم، باید مراقب دریافتی‌های چشم و گوش و دلمان هم  باشیم.
 

 

صبح طلوع
۲۲ تیر ۰۲ ، ۰۹:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

✨در سوره انشراح، خداوند توصیه فرموده: «فاذا فرغت فانصب»، اما چند نفر از ما، به این توصیه عمل می‌کنیم؟

🍃چقدر مراقب ساعت‌های عمرمان هستیم؟
چقدر حواسمان به دزدهای عمرمان هست؟ چقدر حواسمان به برنامه‌هایمان و گذشت زمان هست؟!!

🌺خداوند توصیه فرموده بلافاصله بعد از هرکار به کار بعدی بپردازیم.
حواسمان باشد قران بین ما غریب و مهجور نماند؟!!

 

 

صبح طلوع
۲۱ تیر ۰۲ ، ۰۹:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

🌾ماریه به قاب عکس دونفره‌شان خیره شد، دلش تنگ بود. برای هرچه از جوانی در زندگیش روی قلب و دلش نشسته بود. دلش می‌خواست مثل جوانی‌هایش، حبیبش راه را توی کوچه ببندد و بگوید که نمی‌گذارم بری. باید پیشم بمونی.
دلش می‌خواست کسی بود که تنهایی‌هایش را پر می‌کرد. دلش برای طعم گس عشق، تنگ شده بود. قلبش تند تند میزد و عرق روی صورتش نشسته بود.

🍃صدایی از اتاق کناری شنید، پچ‌پچ بود ولی پر از فریاد بود: «بهت میگم چرا بدون هماهنگی با من این همه آدم دعوت کردی، نمی‌دونی تا خرخره تو قرضم.» از صدای محسن یاد عصبانیت‌هایش افتاد؛ دندان بر روی هم فشرده و تمام پیشانی‌اش پر از خط‌های کج و معوج می‌شود.

 ⚡️جیغ خروسی شده در گلوی فهیمه را شنید: «تا کی مهمونی رو عقب بندازم، دیگه متلک مینداختن. این همه قرض داریم خرج مهمونی هم اضافه شه.»
 اگر دخالت نمی‌کرد صدای کم کم در حال بلندشدنشان را همه می‌شنیدند.

 ☘️ماریه در زد و وارد شد. صورت‌های سرخ محسن و فهیمه را از نظر گذراند، گفت: «یِ مقدار پول کنار گذاشته بودم، برای مهمونیتون خرج کنین.» محسن سریع و اخم‌آلود نگاهی به فهیمه انداخت: «نیاز نیست، بهشون زنگ می‌زنه و میگه خبری از مهمونی نیست.»

🌾فهیمه گارد گرفت و آماده جواب دادن شد که ماریه پیش‌دستی کرد: «وقتی هم سن و سال شما بودم، از این روزها زیاد داشتیم‌. دعوا، بحث و قهر داشتیم. چند باری منتم رو کشید و چند باری هم من منتش رو کشیدم ولی بعد دیگه زیر بار هم نرفتیم. کم کم دورمان شلوغ شد. مغرورتر شدیم و سر شلوغ. از هم دور شدیم. چندسال که گذشت، مریض شد، دیگه دیر شده بود، خیلی تلاش کردم تا برایم بماند، اما نشد. روزگار او را از من گرفت. حالا چندسالی است که تنهایی هایم را با خاطرات او پر می‌کنم. فقط خواستم بگم؛ هیچ کس و هیچ چیز، ابدی نیست.  سالهاست به خودم لعنت می‌کنم که چرا لحظات زندگی‌مان را با قهر و دعوا از دست دادیم. دلم برایش تنگ شده؛ اما چاره ای نیست.»
 
🍃محسن و فهیمه دیگر آرام شده بودند، نگاه از ماریه گرفتند به هم خیره شدند. ماریه اشکهایش را پاک کرد و از اتاق بیرون رفت تا باقی اشکهایش را پای عکسها بریزد.

 

 

صبح طلوع
۱۹ تیر ۰۲ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر