تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

بسم الله الرحمن الرحیم

تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ‏] من با هر شدتی باشد می ‏گذرد ولی بحمدالله تاکنون هر چه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد....

فرستنده: روح الله خمینی(ره)
گیرنده:خدیجه ثقفی
زمان: فروردین 1312 / ذی القعده 1351.
مکان: لبنان، بیروت.

پربیننده ترین مطالب

آخرین نظرات

  • ۱۲ بهمن ۰۰، ۲۳:۲۵ - فاطمه 😐

۶۸۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «به قلم افراگل» ثبت شده است


 
🍃 گوشه مسجد نشسته بودم و مشغول تلاوت قرآن بودم. ابوعمر هیجان زده وارد مسجد شد و نَفَس‌زنان به مردم رو کرد و گفت: «شنیده‌اید که علی ابن موسی به دعوت امیرالمومنین مأمون، به توس می‌آید تا ولیعهد او شود!!! »

 ☘️همهمه‌ای بین مردم بلند شد. برخی تعجب می‌کردند و خبر را شایعه بنی عباسیان می‌دانستند. یکی می‌گفت مأمون می‌خواهد با حضور امام دهان مردم را ببندد و اعتراضات مردمی را سرکوب کند.
 
 🍂بعضی کنایه و نیشخند می‌زدند که دیدید بالاخره آفتاب پشت ابر نماند و بنی‌هاشم هم طمع قدرتشان را نشان دادند! برخی هم آن را توطئه مأمون می‌دانستند تا ظلم‌های خود را به نام امام ثبت کند.
 
اما صدایی بیشتر از همه توجهم را جلب کرد: «تعجب نکنید! من‌که همیشه گفته بودم فریب دعوای بنی‌عباس و بنی‌هاشم را نخورید. هر دو به فکر منافع خودشان هستند! امروز علی ابن موسی منفعت را در همراهی بنی‌عباس می‌بیند! دست همه‌شان از بالا تا پایین در یک کاسه است! وگرنه اگر واقعا بنی عباس ظالم هستند و خلاف سنت رسول خدا عمل می‌کنند، چرا باید بزرگ بنی‌هاشم که ادعای امامت و رهبری الهی دارد، ولیعهدی ابن هارون را بپذیرد که لقمه‌اش را در خون مردم می‌زند؟ بیچاره ما که بازیچه قدرت‌طلبی و منفعت‌طلبی این جماعت شده‌ایم! »

🌾 دیگر نتوانستم در برابر این همه بی‌بصیرتی ساکت باشم، رگ‌های گردنم متورم و بدنم داغ شد. تلاوت قرآن را به پایان رساندم. خود را کنار منبر رساندم تا در دید مردم باشم. نگاهی به جمعیت کردم که با سخنان او به فکر فرو رفتند. عده‌ای لب‌ خود را به دندان گرفته بودند و سر خود را به نشانه‌ی تأسف تکان می‌دادند. همهمه‌ و پچ‌پچ از گوشه‌گوشه مسجد شنیده می‌شد. با صدای بلند گفتم: «ای بی‌بصیران چرا دروغ‌پراکنی و تهمت می‌زنید. آیه تطهیر در شأن همان عزیزی نازل شده که بی‌محابا پشت‌سر او حرف می‌زنید. ننگ‌تان باد. چگونه جرأت پیدا کرده‌اید در مورد آقایی سخن‌ به دروغ بگویید که ثقل قرآن است.»

🍃لحظه‌ای سکوت کردم تا نفسی تازه کنم. همه‌ی نگاه‌ها به سوی من بود. دشمن جنگ‌ روایت‌ها را شروع کرد تا مردم را بفریبد. عده‌ای از خواص هم نشسته‌اند و سکوت اختیار کرده‌اند.

☘️آه کشیدم و گفتم: «ای مردم به هوش باشید اگر این خبر حقیقت داشته باشد، امام علی‌بن‌موسی‌الرضا به اجبار مأمؤن پذیرفته است. اندکی صبر کنید تا واقعیت آشکار گردد.»

🌾مردم سرهای خود را در تصدیق حرف‌هایم تکان دادند. خیالم راحت شد که روایت درست را به گوش مردم رساندم. ته دل خوشحال بودم که قدمی هر چند کوچک در جهت یاری امام برداشتم. وقت اذان شد. خود را به کنار ستون رساندم تا دو رکعت نماز شکر به جا آورم.

صبح طلوع
۰۵ مهر ۰۱ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

🍂صدای ناله و شیون مریم و زهرا قطع نمی‌شود. باورشان نمی‌شود مادر به این زودی آن‌ها را ترک کرده باشد.

🍁حال من هم بهتر از آن‌ها نیست. تنها پسر خانواده‌ام. ارتباط خوبی با مادر داشتم. نگاهی به سعید که کنار دستم نشسته است می‌اندازم. بغض گلویم را فرو می‌دهم و می‌گویم: «مامانم همیشه می گفت مرگ جزئی از زندگیه، ای کاش نبود… ای کاش کنارم بود.»

🍃سعید آغوش باز کرد. من هم از خدا‌خواسته به آغوشش پناه بردم. تمام گریه‌های خفه‌شده این روزها را رها کردم. کسی آن اطراف نبود. سعید هم اجازه داد خودم را خالی کنم. بعد گذشت مدتی، سرم را از روی شانه سعید برداشتم.

💫رفتم به طرف شیر آب صورتم را آب کشیدم. سعید به طرفم آمد و گفت: «محمد الان مادرت بیشتر از زمانی که زنده بود به تو نیاز داره، کمکش کن!»

☘️حرف سعید جرقه‌ای شد. ذهنم را به بیست روز قبل فرستاد. وارد اتاقی شدم که مادر بستری بود. چهره‌ی رنگ‌پریده و نگران مادر دلم را سوزاند. علت نگرانی‌اش را که پرسیدم گفت: «پسرم بهم قول بده وقتی مُردم یک‌سال نماز و روزه برایم بخوانید.» نگذاشتم حرف مادر تمام شود. گفتم خیلی زود سلامتی خودش را به دست می‌آورد و مرخص می‌شود.

✨همان لحظه دست سعید را گرفتم. به طرف حوزه‌ی علمیه شهر حرکت کردم. می‌خواستم خیلی زود نگرانی مادر را برطرف سازم. او را از خود راضی کنم.

صبح طلوع
۰۴ مهر ۰۱ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

💠 آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم...

⭕️ اگه الان بخوای یه حج به‌جا بیاری علاوه بر اینکه باید پول زیادی بدی و این در و اون در بزنی، باید کلی سال هم منتظر بمونی تا نوبتت بشه. حالا تا وقتی نوبتمون بشه اصلا زنده هستیم یا نه که بماند! و اما...

🔸پیامبر خدا صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلم فرمود: هر فرزند نیکوکاری که با مهربانی به پدر و مادرش نگاه کند در مقابل هر نگاه، ثواب یک حج کامل مقبول به‌ او داده می‌شود، سؤال کردند، حتی اگر روزی صد مرتبه به آنها نگاه کند؟ فرمود: آری خداوند بزرگتر و پاکتر است. *

💥ثواب‌یهویی: اگه به پدر و مادر عزیزتون دسترسی دارید، همین حالا یهویی بروید با محبت به او نگاه کنید و بوسه‌ای بر دستان پینه‌بسته‌شان بزنید.

💢💢هشدار: وقتی دست مادرتون رو می‌بوسید ممکنه(به احتمال۹۹/۹۹۹۹٪)  بهتون بگه که تو آدم باش این‌کارا رو نمیخواد بکنی! برای جلوگیری از شنیدن این جمله، پس از بوسیدن دست آنها، به سمت درب خروج، فرار  و سریعا محل را ترک کنید!🤣

🔹*قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله: ما وَلَدٌ بارٌّ نَظَرَ اِلى اَبَوَیْهِ بِرَحْمَةٍ اِلاَّ کانَ لَهُ بِکُلِّ نَظْرَةٍ حِجَّةٌ مَبْرُورَةٌ فَقالُوا: یا رَسُولَ اللّهِ وَاِنْ نَظَرَ فِى کُلّ یَوْمٍ مِائَةَ نَظْرَةٍ؟ قالَ: نَعَمْ اللّهُ اَکْبَرُ وَاَطْیَبُ.

📚*بحار الانوار، ج ۷۴، ص ۷۳.

صبح طلوع
۰۴ مهر ۰۱ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

🍃دیروز دلم گرفت. طاقت ماندن در تنهایی را نداشتم. از خانه زهرا خانم سرو صدای بازی بچه‌ها می‌آمد. چادر گُل‌گُلی‌ام را از سر چوب‌لباسی برداشتم و راهی خانه‌شان شدم.

🎋چند بار دستم روی زنگ همسایه رفت ولی هربار آن را به عقب ‌کشیدم. سلول‌های خاکستری مغزم درگیری و کشمکش به پا کرده بودند: «سیمین خانم یادته چقد محسن‌ آقا ازت خواهش کرد حداقل سه تا بچه بیاریم، پاتو کردی توی یه کفش و گفتی: الاولابد فقط یکی و بس.»

☘️دل یک‌دل کردم زنگ را فشار دادم. زهرا خانم با چهره‌ی باز و گشاده در را باز کرد.
همانطور که با او صحبت می‌کردم زیرچشمی بچه‌ها را زیر نظر گرفتم. یادش بخیر همون بازی قدیمی ما را می‌کردند.

🌾پشتی‌ها را وسط انداخته بودند. هرکس یکی را به عنوان کشتی خود انتخاب کرده بود. پسر بزرگتر سردسته دزدان دریایی شده بود و با شمشیر به آن‌ها حمله می‌کرد.

💫جیغ و فریاد از همه طرف به گوش می‌رسید. زهراخانم که اشتیاق مرا دید، دستم را گرفت و به داخل خانه بُرد و گفت: «سیمین خانم معذرت می‌خوام بچه‌ها خونه‌ رو روی سرشون گذاشتند و مزاحمتون شدند.»

🍃لب‌هایم بیشتر از قبل کِش آمد و گفتم: «نه‌نه زهرا خانم چه مزاحمتی! اینا شادی و سرزندگی محله هستن.

💫زهرا خانم با شنیدن حرفم خوشحال شد و گفت: «راستش دلم نمی‌یاد سرشون داد بزنم و مانع بازی‌شون بشم.» به طرف آشپزخانه رفت. به حالش غبطه خوردم. چند سالی می‌شود به خاطر بیماری قلبی‌ام دکتر باردارشدن را برایم قدغن کرده است.

✨آن‌قدر محو بازی آن‌ها شدم که نفهمیدم چطور فاطمه دختر بزرگ زهراخانم دستم را کشید و روی پشتی نشاند و گفت: «خاله‌جون اونجا خطرناکه! اینجا باشی بهتره دزدا دستشون بهتون نمی‌رسه! »

صبح طلوع
۰۳ مهر ۰۱ ، ۲۳:۰۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

🍂کودک باشی و شاهد سیلی‌خوردن مظلومانه مادر در کوچه‌های مدینه باشی.

🍁در سن میان‌سالی باشی و شاهد دشنام و نازسزاگویی به پدر مظلوم خود، توسط سخنرانان بر روی منبر پیامبر باشی.

🥀در خانه خود چنان غریب باشی که همسر ملعونه‌ات قاتل جان عزیزت گردد.

⚰️آقای جوانان اهل‌بهشت باشی و به جنازه‌ات هم رحم نکنند و تیرباران شوی.

🕯سبط اکبر مصطفی‌ باشی؛ ولی مزاری بی‌شمع و چراغ و زائر داشته‌باشی.

✊غریب‌تر از هر غریبی که قبری بی‌بارگاه و ضریح داری و ما منتظر روزی هستیم مهدی این امت بیاید و بسان برادر بزرگوارتان حسین علیه‌السلام گنبد و بارگاهی در شأن عزیز زهرا سلام‌الله‌علیهما بسازیم.

صبح طلوع
۰۳ مهر ۰۱ ، ۲۳:۰۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

🔅در تعریف ما، پدر و مادرهایی خوب هستند که در هیچ شرایطی دست از حمایت و تربیت فرزند خود برندارند.
حتی اگر کودکشان با پاشنه‌ی پاهای کوچکش به زمین می‌کوبد و زیر بار چیزی نمی‌رود که برای او لازم است؛ متوسل به هزار ترفند می‌شوند تا فرزند دلبندشان خوب رشد کند.

💥بداخلاقی‌ها و داد و قال‌ها، هیچ وقت پدر و مادر خوب را از میدان به در نمی‌کند؛ بلکه به دنبال راهی می‌گردند تا فرزند را کمک کنند.


❗️باورت می‌شود پدرعالم که از مادر دلسوزتر است، تو را رها کند و دست از تربیت تو بردارد؟!!

😔چند بار قهر کرده‌ای، داد و هوار کرده‌ای، فرار کرده‌ای، دستت را از دستش بیرون کشیده‌ای؟؟
و او چقدر غصه‌ات را خورده؛ دست محبت به سرت کشیده؛ نگران ایستاده و نگاهت کرده و در فکر راهی‌بوده تا به ترفندی تو را به راه بازگرداند؟؟

☀️امام زمانت را باور کن!

صبح طلوع
۰۱ مهر ۰۱ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

🔅در زیارت عاشورا می‌خوانیم:

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا  ثارَ اللهِ وَابْنَ ثارِهِ، وَالْوِتْرَ الْمَوْتُورَ،
سلام بر تو که به دلیل بی وفایی مردم، تنها ماندی.

💢اگر مردم در یک جامعه، امام را یاری نکنند، تنها می‌ماند. دشمن طمع می‌کند و او را به شهادت می‌رساند.
درست است که امام نیازی به یاری ما ندارد؛ ولی سنت‌الهی این است که کارها از طریق عادی پیش برود.
انسان‌ها امتحان شوند و غربال گردند و ایمان‌ها سنجیده شود.

💡عبرت گرفتن از واقعه‌ی عظیم کربلاست که ما را بر آن می‌دارد در ادامه زیارت عاشورا، بگوییم:
اَنْ یَرْزُقَنی طَلَبَ ثارِکَ مَعَ اِمام مَنْصُور مِنْ اَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّد، صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ
؛یعنی ما می‌خواهیم امام زمان را یاری کنیم تا او تنها نماند و واقعه عاشورا تکرار نشود.

صبح طلوع
۰۱ مهر ۰۱ ، ۰۹:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


 

⭕️اگر پدر نبود، من و تو هم نبودیم. خداوند واسطه‌ی بخشیدن نعمت حیات و هستی را، پدر قرار داد.

🔺همان نعمتی که اگر نباشد، سعادت و تکاملی هم در کار نیست
و بالاترین نعمت خداست.

💡هرچه استعداد و توانایی در وجود ماست؛ از ناحیه‌ی پدر و مادر، به وراثت رسیده است.

💎خداوند به این وسیله، حق پدر را بزرگترین حق‌ها قرار داد. تا جایی که؛

🔸امام‌سجادعلیه‌السلام فرمودند:
حق پدرت این است که بدانی او اصل(ریشه) تو است و تو فرع(شاخه) او هستی و اگر او نبود تو نبودی، پس هر امر خوشایندی در وجودت دیدی بدان که از پدرت داری و به همین اندازه سپاسگزار او باش.*

💫به حقیقت پدر واژه‌ی مقدسی‌ست که حقش در موارد بسیاری نادیده گرفته شده است.

💥دعای‌یهویی: خدایا توفیق پاسداشت حق پدر را به ما عنایت بفرما🤲

🔹* الإمامُ زینُ العابدینَ علیه السلام : أمّا حَقُّ أبیکَ فأن تَعلَمَ أنّهُ أصلُکَ و أنّهُ لَولاهُ لَم تَکُن ، فَمهما رَأیتَ فی نَفسِکَ مِمّا یُعجِبُکَ فاعلَمْ أنّ أباکَ أصلُ النِّعمَةِ علَیکَ فیهِ ، فاحمَدِ اللّه َ و اشکُرْهُ على قَدرِ ذلکَ ، و لا قُوَّة إلاّ باللّه.

📚*بحارالأنوار، جلد۱، صفحه۶.

صبح طلوع
۲۸ شهریور ۰۱ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

💡نقش مادر در تربیت فرزند از اهمیت والایی برخوردار است.
اگر نگاهی به صحنه‌ی عاشورا بیندازیم به خوبی به این نکته‌ی مهم پی خواهیم برد.

💢در زیارت عاشورا هم می‌خوانیم:

اَللَّـهُمَّ اِنَّ هذا یَوْمٌ تَبَرَّکَتْ بِهِ بَنُو اُمَیَّةَ، وَابْنُ آکِلَةِ الاَْکبادِ،...؛ خدایا این روز روزی است که مبارک و میمون دانستند آنرا بنی امیه و پسر آن زن جگرخوار(معاویه)...

🔻در رأس سلسله بنی‌امیه، معاویه است که فرزند زن جگرخوار است.

🌱در صحنه کربلا اباعبدالله‌الحسین علیه‌السلام فرزند برترین بانوی عالم است، و دشمن آن حضرت، فرزند زنی خبیث و قسی القلب و تمام حق در مقابل تمام باطل قرار گرفت.

 

 

صبح طلوع
۲۸ شهریور ۰۱ ، ۰۹:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


 

💡امام‌حسین علیه‌السلام و یارانش برای حفظ حُرمت‌ها اهمیت بسزایی قائل بودند.

🔹به طور مثال مسجدالحرام از اهمیت و قداست زیادی برخوردار است.
وقتی به امام‌حسین علیه‌السلام خبر رسید، مأمورانی اجیر شدند تا در کنار خانه‌ی خدا او را به قتل برسانند. برای حفظ قداست خانه‌ی خدا و جسارت نشدن به آن، حجش را کامل نکردند. فورا از مکه خارج شدند.
فرمود: «به خدا سوگند، اگر در خارج از مکه کشته شوم خیلی بهتر از آن است که در داخل مکه در کنار کعبه کشته شوم.» *

✨امام‌خمینی‌رحمه‌الله در این‌باره می فرمایند: «سیدالشهدا در مکه نماند که مبادا به ساحت قدسی مکه جسارت بشود.»

📚*کامل، ابن اثیر، ج ۴، ص ۳۸.

صبح طلوع
۲۲ شهریور ۰۱ ، ۲۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر