تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

بسم الله الرحمن الرحیم

تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ‏] من با هر شدتی باشد می ‏گذرد ولی بحمدالله تاکنون هر چه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد....

فرستنده: روح الله خمینی(ره)
گیرنده:خدیجه ثقفی
زمان: فروردین 1312 / ذی القعده 1351.
مکان: لبنان، بیروت.

پربیننده ترین مطالب

آخرین نظرات

  • ۱۲ بهمن ۰۰، ۲۳:۲۵ - فاطمه 😐

۳۶۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ارتباط با والدین» ثبت شده است

 

☘️درختان کنار ریل‌های قطار در آغوش یکدیگر وا رفته بودند.ریل های قطار پر از برگ‌هایشان بود. گویی هر روز اشک درخت‌ها مثل برگ می‌شد و به زمین می اُفتاد.

🍃قطار کوچکی در نیمه راه مانده بود. رفت و آمد آدم‌ها را در سکوت خودش می‌دید. زمانی پرسروصدا بود و حالا یک جا نشین شده و گذر زمان را می‌شمرد.

🌸روی ویلچرش پشت پنجره نشسته بود. دستان یکی روی چشمهایش را پوشاند. با دستانش آن‌ها را لمس کرد. لطافت، لاغریشان داد می‌زد که دخترش فاطمه است. لب‌هایش از دو طرف کشیده شد.

🎋_فاطمه جان تویی؟ کی رسیدی؟

🌾_سلام بر مامان باهوش و خوشگلم. همین الان رسیدم. چند روزی تعطیلات میان ترم داریم.

🍃_خوب کاری کردی اومدی. از تنهایی و یکجا نشستن خسته شدم.

🌺فاطمه به یادش آمد، سالی که دانشگاه راه دور قبول شد. رشته پرستاری را دوست داشت؛ ولی به خاطر مادر نمی‌خواست برود. مادرش فهمید. اجازه چنین کاری را به او نداد و حالا ترم آخرش بود.

🍃لب‌هایش را روی گونه‌های سرد و تورفته مادر گذاشت. بوسه‌ای بر روی آن‌ها زد و گفت: «الهی من فدات‌شم. به خاطر من چقد اذیت شدی!»

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۰۴ فروردين ۰۱ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

 

✅ عشق و عطوفت و نگرانی‌های والدین نسبت به فرزند یک احساس ناخودآگاه است.

🔘 شما تا پدر یا مادر نشوید؛ نگرانی‌های والدین خود را درک نخواهید کرد.

🔘 سعی کنید به این نگرانی‌ها هرچند بی مورد با خشونت پاسخ ندهید.

🔘 همیشه با مهربانی، صبر و حوصله با آنها صحبت کنید. اگر شما معقول رفتار کنید، آن‌ها را مطمئن می‌سازید که در مسیر درست حرکت می‌کنید.

✅ گاهی مراقبت‌های بی‌نهایت والدین باعث می‌شود؛ خسته شوید، اما بدانید کارهایشان از روی عشق است. بنابراین با ملایمت صحبت کرده و اجازه دهید، گاهی نگران شما باشند.

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۰۴ فروردين ۰۱ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

 

🍃پنجره را باز کرد. نگاهی به آسمان آبی نیلگون انداخت. یک مرتبه چشمش به باغچه وسط حیاط افتاد. زیر لب گفت:«بهار، فصل نو شدن، جشن طبیعت، باغچمون با گل‌های رنگارنگ بنفشه، لباس‌نو پوشیده تا خودشو به رخ بکشه، قرمز، صورتی و … »

 

☘صدای دخترش لاله او را به خود آورد:«مامان! به نظرت میان؟»

 

⚡️_ان شاءالله. 

 

🌾آخرین پنج‌شنبه سال کاظم راهی خانه پدرش شد. او با اصرار و خواهش، پدر و مادرش را برای گذراندن تعطیلات عید نوروز از شهرستان به خانه‌‌شان آورد.

 

🎋یک ساعت مانده به سال تحویل کبری از عزیز جون خواست تا سفره هفت سین را، رو به قبله بچیند. 

 

🍃مادر بزرگ رومیزی بته جقه‌ فیروزه‌ای رنگ را روی زمین پهن کرد. لاله قرآن با رحل را آورد و آن را جلوی آینه گذاشت. بعد دو شمعدانی بلور را دو طرف آن.

 

✨عزیز جون چند تا سیب، مقداری سنجد، کمی سماق، بوته‌ای سیر، لیوان کوچکی سرکه، چند تا سکه نقره‌ای، درون ظرف‌های کوچک سفالی آبی فیروزه‌ای در اطراف سفره چید. کبری به سبزه کمی آب پاشید و داخل سفره گذاشت. هانیه تخم‌مرغ رنگی‌ها را آورد.

 

✨عزیز جون گفت:« سرکه، برای صبر و بردباری در زندگی تو سال جدیده. سیب هم، سلامتی و محبت به همدیگه‌.»

 

🍃کاظم با تنگ بلور ماهی قرمز وارد شد و آن را کنار سفره گذاشت. حمیدرضا هم با ظرف آجیل و شیرینی آمد و به عزیز جون داد.

 

💠پدر بزرگ کنار سفره نشست و به کاظم گفت:« اسکناس نو داری با این‌ها عوض کنی؟»

 

🔸_آره آقاجون! الان براتون میارم.

 

☘یک مرتبه هانیه به سمت حیاط دوید. عزیز جون که متوجه کار هانیه شد صدا زد: « هانیه! دنبال کفش‌هامون نگرد، خودم قایم کردم.»

یک مرتبه همه با صدای بلند خندیدند.

 

🍃آقاجون گفت: «نوه قشنگم، کفشِ هرکسی رو پنهون کنی، دلش نخواد بمونه، میذاره میره. 

موندنِ آدما به کفش‌شون نیس، به دلشونه. سعادت بزرگیه! اونقدر مهم باشی که کفشتو پنهون کنن.»

 

🌺هانیه خنده کنان به سمت پدر بزرگش دوید و کنارش نشست. همه کنار سفره هفت‌سین جمع شدند و گوش جان به صوت قرآن پدربزرگ سپردند.

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۰۱ فروردين ۰۱ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

✅اگر والدین شما به رفتار یا سلیقه شما اعتراض دارند. به نحوه رفتار و علایق خود دقت کنید؛ شاید حق با آن‌ها باشد، فراموش نکنید آن‌ها از شما بزرگ‌ترند و تجربه بیشتری دارند.

 

🔘 بنابراین اگر از شما انتقادی می‌کنند مطمئناً دلایلی دارند؛ سعی کنید بدون قضاوت یا متهم کردن ‌آن‌ها به حرف‌های‌شان گوش دهید و در خلوتِ خود به سخنان‌شان فکر کنید.

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۰۱ فروردين ۰۱ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

 

🍃صبح زود از خواب بیدار شد به همسرش گفت:«نجمه،لباس پدرم را آماده کن تا ببرمش.»

 

🍂یوسف از رفتار و کارهای پدرش کلافه بود. فکری به سرش زد؛ اما دل دل می‌کرد. بالاخره با تندی گفت: «بابا! با این بهانه‌گیری‌هات خستم کردی، بگو چه کنم؟»

 

 🎋نجمه رو به یوسف آهسته گفت:«باهاش بساز.»

 

🍁_نمی‌تونم.

 

☘_با علی، پسر کوچولوت چی کار می‌کنی؟

 

🌾_خب،اون بچه‌ست، کمی صبوری می‌کنم.

 

🔹_آره، با پدرت هم کمی صبوری کن! تو رو با هزار امید بزرگ کرده، ناامیدش نکنی.

 

🔘_نجمه! وقتی ده سالم بود از پدرم دوچرخه خواستم، یادم میاد که نصیحت کرد. پسر جون صبر کن تابستون برات می‌خرم. از دستش ناراحت شدم، بعدها فهمیدم توان مالی نداشت می‌خواست از محل کارش وام بگیره؛ اما اون موقع تو مغزم نمی‌رفت باهاش لجبازی می‌کردم. 

 

🍃_دوران کودکی رو طی کردی و میدونی کودکی چیه.

 

☘_یعنی هر وقت به سن پیری برسم و اونو تجربه کنم، یاد پدرم می‌افتم.

 

🌸_ آره، تو پیری آدما زود رنج و بهانه گیر میشن؛ می‌دونی ناتوانی جسمی کلافه شون می‌کنه. با پدرت برو پارک قدم بزن حال و هوایش عوض بشه، من هیچ وقت آغوش گرم مادر رو حس نکردم و تکیه‌گاهی به نام بابا نداشتم؛ چون زلزله یتیمم کرد.

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۲۶ اسفند ۰۰ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

✅ پدرها مثل پاسدارهای خونه می‌مانند،

مادرها شبیه جانبازها و فرزندان پس از ازدواج شبیه آزادگان خانه رفتار می‌کنند.

 

💥البته این طنز قصه بود.

 

🔘 واقعیت این است که اگر والدین و فرزندان روش مدارا و تعامل با یکدیگر را یاد بگیرند،

 

🔘اگر ازدواج به موقع و در زمان خودش اتفاق بیفتد،

 

🔘اگر خط قرمزها و بکن نکن‌ها فقط چارچوب الهی و نه دلی داشته باشد،

 

🔘 اگر آدم‌ها خوب، زیبا و زیاد، به یکدیگر محبت کنند، 

 

✅آن وقت بچه‌ها در خانه پدری هم حس آزادی خواهند داشت.

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۲۶ اسفند ۰۰ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

 

🌨باران به شدت می‌بارید. حیاط بزرگ مدرسه خیس شد. زنگ ورزش بود؛ اما نمی‌دانست خوشحال باشد یا ناراحت. مهدیه بارش باران را دوست داشت. از پنجره‌ی کلاس نگاهی به حیاط انداخت.

 

🍃 روی تخته کلمه‌ای ‌نوشت و دانش آموزان با تکمیل کلمات مشغول بازی شدند. صدای غرش رعد و برق فضای مدرسه را گرفت. زنگ آخر مدرسه نواخته شد.

 

🍀مهدیه با شاگردانش خداحافظی کرد و به سمت دفتر رفت. گوشی را از کیفش در آورد به همسرش زنگ زد. بعد از سلام و احوالپرسی گفت:«حسن جان!ً امروز دیر می‌رسم.»

 

🎋_کلاس فوق‌العاده داری؟

 

⚡️_نه، اومدم برات تعریف می‌کنم.

 

 

🍃اکرم عصا زنان به طرف صندلی رفت. صدای بر خورد قطرات باران او را به خاطرات گذشته برد؛ هر وقت هوا بارانی بود با چتر به سمت مدرسه دخترش می‌دوید تا فرزند دلبندش موقع برگشتن از مدرسه به خانه خیس نشود. ضربه‌ای به شیشه‌ی پنجره کوچه خورد. رشته افکارش پاره شد.

 

🌸از روی صندلی برخاست به سمت پنجره رفت. عینک را روی صورتش جابجا کرد و با دقت نگاهی به پشت پنجره انداخت؛ دخترش را با چادری خیس دید. 

 

🍃اکرم عصا زنان با خوشحالی رفت تا در را باز کند. مهدیه وارد خانه شد.

 

☘️_عزیزم! زیر بارون خیس شدی.

 

✨_لطیف‌ترین گل هستی، دوست دارم.

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

 

صبح طلوع
۲۳ اسفند ۰۰ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

✅ یکی از واجبات دین اسلام، انجام کارها در جهت رضایت خداست.

 

🔘 می‌خواهی کاری را پیشنهاد بدهم که باعث خشنودی خداوند است؟

 

🔘از امروز در برابر پدر و مادر، بله قربان‌گو باش! 

 

🔘 منظورم را درست فهمیدی! آن‌ها را مثل یک پادشاه فرض کن و خودت را زیردست‌شان ببین.

 

🔘 هر چه بیشتر در جهت کسب رضایت پدر و مادر تلاش کنی بهتر است.

 

✅ آفرین به شما که مطلب را گرفتی! 

بله کاملا درسته! رضایت خداوند، در گرو رضایت والدین است.*

 

💥پس پیش به سوی رضایت خداوند 🏃‍♂

 

🔹پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرماید: رضی الله مع رضی الوالدین؛ رضایت خداوند، در رضایت والدین است.

 

📚بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۸۰

صبح طلوع
۲۳ اسفند ۰۰ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

✅ فرزندان در برقراری ارتباط با والدین نقش مهمی دارند. 

 

🔘 یکی از عوامل رابطه‌ی خوب با والدین این است که زمانی را به آن‌ها اختصاص داد.

 

🔘 هر چقدر زندگی ما را درگیر کرده باشد، باز هم می‌توان مدت زمانی را برای والدین خود گذاشت.

 

🔘 اختصاص زمان، هدیه‌ای با ارزش است.

 

🔘 هنگامی که بچه‌ها به دانشگاه می‌روند و یا ازدواج می‌کنند و سر زندگی‌ خودشان هستند، احساس تنهایی به پدر و مادر دست می‌دهد.

 

✅ بنابراین اگر دور از آن‌ها زندگی می‌کنید؛ حداقل چند روز یک بار با آن‌ها تماس تلفنی بگیرید. آخر هفته‌ها به دیدن آنها بروید و یا یک تماس تلفنی طولانی داشته باشید تا با آن‌ها صمیمانه صحبت و ابراز علاقه نمایید.

 

🔹امیر المؤمنین علی علیه‌السلام:« بِرُّ الوالِدَینِ أکبَرُ فَریضَةٍ.»؛ 🔸«بزرگترین و مهمترین تکلیف الهی نیکی به پدر و مادر است.»*

 

📚*میزان الحکمة، ج ۱۰، ص ۷۰۹

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۱۹ اسفند ۰۰ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

🍃«پس چرا تموم نمیشه؟ امروز ششمین روزیه که به هوای دیدن یک آشنا اینجا میام و می‌شینم. »

 

☘دل تنگ بود حتی برای دیدن یک رفیق. آخرین بار که به دیدنش آمدند یک ماه قبل بود. بعد از آن هیچ رفیقی به او سر نزده بود.

 

🎋آهی کشید: «کجا هستن پس این رفقا؟ نمی‌خواد این انتظار تموم بشه؟! حتی بچه هامم نیومدند؛ چرا آخه؟ »

 

🌾صدای تق تق گوشش را پر کرد. نسیم بسم الله الرحمن الرحیم.. الحمدالله رب العالمین، قلبش را آرام و لبخند بر لبانش نشاند: «ممنون پسرم که بالاخره به من سرزدی. دل تنگ بودم برای همه تون.خدایا اینا رو به آرزوهاشون برسون. خدا خیرت بده بابا که برام فاتحه خوندی. »

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

 

صبح طلوع
۱۶ اسفند ۰۰ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر