تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

بسم الله الرحمن الرحیم

تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ‏] من با هر شدتی باشد می ‏گذرد ولی بحمدالله تاکنون هر چه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد....

فرستنده: روح الله خمینی(ره)
گیرنده:خدیجه ثقفی
زمان: فروردین 1312 / ذی القعده 1351.
مکان: لبنان، بیروت.

پربیننده ترین مطالب

آخرین نظرات

  • ۱۲ بهمن ۰۰، ۲۳:۲۵ - فاطمه 😐

 

🌾این را انتخاب کنم یا آن یکی را؟ جمله پرکاربردی در زندگی همه ما آدم‌هاست. معمولا بر سر دوراهی‌ها مقایسه می کنیم و بهترین را انتخاب می کنیم؛ اما بهترین از چه نظر و با چه معیاری؟

🌺اینجاست که تفاوت‌ها به وجود می‌آید؛ بهترین به دلخواه خودم یا بهترین به خواست خدا. بهترین انتخاب هرکس مزایا یا عواقب مناسب خودش را دارد. بهترین انتخاب شما کدام است؟

 

صبح طلوع
۲۰ تیر ۰۲ ، ۰۹:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

🌾ماریه به قاب عکس دونفره‌شان خیره شد، دلش تنگ بود. برای هرچه از جوانی در زندگیش روی قلب و دلش نشسته بود. دلش می‌خواست مثل جوانی‌هایش، حبیبش راه را توی کوچه ببندد و بگوید که نمی‌گذارم بری. باید پیشم بمونی.
دلش می‌خواست کسی بود که تنهایی‌هایش را پر می‌کرد. دلش برای طعم گس عشق، تنگ شده بود. قلبش تند تند میزد و عرق روی صورتش نشسته بود.

🍃صدایی از اتاق کناری شنید، پچ‌پچ بود ولی پر از فریاد بود: «بهت میگم چرا بدون هماهنگی با من این همه آدم دعوت کردی، نمی‌دونی تا خرخره تو قرضم.» از صدای محسن یاد عصبانیت‌هایش افتاد؛ دندان بر روی هم فشرده و تمام پیشانی‌اش پر از خط‌های کج و معوج می‌شود.

 ⚡️جیغ خروسی شده در گلوی فهیمه را شنید: «تا کی مهمونی رو عقب بندازم، دیگه متلک مینداختن. این همه قرض داریم خرج مهمونی هم اضافه شه.»
 اگر دخالت نمی‌کرد صدای کم کم در حال بلندشدنشان را همه می‌شنیدند.

 ☘️ماریه در زد و وارد شد. صورت‌های سرخ محسن و فهیمه را از نظر گذراند، گفت: «یِ مقدار پول کنار گذاشته بودم، برای مهمونیتون خرج کنین.» محسن سریع و اخم‌آلود نگاهی به فهیمه انداخت: «نیاز نیست، بهشون زنگ می‌زنه و میگه خبری از مهمونی نیست.»

🌾فهیمه گارد گرفت و آماده جواب دادن شد که ماریه پیش‌دستی کرد: «وقتی هم سن و سال شما بودم، از این روزها زیاد داشتیم‌. دعوا، بحث و قهر داشتیم. چند باری منتم رو کشید و چند باری هم من منتش رو کشیدم ولی بعد دیگه زیر بار هم نرفتیم. کم کم دورمان شلوغ شد. مغرورتر شدیم و سر شلوغ. از هم دور شدیم. چندسال که گذشت، مریض شد، دیگه دیر شده بود، خیلی تلاش کردم تا برایم بماند، اما نشد. روزگار او را از من گرفت. حالا چندسالی است که تنهایی هایم را با خاطرات او پر می‌کنم. فقط خواستم بگم؛ هیچ کس و هیچ چیز، ابدی نیست.  سالهاست به خودم لعنت می‌کنم که چرا لحظات زندگی‌مان را با قهر و دعوا از دست دادیم. دلم برایش تنگ شده؛ اما چاره ای نیست.»
 
🍃محسن و فهیمه دیگر آرام شده بودند، نگاه از ماریه گرفتند به هم خیره شدند. ماریه اشکهایش را پاک کرد و از اتاق بیرون رفت تا باقی اشکهایش را پای عکسها بریزد.

 

 

صبح طلوع
۱۹ تیر ۰۲ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

☘️در خانواده همکاری و هماهنگی بین والدین در تربیت فرزندان بسیار مهم است. ایجاد محیطی امن و محبت‌آمیز برای کودکان نیازمند همکاری و همزیستی مثبت بین والدین است.

🌾آنها باید به عنوان تیم کار کنند و در تصمیم‌گیری‌های مربوط به تربیت کودکان به توافق برسند. اینطور نباشد که هریک از والدین بخواهد ساز خودش را بزند. مثلا مادر به کودک اجازه ندهد الان بستنی بخورد اما پدر به او این اجازه را بدهد.

🌺با دیدن چنین شرایطی فرزند برای والدین خود ارزش قائل نخواهد بود و یاد می گیرد از این شرایط به هر طریقی که شده به سود خودش استفاده کند.

 

صبح طلوع
۱۹ تیر ۰۲ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

🍃با یک کمونیست بدعنق هم سلولیش کردند. وقتی آب یا غذا می‌آوردند، هم سلولیش اول می‌خورد تا عبدالله نتواند بخورد. نماز و قرآن خواندنش را هم به تمسخر می‌گرفت.

🌾شب جمعه بود. دلش خیلی گرفته بود. شروع کرد به خواندن دعای کمیل.
دعا که به جمله «خدایا اگر در قیامت بین من و دوستانت جدایی اندازی و بین من و دشمنانت جمع کنی، چه خواهد شد؟» رسید، دیگر نتوانست تاب بیاورد. به سجده افتاده با هق هق گریه.

🌺سر از سجده که برداشت، دید هم سلولی کمونیست هم به خاک افتاده و زار زار گریه می کند.

📚کتاب یادگارن، ج۵، چاپ دوم ۱۳۸۸، ناشر روایت فتح، خاطره ۲۰

 

 

صبح طلوع
۱۹ تیر ۰۲ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

💠اگر ناراحتی و غمی سنگین بر دل داری، آدرس درگاه معبود را درست برو و غصه‌هایت را عرضه کن بر یار مهربانت، سنجیده‌تر از این است که درهای دیگری را بزنی، ناامید و با دلی شکسته برگردی و سرزنش غیر را تحمل کنی، البته از این آستان هم شاید دست خالی روانه‌ات کنند امّا طعم منت خلقش را نخواهی چشید.

🌾«إنما أَشْکُو بَثِّی وَحُزْنِی إِلَى اللَّه
 (سوره‌ی یوسف،آیه‌ی ۸۶)
گفت:«من غم و اندوهم را تنها به خدا می‌گویم (و شکایت نزد او می‌برم)

🌺چند قدم جلوتر برو و چنگ بزن بر ریسمانش بلکه مقبول افتادی و دستگیرت شدند.

 

 

صبح طلوع
۱۹ تیر ۰۲ ، ۰۹:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

🌾مریم عاشق شده بود؛ وقتی از عشقش حرف می‌زد، محبت را در تک تک حرکاتش لمس می‌کردی. با خنده گفتم: «حالا این آقای همه چی تمام کجا دیدی؟» سرخ و سفید شد و گفت: «تو مسیر دبیرستان مغازه داره.»

🍃مهسا پقی زد زیر خنده: «همون که جلو پسر لاتا وایساد و از دست متلکاشون راحتت کرد؟! » سکوت مریم تأیید کننده حرفش بود. با اخم به مهسا نگاه کردم دوباره گوش وایستاده بود و داشت معرکه می‌گرفت. با صدایش بچه‌های دیگر هم کنجکاو شده بودند.  

🍃بحث را خواستم عوض کنم که مهسا پوزخندزنان گفت: «مگه دیوانست بیاد خواستگاری تو با اون مشکل پایت.» با صدای بلند گفتم مهسا که مریم به آرامی گفت: «فردا میان خواستگاری.»

🌾مهسا از پشت صندلی‌اش بلند شد و خیره به مچ پای چرخیده به سمت داخل مریم گفت: «هِ مامانش مشتری آرایشگاه مامانمه و فکر نکنم خبر داشته باشه کجا میره خواستگاری.» به چشم‌های کشیده و قهوه‌ای مریم زل زد. خون خونم را می‌خورد دست روی شانه‌اش گذاشتم و رویش را به سمت خودم برگرداندم، گفتم: «خود پسره دیده و می‌دونه مسلما مریم ویژگی‌های  داره که همه دوست دارن ولی خیلی‌ها ازش محرومن.» من را هول داد: «باشه، می‌بینیم.»
 
💫دو روز بعد هر چقدر منتظر ماندم که خودش از خواستگاری بگوید، هیچی نگفت. زنگ آخر که خورد، همین که کلاس خلوت شد، با ذوق پرسیدم: «چی شد؟» از جایش بلند شد: «چی می‌خواستی بشه، مادرش زنگ زد و گفت که نمیاند خواستگاری و ما به هم نمی‌خوریم.»

🍃دهانم از تعجب باز ماند. دست بر شانه ام زد: «بلند شو بریم، عشق زمینی ممکنه نصیبم نشه؛ ولی یِ عشق آسمونی دارم که هیچ‌کس نمی‌تونه ما رو از هم جدا کنه.»

🌺سرگردان به چشم‌هایش نگاه کردم: «عشق آسمونی؟» صدای اذان بلند شد. خنده کنان گفت: « بدو بریم که عشقم داره صدام میزنه.»

 

صبح طلوع
۱۸ تیر ۰۲ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

🌺مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید
و دل‌های سرد و بی‌جان را،گرمای وجود می‌بخشد.

🌾خبر آمدنش را از نسیم الهی می‌‌شنویم و به استقبالش می‌رویم، روح و جان را صفا می‌دهیم با الطاف روح‌بخش جان جانان
و زمزمه می‌کنیم:
چون گل گلزار صادق پرده از رخ برگرفت
      عالم از نور جمالش جلوه‌ى دیگر گرفت
                                             قاسم رسا

🌺یاران آمده نوگل صادق، خیر مقدم گویید و در شادی دوستدارانش همراه شوید. تهنیت و خوشباشی به دوستان و عاشقان حضرت یار،مقدمشان گلباران.

🍃🌺ولادت حضرت موسی‌بن جعفر مبارک باد🌺🍃

 

صبح طلوع
۱۸ تیر ۰۲ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

🌺اگر بین‌ بسیجی‌ها حرفی‌ می‌شد، شهید حسن باقری می‌گفت‌: «برای‌ این‌ حرف‌ها به‌ هم‌تهمت‌ نزنید. این‌ تهمت‌ها فردا باعث‌ تهمت‌های‌ بزرگتری‌ می‌شه‌. اگه‌ از دست‌ هم‌ ناراحت‌ شدید، دو رکعت‌ نماز بخوانید بگویید خدایا این‌ بنده تو حواسش‌ نبود. من‌ گذشتم‌، تو هم‌ بگذر. این‌ طوری‌ مهر و محبت‌ زیاد می شود. آن وقت‌ با این‌ نیروها می شود، عملیات‌ کرد.»

📚 کتاب یادگاران جلد ۴؛ فرزانه مردی، نشر روایت فتح، چاپ پنجم ۱۳۸۹؛ خاطره شماره ۳۰

 

 

صبح طلوع
۱۸ تیر ۰۲ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

🍃دربعضی آیات قرآن، آدم را می ترساند. یکی از آیات، این هست: «همه شما در قیامت، تنها و فرادا به نزد ما خواهید آمد.»

🌾خواندن این آیه باعث می‌شود، انسان یاد قیامت را در خود، زنده نگهدارد و باور کند که لباس، طلا و حتی عنوان و اسم و رسم، او را تا قبر هم همراهی نخواهد کرد. چه برسد به قیامت که به قول امام سجاد، محل اشکار شدن زشتی آدم هاست. برای ابرویمان به پیشگاه خدا دعا کنیم.

 

صبح طلوع
۱۸ تیر ۰۲ ، ۰۹:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

🌺پبامبراکرم، من و علی پدران این امت هستیم. پس بی شک امام زمانمان نیز،پدر ماست اما آیا ما حق فرزندی را درقبال این پدرمهربان انجام داده‌ایم؟

🌾آیا به او محبت ورزیده‌ایم؟  آیا او را جزو اولویت‌های زندگیمان قرار داده ایم؟
آیا روابطمان را با او تنظیم کرده‌ایم؟
آیا او را شاد کرده‌ایم؟

🌾شاید وقتش باشد، طرحی نو در رابطه با مهریانترین پدر دنیا، دربیندازیم...
باید نگاهی دوباره به انتظار داشته باشیم!!

 

صبح طلوع
۱۷ تیر ۰۲ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر