دعای کمیل شهید عبدالله میثمی
دوشنبه, ۱۹ تیر ۱۴۰۲، ۱۲:۰۰ ب.ظ
🍃با یک کمونیست بدعنق هم سلولیش کردند. وقتی آب یا غذا میآوردند، هم سلولیش اول میخورد تا عبدالله نتواند بخورد. نماز و قرآن خواندنش را هم به تمسخر میگرفت.
🌾شب جمعه بود. دلش خیلی گرفته بود. شروع کرد به خواندن دعای کمیل.
دعا که به جمله «خدایا اگر در قیامت بین من و دوستانت جدایی اندازی و بین من و دشمنانت جمع کنی، چه خواهد شد؟» رسید، دیگر نتوانست تاب بیاورد. به سجده افتاده با هق هق گریه.
🌺سر از سجده که برداشت، دید هم سلولی کمونیست هم به خاک افتاده و زار زار گریه می کند.
📚کتاب یادگارن، ج۵، چاپ دوم ۱۳۸۸، ناشر روایت فتح، خاطره ۲۰
۰۲/۰۴/۱۹