تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

بسم الله الرحمن الرحیم

تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ‏] من با هر شدتی باشد می ‏گذرد ولی بحمدالله تاکنون هر چه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد....

فرستنده: روح الله خمینی(ره)
گیرنده:خدیجه ثقفی
زمان: فروردین 1312 / ذی القعده 1351.
مکان: لبنان، بیروت.

پربیننده ترین مطالب

آخرین نظرات

  • ۱۲ بهمن ۰۰، ۲۳:۲۵ - فاطمه 😐

۹۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عکس نوشته حلما» ثبت شده است

 

✨در سوره انشراح، خداوند توصیه فرموده: «فاذا فرغت فانصب»، اما چند نفر از ما، به این توصیه عمل می‌کنیم؟

🍃چقدر مراقب ساعت‌های عمرمان هستیم؟
چقدر حواسمان به دزدهای عمرمان هست؟ چقدر حواسمان به برنامه‌هایمان و گذشت زمان هست؟!!

🌺خداوند توصیه فرموده بلافاصله بعد از هرکار به کار بعدی بپردازیم.
حواسمان باشد قران بین ما غریب و مهجور نماند؟!!

 

 

صبح طلوع
۲۱ تیر ۰۲ ، ۰۹:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

☘️نزدیک‌ ظهر بود. از شناسایی‌ برمی‌گشتیم‌. از دیشب‌ تا حالا چشم روی‌ هم‌ نگذاشته‌ بودیم‌. آن‌قدر خسته‌ بودیم‌ که‌ نمی‌توانستیم‌ پا از پا برداریم‌؛ کاسه‌ زانوهامان‌ خیلی‌ درد می کرد.

🌾حسن‌ طرف‌ شنی‌ جاده‌ شروع‌ کرد به‌ نماز خواندن‌. صبر کردم‌ تا نمازش‌ تمام‌ شد. گفتم‌: «زمین‌ این‌ طرف‌ چمنه‌، بیا این‌جا نماز بخوان‌.»
گفت‌: «آن جا زمین‌ کسی است، شاید راضی‌ نباشد.»

 📚کتاب یادگاران جلد ۴؛ فرزانه مردی، نشر روایت فتح، چاپ پنجم ۱۳۸۹؛ خاطره شماره ۲۳

 

 

صبح طلوع
۲۰ تیر ۰۲ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

🌾این را انتخاب کنم یا آن یکی را؟ جمله پرکاربردی در زندگی همه ما آدم‌هاست. معمولا بر سر دوراهی‌ها مقایسه می کنیم و بهترین را انتخاب می کنیم؛ اما بهترین از چه نظر و با چه معیاری؟

🌺اینجاست که تفاوت‌ها به وجود می‌آید؛ بهترین به دلخواه خودم یا بهترین به خواست خدا. بهترین انتخاب هرکس مزایا یا عواقب مناسب خودش را دارد. بهترین انتخاب شما کدام است؟

 

صبح طلوع
۲۰ تیر ۰۲ ، ۰۹:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

🍃با یک کمونیست بدعنق هم سلولیش کردند. وقتی آب یا غذا می‌آوردند، هم سلولیش اول می‌خورد تا عبدالله نتواند بخورد. نماز و قرآن خواندنش را هم به تمسخر می‌گرفت.

🌾شب جمعه بود. دلش خیلی گرفته بود. شروع کرد به خواندن دعای کمیل.
دعا که به جمله «خدایا اگر در قیامت بین من و دوستانت جدایی اندازی و بین من و دشمنانت جمع کنی، چه خواهد شد؟» رسید، دیگر نتوانست تاب بیاورد. به سجده افتاده با هق هق گریه.

🌺سر از سجده که برداشت، دید هم سلولی کمونیست هم به خاک افتاده و زار زار گریه می کند.

📚کتاب یادگارن، ج۵، چاپ دوم ۱۳۸۸، ناشر روایت فتح، خاطره ۲۰

 

 

صبح طلوع
۱۹ تیر ۰۲ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

🍃یک روز مانده بود به عملیات بیت المقدس. شهید محمد جعفر نصر اصفهانی رفته بود حمام برای غسل شهادت. آمد گردان با هم،  هم صحبت شدیم و آخر سر رساندمش.

🌺 تا حرکت کردیم گفت: «روضه حضرت زهرا  بخوان. تا شروع کردم حالش بارانی بارانی بود.»
خواست پیاده شود گفت: «اگر من شهید شدم، روز قیامت شهادت بده که من برای حضرت زهرا (س) گریه کردم.»

راوی: غلام رضا رمضانی

📚کتاب خط عاشقی ۲ (خاطرات عشق شهدا به حضرت زهرا س)، گرد آوری: حسین کاجی، خاطره ۶ به نقل از کتاب راز شکست قله سپید، ص ۱۲۶


 

صبح طلوع
۱۶ تیر ۰۲ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

دوباره آمده‌ام،بنده‌ای گنهکارم
              تمامِ آبرویم را به تو بدهکارم
                                          پوریا باقری

🌾آری آمده‌ام با دستانی خالی و دلی پرامید، باشد که باز بینم دیدار آشنا را، نیاز آورده‌ام نیازی بسیار،لطفش را می‌جویم و محبتش را خواهانم.

🌺چه خوش لحظه‌ای است لحظه‌ی ملاقات یار و چقدر دلچسب است زمانی که بفهمی مورد اجابت دوست قرار گرفته‌ای!

💠الها! نادیده بگیر کوتاهی‌ در بندگی را و آغوش پر مهرت را برایمان باز کن.
گر تو برانی به که روی آوریم؟

🌺🍃روز عرفه،روز بندگی و خواهش از حضرت خداوندی،بر مسلمین و تمام جویندگان درگاهش خجسته باد.🍃🌺

 

 

صبح طلوع
۰۷ تیر ۰۲ ، ۰۹:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

🍃تا از شهر هویزه به سمت سوسنگرد بیرون می‌زدیم، بچه ها از نفس می‌افتادند.
حسین می گفت: «هنوز که راهی نیامده ایم، زود شکایت را شروع کرده‌اید.»

🌺گفتم: «تو تمرین داشته ای حسین. اهل کوهنوردی بوده ای.» ایام دانشجویی‌اش در مشهد را می‌گفتم که هر هفته به کوه  می‌رفت. بیشتر این روزها را روزه هم می‌گرفتی؛ ولی ما تازه شروع کرده‌ایم.

🌾با همان لبخند همیشگی‌اش می‌گفت: «با این حرف‌ها نمی‌توانی کاری کنی که کوتاه بیایم.» وقتی دیگر همه داشتیم از پا می افتادیم، می گفت: «تا اینجایش مقاومت بود. از اینجا به بعدش را استقامت می‌گویند.  باید ببینیم چقدر اهل استقامت هستیم.»

📚کتاب سه روایت از یک مرد، محمد رضا بایرامی، انتشارات هویزه، چاپ اول، ۱۳۹۴؛ صفحه ۸۳ و ۸۴

 

 

صبح طلوع
۰۶ تیر ۰۲ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

🌾تازه از اردو برگشته بودم و حمید هم از سرکار آمد. رفتم استقبالش. بالا آمدنش طول کشید. برگشتم اتاق. وقتی آمد داخل، بعد از سلام و احوال پرسی گفت: «پسر صاحب خانه وقتی سرباز بوده کتابی را از کتاب خانه سپاه امانت گرفته بود . یادش رفته بود. داد به من که به کتاب خانه بر گردانم.»

💠 از اسم کتاب پرسیدم. کتاب گناهان کبیره شهید دستغیب بود که مدت ها دنبالش بودیم.گفتم: «چه خوب! دو نفری می نشینیم و می خوانیمش.»

🍃حمید کتاب را روی اوپن گذاشت و گفت: «ما نمی توانیم این کتاب را بخوانیم. این کتاب جزء اموال عمومی کتاب خانه است و زمانی می توانیم از آن استفاده کنیم که جایی به نام ما ثبت شده باشد.»

📚کتاب یادت باشد، مصاحبه و باز نویسی: رقیه ملا حسینی، نویسنده: محمد رسول ملا حسینی، صفحات ۸۲ و ۲۴۹-۲۵۰

 

صبح طلوع
۰۳ تیر ۰۲ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

🌾در عملیات والفجر دو در منطقه ای گیر افتاده بودیم که در تیر رس دشمن بودیم. جیره آب‌مان هم تمام شده بود. حاج آقا ترکان زخمی شده بود و آب می‌خواست. قطرات چند قمقمه خالی را با هم جمع کردم.

🍃ترکان خوشحال شد که آب آورده‌ام؛ اما جمعش به پنج قطره نرسید. گفتم که حاجی کربلا را که یادت نرفته، اینجا هم کربلاست. دیگر چیزی نگفت. لحظاتی بعد ترکان سرش را بالا گرفت. دنبال کسی می گشت. می گفت: «همین الان آقا اینجا بود.»

🌺در همان حال گفت: «می‌خواهم نماز بخوانم و شروع کرد به نماز خواندن.» دو رکعت نماز خوابیده. بعد از گفتن شهادتین، از جام شهادت سیراب شد.

راوی: شهید محمد رضا تورجی زاده

📚کتاب یا زهرا سلام الله علیها؛ نویسنده: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی، صفحه ۶۳ و ۶۴

 

صبح طلوع
۰۲ تیر ۰۲ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

🌾اواخر جنگ بود. آمد سراغم که روی سینه اش بنویسم «یا زهرا (س)» و پشت پیراهنش «می روم تا انتقام سیلی زهرا (س) بگیرم.»

🍃روزی که قطعنامه پذیرفته شد، می‌گفت: «مگر می شود وعده حضرت زهرا (س) عملی نشود. خودش به من وعده شهادت در این جنگ را داده است.»

🌷بعد از قبول قطع نامه برای دفع تجاوز صدام، به شلمچه اعزام شدند. کنار خاکریز برای بچه ها صحبت می کرد که «اسم حضرا زهرا را بدون «سلام الله علیها» بر زبان نرانید» ترکش خمپاره ای شد قاصد حضرت زهرا (س).

راوی: هم رزم شهید

📚کتاب خط عاشقی ۲ (خاطرات عشق شهدا به حضرت زهرا س)، گرد آوری: حسین کاجی، بازنویسی: مهدی قربانی، خاطره  ۲۳

 

صبح طلوع
۲۹ خرداد ۰۲ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر