تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

بسم الله الرحمن الرحیم

تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ‏] من با هر شدتی باشد می ‏گذرد ولی بحمدالله تاکنون هر چه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد....

فرستنده: روح الله خمینی(ره)
گیرنده:خدیجه ثقفی
زمان: فروردین 1312 / ذی القعده 1351.
مکان: لبنان، بیروت.

پربیننده ترین مطالب

آخرین نظرات

  • ۱۲ بهمن ۰۰، ۲۳:۲۵ - فاطمه 😐

۸۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «به قلم شفیره» ثبت شده است

♨️تا حالا کسی از تو واسه مغالطه اینو پرسیده که یزید مسلمون بوده و ما نمیتونیم به مسلمونا لعنت بدیم پس چطوریه که توی زیارت‌عاشورا این کار رو میکنیم؟!

✅در جواب این دلسوزان باید گفت که خود خدا اجازه‌شو داده! 
خداوند صریحا در قرآن فرموده:

✨هر کسی مؤمنی را عمداً به قتل برساند جزای او جهنم و در آن به صورت جاودانه خواهد بود، خداوند به چنین انسانی خشم می‌کند و از رحمت پروردگار دور می‌شود؛ خداوند برای چنین انسانی عذابی دردناک قرار داده است. *

🏴 پس وضو می‌گیریم. رو به قبله روی دو زانو می نشینیم. دست ادب بر سینه می‌گذاریم و سلام می‌دهیم بر حسین علیه‌السلام و لعن میکنیم دشمنانش را:

✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین

📚*سوره نساء، آیه‌۹۳

 

صبح طلوع
۰۵ شهریور ۰۱ ، ۰۹:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


🔅یکی از اصول ارتباط با پدر و مادر این است که رابطه‌ما در عین صمیمیت، باعث بی‌احترامی به آنها نشود.

🔘سعی کنید در تمام چالش‌هایی که بین شما و والدینتان پیش می‌آید از ایجاد کردن بحران و جبهه‌بندی پرهیز کنید.

🔘برای مدیریت رابطه با والدین، نیاز است که مهارت کنترل خشم را فرا بگیرید. هرچقدر هم که عصبانی باشید هرگز این نکته را فراموش نکنید که درحال صحبت با والدین خود هستید.

🌱پدر و مادر قصد اذیت و آزار ما را ندارند؛ بلکه این اذیت‌ها برای عدم داشتن مهارت‌های ارتباطی است.

 

صبح طلوع
۳۱ مرداد ۰۱ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

#پرسش

 

🔎منظور امام حسین‌علیه‌السلام از این کلام (هر چه دورتر باشم از مکه و کشته شوم، پیش من محبوبتر است ) چه بود؟؟

 

📔در کتاب کامل ابن اثیر نقل شده که امام حسین‌علیه‌السلام به عبداللّه بن زبیر که علّت تصمیم او را از حرکت جویا شد فرمود: 🍃«براستی پدرم برای من حدیث کرد که شهر مکه را بزرگی است که به وسیله او حرمت این شهر شکسته شود و من دوست ندارم که آن بزرگ من باشم و به خدا سوگند اگر من دو وجب بیرون مکه کشته شوم بهتر دوست دارم تا یک وجب و هر چه دورتر باشم از مکه و کشته شوم، پیش من محبوبتر است و به خدا سوگند اگر من در لانه جانوری از این جانوران باشم مرا بیرون آورده تا آنچه را خواهند نسبت به من انجام دهند. [۶]»

 

✅نکته جالب در اینجاست که آن حضرت حتی در شرایطی که احتمال خطر جانی ایشان را تهدید می‌کرد، از انجام دستورات خدا سرپیچی نمی‌کردند. حرمت خانه کعبه را نشکست. نماز خود را به تأخیر نینداخت و با خریدن زمین کربلا و بازگرداندن آن به صاحبش، مراعات حق‌الناس را کرد. 

 

 

📚[۶]. کامل، ابن اثیر، ج ۴، ص ۳۸؛ البدایة و النهایة، ج ۸، ص ۱۶۹

 

 

صبح طلوع
۱۸ مرداد ۰۱ ، ۲۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

💞زن و شوهر جوانی به دیواره‌ی پل تکیه داده بودند. پلِ رودخانه. اولین محل قرار ما.
به رودخانه و منظره‌های اطراف نگاه می‌کردند. معلوم بود به هم علاقه‌ی زیادی دارند. لبخند از لب هایشان دور نمی‌شد.

✨در آن‌لحظه هیچ آرزویی نداشتم جز آن که دوباره به همان روزی برگردم که من و حامد، جایی همان‌ نزدیکی‌ها روی صندلیِ کنار پل نشسته بودیم.

🌱روزی که بعداز گذر از آشنایی و رسیدن به دوران نامزدی، بالاخره توانستیم با رضایت پدر و مادر، باهم بیرون برویم.
چه آرام و شاد از آرزوهای بلند و دور و دراز خود میگفتیم.
سیر و سفر در آرزوهایمان با سوال حامد متوقف شد.
_میشه چادرت رو برداری تا بدون چادر تو رو ببینم؟؟
_چادرم؟؟ چرا؟؟ چادر نداشتن برای من عین نفس نکشیدنه.  
_میدونم. چند دقیقه فقط. بعد نفست رو بهت برمی‌گردونم!

💢آرزو چادر را در آورد. گیج و هاج و واج بود.
_بده من چادرت رو برات بگیرم تا راحت باشی.
حامد چادر به دست به بهانه خریدن بستنی، نزدیک پل شد؛ چادر را مچاله کرد و در رود انداخت و با خنده گفت: «چرا چادر؟؟ من به پاکی و عفت تو اطمینان دارم. نیاز نیست به‌خاطر نگاه کسی با دومتر پارچه خودت رو خفه کنی؛ چون من اون چشمی که نگاه چپ بهت کنه از کاسه درمیارم! »

🌊حامد برای خرید بستنی رفت. آرزو در دریای فکر دست و پا می‌زد.  با خود دوباره‌ به بررسی دلایل علاقه‌اش به حامد پرداخت: «حامد خوش‌قیافه است، من را دوست دارد ، من او را دوست دارم و... دلیل محکم چیست چرا پیدایش نمیکنم؟؟ چرا نمی‌توانم با قاطعیت اینجا را ترک کنم و بروم؟؟ »

⚡️با صدای حامد به خود آمد.  بستنی را از او گرفت. دستان آرزو سرد شده بود و سرمای کاسه بستنی هم مزید بر علت.

🍂بدون پیدا کردن یک دلیل محکم به زندگی با حامد ادامه داد و صاحب فرزند شد.

🕯 بعد سال ها روی همان پل شاهد، خیره به زوج جوان، با فکر به عشقش که در میان راهرو و پله‌های دادگاه نفس آخرش را می‌کشید،  واگویه‌‌ی سالیان زندگی‌اش با حامد را باز مرور کرد: «اگر آن‌روز علاقه‌ام به حامد را به سرنوشت چادرم مبتلا می‌کردم چه می‌شد؟؟ »

 

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۰۴ مرداد ۰۱ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

👨‍✈️گروهبان افتخاری خیلی دل‌رحم بود. حسابی هوای سربازان تازه‌وارد را داشت. در حد توانش نمی‌گذاشت از لحاظ روحی خیلی به آنها سخت بگذرد.

✉️روزی شوخی جدی، بحث نامه نوشتن را پیش کشید: «هرکدامتان نامه‌ای بنویسید و از اسرار سر به مُهر قلبتان پرده بردارید.
اگر پشت پرده دختری به انتظارتان نشسته بود؛ شاید برای راهی کردنتان به جمع مرغان نیز آستینی بالا زدم. البته شاید! »

✏️بچه‌ها که یک‌ ماه بود برای دوره آموزشی، از خانواده‌شان دور شده بودند؛شروع به نوشتن نامه کردند. همه مشغول بودند به جز حمید. او شوخ‌طبع بود و ادبیات هم می‌دانست. وقتی شهاب قصد کرد که دلیل نامه ننوشتنش را بپرسد، حمید با ترفندی ادیبانه دست‌به‌سرش کرد: «نگویم حدیث دل به غیر حضرت دوست، که آشنا سخن آشنا نگه دارد! »

🍃_دست درد نکنه حالا ما غریبه شدیم دیگه حمید آقا؟!

☘️_نه منظورم اینه که طوطی‌صفتی، طاقت اسرار نداری!

⚡️شهاب که چشمانش از تعجب گرد شده بود با ناراحتی گفت: «آره دیگه دهن لقم.  دهن لقم که خودمو کنترل نکردم و اومدم باهات حرف زدم! »

_ ای بابا شلوغش نکن! من با مغز دو نفر و یه قلب نصفه به دنیا اومدم. مشکل از تو نیست؛ من از کارخونه سیستم احساس روم بسته نشده!

💫شهاب متعجب و ناراحت به تخت خود برگشت.

🌙شب شد. همه خوابیدند ولی بی‌خوابی به سراغ شهاب آمده بود. به پهلوی راست برگشت تا شاید خوابش ببرد. حمید را دید که کنار پنجره نشسته و با نوری که از پنجره می‌آید، کاغذ و قلم به دست در‌حال نوشتن نامه است.
بیدار به تماشای او نشست. وقتی نوشتن نامه تمام شد آن‌ را زیر تخت گذاشت و خوابید.
شهاب هم با فکر به نقشه‌اش خوابش برد.

💫روز خواندن نامه‌ها، همه نامه خواندند به جز حمید. شهاب موذیانه به سمت تخت حمید رفت و نامه را بیرون آورد و به حمید داد.
حمید نه پرسید و نه تعجب کرد که شهاب از کجا می‌دانسته زیر تخت نامه‌ای وجود دارد.

💌با چشمانی آرام و دلتنگ شروع به خواندن کرد: «نامه‌ای نوشتم با برگ انگور
شدم سرباز و گشتم از وطن دور!
سلام مادر خوب من. اگر از حال و هوای من جویا باشی، آفتابی تا قسمتی ابری‌ام.

☀️آفتابی می‌شوم وقتی به این فکر می‌کنم که در کنار تو ظرف می‌شستم، جارو می‌زدم، آشپزی می‌کردم. کوکبِ من صدایم می‌کردی و قربان صدقه‌ام می‌رفتی که تنها پسرت جای صد دختر را برایت پر کرده. به خیالت با این حرف سربه سرم می‌گذاشتی ولی دلم قنج می‌رفت که تو از من اینقدر رضایت داری.

☁️ابری می‌شوم وقتی بیدار می‌شوم و می‌بینم به‌جای خانه‌ای که عطر تو و گل محمدی در آن می‌پیچید، در خوابگاه پادگان چشم باز می‌کنم. « بغض داشت ولی ادامه داد:
 «چرخ گردون این دو روز بر مراد من نمی‌رود ولی می‌دانم که بالاخره یک روز دوباره سوار خر مراد می‌شوم و می‌آیم و می‌بینَمَت! »

💞این نامه برای آفتابی ماندن حالت، هیچوقت به دست تو نمی‌رسد. دوستدار تو کوکب، تنها پسرت!

🌤جو را حمیدِ همیشه به ظاهر آفتابی، ابری کرده بود. این‌بار هم بغضش را قورت داد و گفت: «خب آقا شهاب! آقای جاسوس، شما از کجا بوی نامه رو شنفتی؟؟ »

✨_هی بابا حمید جون مگه نشنیدی که می‌گن شب دراز است شهاب هم بیدار!😎

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

 

صبح طلوع
۰۳ مرداد ۰۱ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

☀️بعداز آنکه حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله  برای مسیحیان نجران نامه‌ای نوشت،  آنان با گروهی به‌ سوی مدینه رهسپار شدند.

⚡️وقتی بحث و حجت آوردن درمورد خدا نبودن حضرت عیسی(ع) فایده‌ای نداشت، حضرت محمد(ص) پیشنهاد مباهله داد. مباهله از دیرباز میان سامی‌ها رواج داشت و به معنای لعن و نفرین بر یکدیگر است.

💡وقتی نجرانیان متوجه شدند که پیامبر با اهل‌بیت خود آمده، فهمیدند که او شکی در حرف خود ندارد وگرنه با عزیز‌ان به مباهله نمی‌آمد.

✅از ام‌سلمه نقل کرده‌اند که در همان روز رسول خدا آن چهار تن همراهان خود را در زیر عبای موئی و مشکین رنگ خود گردآورد و این آیه را تلاوت نمود:

«إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»(۱)

📖آیه ۳۳،سوره‌ی احزاب
📚رسولی محلاتی، سید هاشم (۱۳۷۹). خلاصه تاریخ اسلام جلد دوم زندگانی امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا و امام حسن مجتبی علیهم السلام. دفتر نشر فرهنگ اسلامی. صص۳۶.

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۰۲ مرداد ۰۱ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

🍃کنار خیابان منتظر ماشین وایستاده بودم 
باخودم گفتم: «آخرین مدل ماشینی که در آینده سوار میشم چیه؟ »

☘️همون لحظه یه آمبولانس نعش کش از بغلم رد شد. روش نوشته بود، فکرشو نکن، آخرش مسافر خودمی!😂😬

‌‌🌳🍄🌳🍄

💡میگن یه بار یکی بچه‌ش مریض بوده دعا میکنه و میگه خدایا به بچه من رحم کن و اگه قصد بردنشو داری، به جای اون منو ببر تا اینو میگه عزرائیل میاد برای گرفتن جونش ولی اون فرد میگه: «نه نه اشتباه کردم بچه‌ی من اونجاس بچه‌م رو ببر! »
بعضی‌وقتا هم هست که دلمون یه‌چیز رو میخواد ولی موقع عمل پامون سست میشه و قلبمون می‌لرزه. برای ثابت قدم موندن توی راه خدا در دوره آخرالزمون این دعا سفارش شده:
 «یا اَللهُ یا رَحمانُ یا رَحیمُ یا مُقَلِّبَ القُلوبِ ثَبِّت قُلوبَنا عَلی دینِک.»
اول و آخر ما به سمت مرگ میریم پس چه بهتر که درحالی که پای عهدمون با خدا ثابت موندیم بریم.🙃


✨ولَقَدْ کُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَیْتُمُوهُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ
شما همانید که آرزوی کشته شدن (در راه دین) می‌کردید، پیش از آنکه با آن روبرو شوید، پس چگونه امروز که به آن مأمور شدید از مرگ نگران می‌شوید؟!


📖سوره‌‌ آل‌عمران،آیه۱۴۳

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۰۱ مرداد ۰۱ ، ۰۹:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

دیشب یه پشه نیشم زد پاشدم دنبالش کردم بالاخره گوشه اطاق خفتش کردم اومدم بکشمش یهوگفت مامان ! راست میگفت من مامانش بودم آخه خون من تو رگاش بود ! تا صبح تو بغل هم گریه کردیم !😂😂

 
‌‌🌳🍄🌳🍄

💡ما امتداد وجودی پدر و مادرمان و فرزندان ما امتداد وجودی ما هستند.
فرزند هرقدر که جفاکار باشد، باز بی هیچ چشم‌داشتی مورد محبت مادر خود قرار می‌گیرد. همانگونه که روزی شخصی خدمات خود به مادر خویش را برای پیامبر شرح داد و از ایشان پرسید با این اوصاف آیا جبران زحمات مادر را کرده‌ام؟؟
پیامبر بعد از شمردن نیکی‌های  مادر به آن شخص، فرمود: «مادر تو تمام این کار‌ها را  انجام می‌داد تا زنده‌ بمانی ولی تو خادمی‌اش را می‌کنی درحالی که انتظار مرگ او را میکشی. » (۱)


✨ووَصَّیْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَى وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِی عَامَیْنِ أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ ﴿۱۴﴾
و ما به هر انسانی سفارش کردیم که در حقّ پدر و ما در خود نیکی کن خصوص مادر که چون بار حمل فرزند برداشته و تا مدّت دو سال که طفل را از شیر باز گرفته (هر روز) بر رنج و ناتوانیش افزوده است، (و فرمودیم که) شکر من و شکر پدر و مادرت بجای آور، که بازگشت (خلق) به سوی من خواهد بود.


📖سوره لقمان،آیه۱۴
📚(۱): الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 2، ص: 409

 

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۳۰ تیر ۰۱ ، ۰۹:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

♨️علت خشک شدن دریاچه ارومیه مشخص شد :

یه از خدا بی خبر یه ساقه طلایی انداخته توش. 😐😂

‌‌🌳🍄🌳🍄

💡گناه تاثیرات عمیقی روی جون آدمیزاد میذاره. مثلا اینکه قدرت تشخیص رو از آدم میگیره؛ به قولی:

حقیقت، سرایی است آراسته
هوا و هوس، گرد برخاسته
نبینی که هر جا که برخاست گرد
نبیند نظر، گرچه بیناست مرد
•سعدی•

یعنی وقتی گناه میکنی بعدش توی تصمیم‌گیری، ‌داری راه‌های متعددی رو می‌بینی ولی نمی بینی. به سرک کشیدن توی زندگی مردم حتی اگه اون مردم بچه‌ت باشه هم گناه میگن جانم!😁🤪


✨یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقَانًا وَیُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ ﴿۲۹﴾
ای اهل ایمان، اگر خدا ترس و پرهیزکار شوید خدا به شما فرقان بخشد (یعنی دیده بصیرت دهد تا به نور باطن حق را از باطل فرق گذارید) و گناهان شما را بپوشاند و شما را بیامرزد، که خدا دارای فضل و رحمت بزرگ است.

📖سوره‌‌ انفال،آیه۲۹

صبح طلوع
۲۸ تیر ۰۱ ، ۰۹:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

☀️کلیپ خورشید نهم☀️


☀️خورشید نهم ولایت ۱۵ ذی الحجه سال ۲۱۲ هجری توی مدینه به‌دنیا اومدند. یکی از کارهای امام هادی علیه‌السلام برای هدایت ما زیارت جامعه‌کبیره هست .

💢میدونیم که دعاهای سفارش شده،  چیزی فراتر‌ از حرفی برای اشک ریختن هستن و جنبه تربیتی و آگاهی بخشی توی اونا پررنگ هست.

💡حالا که دم‌دمای عید غدیر هست خوبه که یادآور بشیم توی زیارت جامعه‌کبیره گفته شده کسی که شما ائمه رو ولایت شما رو جحد کنه کافر حساب میشه.
در کتب لغت،جحد رو به معنای انکارِ بعداز علم اوردن.

🔴در جمله بعدی واضحا اعلام میشه که اتفاقا کسی که با شما ائمه جنگ کنه مشرک هست نه کسی که به شما توسل کنه!

✅برای اهمیت ولایتمداری همین حدیث از امام‌سجاد علیه‌السلام کافیه:
«هرگاه مردی به قدر عمر نوح پیامبر، که نهصد و پنجاه سال در میان قومش بود ، عمر کند ، روزها روزه ‌دار باشد و شب‌ها در آن مکان[ما بین رکن و مقام]به عبادت بپردازد و سپس خدا را ملاقات کند در حالی که ولایت ما خاندان را ندارد ، این همه اعمال عبادی نفعی به حال او نخواهد داشت».[1]


 

 

📚 بحارالانوار،جلد27،صفحه‌ی173

صبح طلوع
۲۴ تیر ۰۱ ، ۰۹:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر