تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

بسم الله الرحمن الرحیم

تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ‏] من با هر شدتی باشد می ‏گذرد ولی بحمدالله تاکنون هر چه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد....

فرستنده: روح الله خمینی(ره)
گیرنده:خدیجه ثقفی
زمان: فروردین 1312 / ذی القعده 1351.
مکان: لبنان، بیروت.

پربیننده ترین مطالب

آخرین نظرات

  • ۱۲ بهمن ۰۰، ۲۳:۲۵ - فاطمه 😐

۳۳۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «به قلم ترنم» ثبت شده است

📆هرروز که می‌گذرد، با خود می‌گوییم؛ امروز هم گذشت، کسی چه می‌داند شاید مثل تمام هزار و صد و هفتاد سال گذشته...
کسانی می‌آیند و می‌روند، کسانی اشک می‌ریزند، کسانی ظلم می‌کنند،👊
کسانی می میرند،⚰️
کسانی مهربانی می‌کنند...🌱

☀️و درمیان تمام این کسان، تو هستی که هستی و می‌بینی و می‌شنوی..

همپای غم‌هایشان اشک می‌ریزی،
برای حاجت‌هایشان دعا 🤲 می‌کنی!

🌎این تو هستی که برای نجات دنیا، بی‌قراری!
دنیایی که خیلی به تو و اجدادت ظلم کرده!😔

💮دنیایی که پر است از آدمهایی که دانسته و ندانسته، باعث شده‌اند دیرتر بیایی!
دنیایی که پر است از آدمهایی که اصلا تو را یادشان نمی آید...

🚰نه به قدر لیوان آب،
نه حتی به قدر یکی از انسانهایی که هیچ تاثیری در زندگی‌شان ندارند. دنیایشان را پر کرده‌اند از نیازهای کاذب،
از احساس فقرهای تمام نشدنی،
از اضطراب،😣
از درد،⚡️
ازجفا...🍂

 

 

صبح طلوع
۱۴ بهمن ۰۱ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

🌱پدرانه هایش را یک عمر برای تو جمع کرده بود. برای تویی که در آستانه‌ی چهل سالگی بیایی و پدرش کنی!
حرف و حدیث‌ها را تمام کنی و با نمک شیرین روی چهره‌ات، غم و اندوهی را از قلب پدر و دل این همه شیعه، پاک کنی!

💞مولای مهربان!
جگر گوشه‌ی امام رئوف!
ای میوه‌ی دلی که کار بینواها چون گره بخورد، با یادتو، درست می‌شود؛
این عاشقانت،
ارادتمندانت،
زائران پدرت
را به خدای متعال برسان!🕋

شفاعت کن این همه دل عاشق در شب میلادت را...🌹

✨و مارا به بارگاه ملکوتی‌ات؛ راه بده!
ای بخشنده!
ای میوه‌‌ی دل امام رضا!
ای مأمن قسمت‌های ما!
یا جوادالایمه ادرکنا!🤲

 

 

صبح طلوع
۱۲ بهمن ۰۱ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

👧دخترم با پاهای کوچیکش، روی کمرم راه می‌ره.

🤯اول عصبانی می‌شم؛ اما بعد وقتی به پاهای تپلش نگاه می‌کنم، فقط می‌تونم قربون صدقه‌اش برم‌.

🤲خدایا بابت تک تک سلول‌های بدن سالم بچه‌هام و خودم شکرت‌.

 

صبح طلوع
۱۰ بهمن ۰۱ ، ۰۹:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

🍃_کاش سرهمان ساعت دیروز آمده بودی.
زن خسته و کوفته با چشمانی غمبار به مرد خیره شد. واین را گفت. مرد باصورتی گرفته و چشمانی قرمز موتور قدیمی  را داخل آورد و گوشه‌ی حیاط، جکش را بالا داد.

🌾امروز هم نشد. خانم دیگه نمی دونم به کی و کجا رو بزنم. کاری از دست من بر نمیاد.
برو سر سجاده آن و از خدا کمک بگیر. این میزان پول با معجزه شاید جور بشه ولی با حمالی صبح تا شب من نه. حتی اگر بتونم پول رو هم جور کنم، نصفش برای استهلاک موتور می‌ره. تازه آخرش جالبه که باید بیام جواب تو رو پس بدم.

☘️خوبه که منو می‌شناسی! نه اهل رفیق بازی هستم نه یللی تللی. از صبح تا حالا سگ دو زدم برای پول عمل دخترت؛ اما دریغ از مسافر دریغ از اینکه بشه با اینکار بیست میلیون جور کرد. دیگه کم آوردم. بابا پولی که برای خیلیا پول نیست، داره جیگر گوشه‌ی ما رو ازمون میگیره!

💫خدایا اگه این ظلم نیست، اگه بی عدالتی نیست؛ پس چیه؟ آزمونه؟ امتحان الهیه؟ آقا ما کم آوردیم. حکمتتو‌ شکر. آقا بچه ی ما رو برگردون ما هیچ کاره‌ایم. ما هیچی نداریم.
مرد می‌گفت و زن گریه می کرد.

🍃صدای ناله‌ی دخترک از اتاق پشت خانه بلند شد. زن دوید. مرد خودش را به آب رساند و صورت و سرش را زیر شیر آب کرد. خروسخوان صبح  هنوز زری روی سجاده نشسته بود. صدای پیامک‌های مداوم گوشی احسان ، او را به سمت گوشی کشاند.

💫احسان دیشب دیر خوابیده بود.‌ دلش نمی آمد هنوز صدایش کند. گوشی احسان با اشاره‌‌ی دست زری باز شد. نگاهش کرد. پیامک واریز بود. مبلغ ۱۵ میلیون. دنبال پیامک‌های دیگر گشت.

☘️اما خبری نبود.صفحه ی ایتا را باز کرد. آقای معصومی پیام داده بود؛ پس آقا احسان این مبلغ یکسال نماز و روزه به نام عفت معصومی به علاوه هفت میلیون خمس تقدیمی شما.

 

صبح طلوع
۰۵ بهمن ۰۱ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

🌙ماه هلال می‌شود، نو می‌شود، قدم می‌گذارد در رجب، همان شهد شیرین بهشتی.

✨زمین و آسمان نورباران می‌شود و پر از عطر ملائک.
فرشته‌ها آسمانها را ریسه می‌بندند و کرور کرور از آسمان به زمین نزول می‌کنند تا هم قدمی رجب با اولین سلاله‌ی مشترک حسینی و حسنی را جشن بگیرند.

☀️همان که دره‌های علم و دانش را در اسلام گشود. مسلمانان را از حضیض جهل به بلندای عرشی دانش رساند و در کلام و فقه، آن قدر دریچه و باب گشود که نام باقرالعلوم، گرفت.

📗مردعالم زاهد در سجاده که چون به عرصه‌ی کار می‌رسید،چونان غلامی کاری بود و چون به عرصه‌ی ادب پا می‌گذاشت، برترین فرد در آن عرصه.

🕊جوانمرد جاگرفته در غربت بقیع. و تجسم حسرت همیشگی ضریحی با چهار مرقد، رو به روی حریم نبی!

🧡مولای مهربان و عالم ما!
این دوستان جامانده‌‌ی سده‌ها، با قلب‌هایی عاشق، شب وروز میلادت را جشن می‌گیرند و امید دارند به شفایی از جنس شفای ابو‌بصیر.

💫اگر دست مبارکت، پرده‌ی غیب ازچشم‌ابوبصیر، می‌گیرد، پس دریغ اگر پرده‌ی ظلمت حجاب و گناه را از دلمان نزداید.
و چقدر مشتاقیم به لطفتان، ما شیعیان حسرت بقیع دردل...

🎊میلادتان براهل ارض و سما مبارک.🎊

 

صبح طلوع
۰۳ بهمن ۰۱ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

♨️در کنار همه‌ی کارهایی که برای کودکانمان انجام میدهیم، یادمان باشد باید مراقب محتوای دریافتی آنها از رسانه‌ها باشیم. در عصر رسانه، دشمن با کنترل ورودی‌های ذهن و قلب ما آنچه برای خودش مناسب است را در قالب فیلم ،عکس ،کلیپ و انیمیشن، منتشر می‌کند‌.

💡مادر هوشمند، مادری است که این محتواها را از فیلتر خود بگذراند، و قدرت تحلیل را در فرزندانش رشد دهد.

‼️تنها راهی که بتوان با آن از این جنگ رسانه عبور کرد، همین است.
لطفا مراقب خوراک ذهن فرزندانمان باشیم.

 

 

صبح طلوع
۲۷ دی ۰۱ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

 

🤔تاحالا باخودت فکر کردی که دقیقا برای اینکه برای سؤال‌های روزمره‌ی نوجوونت جواب داشته باشی، باید چه کار کنی؟  

 

 📱من بهت پیشنهاد میدم ؛ حتما دنبال سواد رسانه باش.

 

💡اگه میخوای بتونی درست تحلیل کنی و توانایی توضیح ساده‌ی تحلیلت رو برای نوجوون کنجکاوت پیدا کنی، حتما این سرفصل رو دنبال کن.

 

✌️مطمئن باش موفق میشی.

 

 

صبح طلوع
۱۸ دی ۰۱ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

📝صبح‌ موقع جمع کردن خونه، نوشته‌ی تصویر  بالا رو در دفتر بچه‌ام دیدم. نمیتونم شگفتی و حس خوبم‌ رو توصیف کنم.

💫معلوم نیست بعد از این چی بشه اما اون چیزی که مهمه این هست که این دغدغه در ذهن بچه‌ی ده ساله می‌تونه وجود داشته باشه.

🌱 یه دغدغه بدون اینکه اون رو خشن یا ناامید کنه. بدون اینکه اراجیفی در مورد افسردگی و تفکر در مورد مرگ راجع‌ به او صدق کند.

🤔حواسمون هست که فطرت الله التی فطرالناس علیها، در همه‌ی بچه ها وجود داره؟!
💡البته به شرط اینکه تربیتشون، در محیط‌های تربیتی که از همه مهم‌ترشون خانواده‌ست، آسیب نبینه.

 

صبح طلوع
۱۲ دی ۰۱ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

🍃دست در دست دخترم به مسجد پا می‌گذارم. دختر کوچکترم گریه می‌کند، بغلش می‌کنم از میان جمعیت جایی برای پاهایم پیدا می‌کنم و پیش می‌روم.

💫روبه‌روی مهتابی‌های سبز که می‌رسم، زیر قاب چوبی السلام علیک حین تقعد، می.نشینم.
فرزندم تسبیح را از میان دستانم می‌کشد و من ناچار می‌شوم ایاک نعبدهایم را با دست بشمرم.

⚡️دخترم گریه می‌کند، گریه‌ای که نمازم را زودتر تمام می‌کند.  چیزی ته دلم چنگ میزند: «اگر بچه نداشتی، خیلی قشنگتر نماز می‌خوندی! یادته اشک و گریه‌هات رو؟؟
حالا این بچه‌ها شدن غل و زنجیری که به نماز امام زمان هم نمی‌رسی چه برسه به سرباز شدنش!»

🌾صدایی درونم اوج می‌گیرد؛ وهابی‌ها هم نماز می‌خوانند،
سنی‌ها هم...
اما یاری امامِ زمان هر دوران با چیزی است.‌ با فرزندآوری، حتی اگر نمازهایم به ظاهر  بی‌رونق‌تر، کم توجهتر و کمتر  باشد می‌ارزد به اینکه در باطن زندگی‌ام، یاریگر مولا باشم.

✨قلبم آرام می‌گیرد، اشکم از چشمم می‌بارد و به سجده می‌روم و صلوات می‌فرستم‌‌.

صبح طلوع
۰۹ دی ۰۱ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

🌾سفره هنوز پهن بود. مادر و پدر بلندبلند سر سفره، بر سر مهمان کردن پدربزرگ بحث می کردند. سمانه، غذایش را خورده بود اما آنقدر خسته بود که با دستهای نشسته، کنار سفره خوابش برده بود.

☘️بابا محمود او را که دید، دلش سوخت. با صدای بلند قربان صدقه‌اش رفت. دختر کوچولو را توی بغل گرفت. بوسه‌ای روی صورتش نشاند. سمانه یواشکی لای چشمهایش را باز کرد. از گرمای آغوش پدر لذت می‌برد. می‌دانست موقع بیداری چنین فرصتی ندارد و با عطر آغوش پدر، مست می‌شد.

✨دلش می‌خواست فاصله‌ی هال‌ تا اتاقش چند برابر می‌شد تا بیشتر در آغوش پدر بماند؛ اما تمام شد.

🌺سمانه دوباره روی زمین رسید و کاخ آرزوهایش فرو ریخت. باید چند شب صبر می‌کرد تا بتواند باز خود را به خواب بزند و سهمش را از آغوش پدر، بدزدد.

 

 

صبح طلوع
۲۷ آذر ۰۱ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر