تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

بسم الله الرحمن الرحیم

تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ‏] من با هر شدتی باشد می ‏گذرد ولی بحمدالله تاکنون هر چه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد....

فرستنده: روح الله خمینی(ره)
گیرنده:خدیجه ثقفی
زمان: فروردین 1312 / ذی القعده 1351.
مکان: لبنان، بیروت.

پربیننده ترین مطالب

آخرین نظرات

  • ۱۲ بهمن ۰۰، ۲۳:۲۵ - فاطمه 😐

۳۳۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «به قلم ترنم» ثبت شده است

hamsaram

 

وای چقده قشنگم
چه شاد و شوخ و شنگم

برا آقای همسرم
خوشگلم و قشنگم

طنازم و دلبرم
فقط برا همسرم

ایشالله مبارکش باد
ایشالله مبارکش باد

 

@tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۰۹ مرداد ۰۰ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

labkhand

 

🌺لبخند خدا روی صورتت تابیدن می‌گیرد.
لب‌های خورشید روی گونه‌ات بوسه می‌زند و این یعنی شروعی دوباره.
برخیز و به امروز، به خورشید، به خودت سلامی دوباره کن.

 

@tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۰۵ مرداد ۰۰ ، ۰۹:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

🌺محبوبه به مادرش خیره شد. فاطمه ظرف‌ها راشست و بعد پیام‌های خصوصی تمام پیام‌رسان هایش را چک کرد. دوساعتی مشغول کار با گوشی بود.

 

🌸 وقتی کارش با گوشی تمام شد، چشم چرخاند، محبوبه گوشه اتاق سرش را روی زانوهایش گذاشته و به خواب رفته بود. فاطمه با خودش گفت: « ناهار و شام مقوی بهش میدم پس چرا اینقدر بی‌حاله و می‌خوابه؟»

 

☘️فاطمه سرش را در میان دستانش گرفت و آه بلندی کشید. به سمت میز کوچک دخترش رفت تا آن را مرتب کند.

 

🌺 کتاب و عینک او را داخل کمد گذاشت. ناگهان خودکار بنفش در میان دفترچه خاطرات گل گلی دخترش نظرش را جلب کرد. لای دفتر را بازکرد و آن را خواند:«به نام خدا، امروز من از همیشه بیشتر حوصله ام سر رفته چون مامانم امروز حتی یک ساعت هم کنارم نبود و حس می‌کنم که دوست نداره ؛ کاش این طور نباشه.الانم سرش تو گوشی و حتی یِ بار سرشو بلند نکرد که منو نگاه کنه.»

 

🌸فاطمه گریه اش گرفت. همین طور که بغض گلویش را فشار می‌داد، زودترکارهایش را کرد. گوشی را خاموش کرد و رفت تا برنامه‌ای برای خودش بنویسد تا بیشتر با دخترش وقت بگذراند.

 

@tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۰۳ مرداد ۰۰ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

 

🌺خسته و تشنه در آفتاب منتظر مجید بود. مجید برای انجام کاری به اداره رفت و مهدیه با دو تا بچه در ماشین منتظر بود.

🌸هر چند لحظه یکبار یکی از بچه‌ها از گرما نق می‌زد و شرایط برای مهدیه سخت‌تر می‌شد. خسته و کلافه چندباری به شماره‌ی مجید زنگ زد ولی جواب نگرفت.

☘️بالاخره بعد یک ساعت و نیم، مجید آمد. از دیدن چهره‌ی مهدیه همه چیز را فهمید.

🌺مهدیه دلش می‌خواست در را به هم بکوبد و فریاد بزند. در دلش بارها این کار را انجام داد.
سرش داد زد. گریه کرد؛ اما وقتی مجید آمد در آرامشی ساختگی گفت: «پس چرا این همه طول کشید؟»

🌸مجید جواب داد:«برق قطع شده بود، چهل دقیقه معطل بودیم تا برق بیاید.»

☘️مهدیه خدا را شکر کرد که با جر و بحث و فریاد، حق همسرش را ضایع نکرد. سرش را پایین انداخت. مجید هم که چهره‌ی گرما دیده‌ی مهدیه و بچه‌ها را دید، آنها را به آبمیوه دعوت کرد. حالا تلألؤ خورشید، نوازشگری می‌کرد.

 

@tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۰۲ مرداد ۰۰ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

🌺فاطمه کنار خیابان با شکیبا ایستاده بود. از میان گرد و غبار بعد موشک باران، مادر حورا را دید که جیغ می‌کشید و می‌دوید. جیغ زنان همسایگان را به یاری می طلبید تا حورا را پیدا کند.

🌸خانه دوطبقه شان به خاطر موشک باران روی خانه حورا و مادرش آوار شده بود.

🌼نیم ساعتی گشتند. مادر حورا ، زار‌زار گریه می‌کرد و میان آجر و سنگ ها چنگ می‌کشید تا از میان آوار، حورا فرشته‌ی کوچک مهربان پنج ساله‌اش را بیابد.

☘️صدای جیغ همزمان چندزن، بند دل فاطمه را پاره کرد. همه گفتند:«بیایید کمک، اینجاست هنوز بدنش گرمه.»

🌺زنها چندتایی یاعلی گفتند وقطعات بزرگ آوار را از روی دست حورا برداشتند. فاطمه دستش را روی چشم عروسکش گذاشت تا آنچه او می‌بیند را نبیند.

🌸بدن بی‌جان حورا را از میان آوار بیرون آوردند و فاطمه مثل عروسکش چشم‌هایش را بست و گریست.

☘️کمی دورتر چندزنی شیون کنان، گرد عزیزانشان می‌چرخیدند والغوث یا صاحب الزمان می‌خواندند.

 

@tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۰۱ مرداد ۰۰ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

🌸سالها بود از پدر ومادرش خسته بود. خیلی از پدر و مادرهای دوستانش را می‌شناخت که ایده آل تر از پدر ومادر او بودند؛ اما پدر ومادر او، ساده، روستایی وسخت گیر بودند.

 

🌺تلفن زنگ خورد و پروانه گریه کنان پشت تلفن نفس نفس میزد. پروانه کسی بود که زهرا همیشه به او و پدر ومادر روشنفکرش، غبطه می‌خورد.

 

🌸_چی شده؟

 

☘️_مردک با خودش چی فکری کرده که حالا من رو تو شهر غریب گیر آورده و فکر می‌کنه هرکاری از دستش برمیاد...

 

🌺_چیشده پروانه جون. درست حرف بزن. ببینم چی میگی؟

صبح طلوع
۳۱ تیر ۰۰ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

 

🌷کلیپی زیبا از سخنان استاد قرائتی درباره فرزند و تربیت او

 

🌾فرزند بیشتر به‌ خاطر وقت گذرانی کمتر فرزندان با پدر و مادر، وقت گیرتر نیست؛ بلکه بچه‌ها مستقل‌تر بار می‌آیند.

 

💫برخی فکر می‌کنند تعداد بیشتر فرزندان به‌ معنی شکست در تربیت یا زحمت چند برابری است، در حالیکه واقعیت این است که شما فرزند اول را تربیت می‌کنید و فرزندان دیگر از او الگوبرداری می‌کنند. در نتیجه تربیت به تعداد فرزندان اتفاق نمی‌افتد، اگرچه رهاشدگی هم نباید وجود داشته باشد.

 

@tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۳۰ تیر ۰۰ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

🌸سالها بود از پدر ومادرش خسته بود. خیلی از پدر و مادرهای دوستانش را می‌شناخت که ایده آل تر از پدر ومادر او بودند؛ اما پدر ومادر او، ساده، روستایی وسخت گیر بودند.

🌺تلفن زنگ خورد و پروانه گریه کنان پشت تلفن نفس نفس میزد. پروانه کسی بود که زهرا همیشه به او و پدر ومادر روشنفکرش، غبطه می‌خورد.

🌸_چی شده؟

☘️_مردک با خودش چی فکری کرده که حالا من رو تو شهر غریب گیر آورده و فکر می‌کنه هرکاری از دستش برمیاد...

🌺_چیشده پروانه جون. درست حرف بزن. ببینم چی میگی؟

صبح طلوع
۲۸ تیر ۰۰ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

eshg

 

💠مهربانی کردن همیشه خوب است.

✅اگر دل دریایی‌ای داشته باشیم، در ازای مهربانی، طلب مهربانی نخواهیم کرد. مانند دریا که بی‌بهانه به همه عشق می‌ورزد.

🔘از طرفی عشق و محبت به همسر، فرزندان و والدین با اجر و پاداش معنوی فراوان همراه خواهد بود.

🔘حواسمان باشد که خداوند در خصوص پدر و مادر سفارش مؤکد نموده است تا جایی که در قرآن کریم، بعد از دستور به اطاعت از خود، نیکی به پدر و مادر را آورده است.

✅ پس چه بهتر که در برابر نامهربانی‌ها، مهر بورزیم و در انتظار اجر الهی بمانیم.

 

@tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۲۸ تیر ۰۰ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

nazm

 

✅پدر و مادر عزیز، نهادینه کردن نظم، با سخت‌گیری بیش از حد، تفاوت دارد.

🔘اگر آن‌قدر در تمیزی خانه وسواس خرج کنیم که کودکمان حتی موقع بازی، دچار ترس و تنش باشد، قطعا راه را اشتباه رفته‌ایم.

🔘علاقه به حفظ نظم، طبق وصیت امیر المؤمنین علی علیه‌السلام (۱) سخنی است، وسواس فکری و وسواس در امور منزل سخنی دیگر.

✅مراقب خلط این مباحث و تاثیر منفی آن بر زندگی و کودکانمان باشیم.

☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️

🌺(۱)از وصیت‌های آن حضرت است به حسن و حسین علیهما السّلام وقتی که ابن ملجم لعنة اللّه علیه به او ضربت زد:
«أُوصِیکُمَا وَ جَمِیعَ وَلَدِی وَ أَهْلِی وَ مَنْ بَلَغَهُ کِتَابِی بِتَقْوَی اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِکُمْ وَ صَلَاحِ ذَاتِ بَیْنِکُمْ ...؛
 🌸شما و همه فرزندان و خاندانم و هر که این وصیتم به او می‌‌رسد را به تقوای الهی، و نظم در زندگی، و اصلاح بین مردم سفارش می‌‌کنم.»

📚نهج البلاغه، نامه ۴۷

 

@tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۲۷ تیر ۰۰ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر