تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

بسم الله الرحمن الرحیم

تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ‏] من با هر شدتی باشد می ‏گذرد ولی بحمدالله تاکنون هر چه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد....

فرستنده: روح الله خمینی(ره)
گیرنده:خدیجه ثقفی
زمان: فروردین 1312 / ذی القعده 1351.
مکان: لبنان، بیروت.

پربیننده ترین مطالب

آخرین نظرات

  • ۱۲ بهمن ۰۰، ۲۳:۲۵ - فاطمه 😐

۶۸۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «به قلم افراگل» ثبت شده است

🔥اسلام منهای مسجد معنا ندارد!
کسانی که به ظاهر خود را مسلمان می‌دانند و حال آن‌که مساجد را آتش می‌کشند خود را گول می‌زنند.

🌺پیامبر اسلام وقتی وارد مدینه شد تا پایه‌های حکومت اسلام را بنا گذارد، اولین کاری که کرد مسجد قُبا را به کمک مسلمانان ساختند.

🌤امام زمان ارواحناله‌الفداء هم بعد از پیروزی بر مغرب‌زمین برای افرادی که به دین اسلام ایمان آوردند، ابتداء مسجد برای آنان می‌سازند تا محل عبادت، رجوع مسلمانان به عالم دینی و آموزش مسائل دین باشد.

«امام جعفرصادق(علیه‌السلام)»:
اذا فَتَحَ جَیشُهُ بلادَ الرّوم یسلِمُ الرومُ علی یدِه فَیبنی لَهُم مَسجداً.
زمانی که قوای حضرت، مغرب‌زمین را فتح می‌کند آنان به دست حضرتش به دین اسلام می‌گروند و امام(علیه‌السلام) برای ایشان مساجد بنا می‌کند.

📚بشارة‌الاسلام، ص ٢٥١.

 

صبح طلوع
۰۲ دی ۰۱ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

🗃برای کاری رفتم اداره ثبت اسناد، منو فرستادن دبیرخونه.
توی نوبت بودم یه خانمی بدون مقدمه بهم گفت: به نظرت خدا هست؟!
اگه هست الان کجاست؟🤔
به نظر من نیست چون پارتی که باشه همه‌چی حله!!

🙂با مهربونی بهش گفتم اینطوریا هم نیست که می‌گی!
چند دقیقه که گذشت با کشیدن آه گفت: خدایا شکرت
بهش نگاه کردم و خندیدم.
او هم خندید و گفت: آره خدا هست!😅
اون وقت گفت:
 خدای من کجایی
            به فریادم برس !

💡همون وقت جواب خدارو تصور کردم که
به آرامی ندا داد:
 ‌‌‎                          ❗️... بنده‌ی من     
☆ اِنَّنی مَعَکُما  
              اَسمَعُ وَاَرى☆

🌱من همراه شمام،
   می‌شنوم و می‌بینم

📖سوره‌طه، آیه۴۶.

 

 

صبح طلوع
۰۱ دی ۰۱ ، ۰۹:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

 

👿اولین مغرور عالم شیطون رجیمه!
توانایی دیگران را دیدن و حسادت نکردن، اوج ارزش و کماله.

🌱مغرور نشدن و از توانایی دیگران به‌جای کور کردن توانایی‌شون استفاده کردن، راه نجاته!

✨وأَخِی هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِسَانًا فَأَرْسِلْهُ مَعِیَ رِدْءًا یُصَدِّقُنِی ۖ إِنِّی أَخَافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ؛
و برادرم هارون زبانش از من فصیحتر است؛ او را همراه من بفرست تا یاور من باشد و مرا تصدیق کند؛ می‌ترسم مرا تکذیب کنند!»

📖سوره‌قصص، آیه۳۴.

 

صبح طلوع
۲۸ آذر ۰۱ ، ۰۹:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

رفتم مغازه می‌گم ببخشید تخمه دارید؟🤓
می‌گه کیلویی؟
گفتم پ… یهو داد زد، چیه شما جوونا یادگرفتین میگین پ ن پ!😠

گفتم پنیرم می‌خواستم!
بدبخت کلی عذرخواهی کرد گفت : پنیر کیلویی بدم؟
گفتم پ ن پ متری بده!!!
بعد در رفتم 😂😂

💢اونقدر سختگیر نباشید که همسرتون از عذرخواهی کردن پشیمون بشه!

🔻توقع نابجایی‌ست که بخوای همسرت وقت عذرخواهی کلماتی رو به زبون بیاره که تو دوست داری!

از ما می‌شنوی عذرخواهی همسرتون‌ رو تو هوا بقاپید.😉
به قول معروف نقدو بچسب نسیه رو ول کن!

از ما گفتن بود اگه دیر بجنبی، مهر و محبته پر می‌کشه!😁

 

 

صبح طلوع
۲۶ آذر ۰۱ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

💢دشمنان با ظاهری فریبنده و مظلوم‌نمایانه قصد آسیب رساندن به مردم را دارند.

🔻آنان مستحق بی‌اعتمادی هستند؛ درواقع به جز قساوت و کینه در دل‌هایشان نیست و به دروغ اظهار دوستی می‌کنند.

💥کافی‌ست بر مردم ایران تسلط یابند، جنایاتی که در سایر کشورها آفریدند به مراتب شدیدتر آن را بر علیه ما وارد کنند.

✨کیْفَ وَإِنْ یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ لَا یَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلًّا وَلَا ذِمَّةً ۚ یُرْضُونَکُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ وَتَأْبَىٰ قُلُوبُهُمْ وَأَکْثَرُهُمْ فَاسِقُونَ؛
چگونه (با مشرکان عهدشکن وفای به عهد توان کرد) در صورتی که آنها اگر بر شما ظفر یابند مراعات هیچ علاقه خویشی و عهد و پیمان را نخواهند کرد! به زبان‌بازی و سخنان فریبنده شما را خشنود می‌سازند در صورتی که در دل جز کینه شما ندارند و بیشتر آنان فاسق و نابکارند.

📖سوره‌توبه، ‌آیه۸.

 

 

صبح طلوع
۲۶ آذر ۰۱ ، ۰۹:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۱ ۰ نظر

 

🌱برای مشاوره قبل از ازدواج پیش مشاور رفتیم. من هفده ساله بودم و علی بیست ساله.
در چوبی را که باز کردیم. رنگ دیوار و وسایل روی میز و اطراف، همه آبی بود.
دکتر سرمد پشت میز چوبی روی صندلی چرخدار نشسته بود و با روی باز به ما نگاه می‌کرد.
علی خلاصه‌ای از خصوصیات خود و اینکه با هم فامیل هستیم برای دکتر توضیح داد.
او گفت: :اگه از من می‌شنوید؛ چون ازدواج فامیلی دارین، هیچ وقت بچه‌دار نشین!»
اصلا انتظار شنیدن چنین حرفی را نداشتیم. چند لحظه دچار شوک شدیم.

👶من و علی عاشق بچه بودیم.
سه‌ماه از ازدواج‌مان گذشت که باردار شدم. با ترس و لرز آزمایشات را می‌رفتم. خدا خدا می‌کردم بچه‌‌ام مشکلی نداشته باشد.
قبل از سالگرد ازدواج‌مان خدا دختربچه‌ سالم و زیبا به ما هدیه داد.

🌸از به دنیا آمدن زینب، زمان زیادی نمی‌گذشت که ساخت خانه‌مان را شروع کردیم.
باورمان نمی‌شد به این زودی داریم صاحب خانه می‌شویم.
ته دلم زمزمه‌ای می‌گفت: «پا قدم زینب کوچولو هست! همونی که دل رو زدی به دریا و توکل به خدا کردی.»
قشنگ دست‌های خدا را توی زندگی‌مان می‌دیدیم.

☘️تابستان همان سال‌ بود که اتفاق تلخی برایم رُخ داد.
هیچ وقت آن روز را فراموش نمی‌کنم. توی آشپزخانه مشغول درست کردن غذا بودم. گوشه‌ چشمی هم به زینب داشتم.
یهو دیدم دست‌های سفید و تُپُلش چیزی از روی زمین برداشت و توی دهانش گذاشت.
کارد آشپزخانه را روی اُپن انداختم و به طرفش پا تند کردم.

🍁ولی دیر رسیدم. ابتدا چند سرفه زد. بعد از مدتی نفس بچه بُریده شد. لب‌هایش سیاه و صدای سرفه‌اش قطع شد. صورتش رو به کبودی رفت.
با صدای جیغ و فریاد من، خدیجه خانم همسایه‌ی واحد کناری‌مان خودش را پشت در رساند و زنگ خانه را زد.
بچه بغل در حالی که اشک می‌ریختم و می‌لرزیدم، در را باز کردم.

💡خدیجه خانم که دنیا دیده بود با دیدن زینب همه‌ی ماجرا را فهمید. معطل نکرد. بچه را از من گرفت. چند ضربه محکم به پشتش زد. هسته‌ی زردالو به بیرون پرتاب شد. نفس بچه برگشت. کم‌کم رنگ صورتش باز شد. قرمزی لب‌هایش نمایان گشت.
حال خودم را نمی‌فهمیدم. وِردِ زبانم تشکر از خدیجه خانم و شکرخدا بود.

💦زینب را محکم بغل کردم و می‌بوسیدم. اشک پهنای صورتم را پوشانده بود. زینب هاج‌ و واج به من نگاه می‌کرد و من قربان‌ صدقه‌اش می‌رفتم.
همان لحظات سخت در دل با خدا عهد بستم، فرزندان زیادی به دنیا بیاورم و برای خدمت به اسلام تربیت کنم.

🌾از آن روز پانزده سال می‌گذرد. به چهره‌ی محمدرضا یک‌ساله‌ام نگاه می‌کنم. پنجمین بچه‌ی خانواده است. ملچ‌ملوچ شیر‌خوردنش سکوت خانه را می‌شکند. به رویش لبخند می‌زنم. بچه‌ها به همراه پدرشان به شهربازی رفته‌اند. بهترین فرصت است چُرتی بزنم. مژه‌های بلندم در هم فرو می‌روند. خوابم چنان عمیق است که با صدای زنگ آیفون از جا می‌پرم.

صبح طلوع
۲۳ آذر ۰۱ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


❌امنیت جامعه خط قرمز اسلامه.
اونایی که در جامعه امنیت رو نشونه می‌گیرن،
هول و هراس در بین مردم می‌اندازن،
مستحق توبیخ، اخراج از جامعه و حتی اعدامن.

🔪حالا طرف با دوستش رفته خیابون ستارخان راهبندون کرده، چاقوکشی و ترس و وحشت به راه انداخته، نیروی امنیتی رو مجروح کرده، به اعدام محکوم شده.

😏بعد از اعدام یه عده، دایه مهربان‌تر از مادر شدن و هشتک نه‌ به‌ اعدام راه انداختن!

✨لئِنْ لَمْ یَنْتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَةِ لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لَا یُجَاوِرُونَکَ فِیهَا إِلَّا قَلِیلًا؛
اگر منافقان و بیماردلان و آنها که اخبار دروغ و شایعات بی‌اساس در مدینه پخش می کنند دست از کار خود بر ندارند، تو را بر ضدّ آنان می‌شورانیم، سپس جز مدّت کوتاهی نمی‌توانند در کنار تو در این شهر بمانند!

📖سوره احزاب، آیه۶۰.

 

 

صبح طلوع
۲۲ آذر ۰۱ ، ۰۹:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۱ ۰ نظر

📝دشمن برای عادی شدن گناه در جامعه چند مرحله رو برنامه‌ریزی می‌کند.

🔸🔹پرده اول: زشتی گناه رو از بین می‌بره.
زلیخا زنان رو دعوت کرد تا به اونا بفهمونه هرکس جای من بود همین کار رو می‌کرد.

🔸🔹پرده دوم: به انجام گناه افتخار می‌کنه.
از یوسف درخواست کردم!

🔸🔹پرده‌سوم: جای منکر و معروف رو عوض می‌کنه.
اگه یوسف به خواسته‌ام تن نده، مجازات می‌شه.

🔸🔹پرده‌پایانی: هیچکس اعتراض نکرد!!

✨قالَتْ فَذَٰلِکُنَّ الَّذِی لُمْتُنَّنِی فِیهِ ۖ وَلَقَدْ رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ ۖ وَلَئِنْ لَمْ یَفْعَلْ مَا آمُرُهُ لَیُسْجَنَنَّ وَلَیَکُونًا مِنَ الصَّاغِرِینَ؛
(همسر عزیز) گفت: «این همان کسی است که بخاطر (عشق) او مرا سرزنش کردید! (آری،) من او را به خویشتن دعوت کردم؛ و او خودداری کرد! و اگر آنچه را دستور می‌دهم انجام ندهد، به زندان خواهد افتاد؛ و مسلّماً خوار و ذلیل خواهد شد!»

📖سوره‌یوسف،آیه۳۲.



 

صبح طلوع
۱۹ آذر ۰۱ ، ۰۹:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

💡هیچ مجوزی بر انجام گناه نیست؛ حتی در شرایط سختی چون شرایط حضرت یوسف علیه‌السلام.

🚪با اینکه حضرت:
در خانه زلیخا خدمتکار و غلام بود.
درها بسته بودند و راه فراری نبود.
شرایط ارتکاب گناه فراهم بود.
ولی مجوز و دلیلی برای انجام آن نداشت.

🗝او فرار کرد، خدا هم راه نجاتی به رویش گشود.

✨ورَاوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِهَا عَنْ نَفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَیْتَ لَکَ ۚ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ ۖ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوَایَ ۖ إِنَّهُ لَا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ؛
و آن زن که یوسف در خانه او بود، از او تمنّای کامجویی کرد؛ درها را بست و گفت: «بیا (بسوی آنچه برای تو مهیاست!)» (یوسف) گفت: «پناه می‌برم به خدا! او [= عزیز مصر] صاحب نعمت من است؛ مقام مرا گرامی داشته؛ (آیا ممکن است به او ظلم و خیانت کنم؟!) مسلّماً ظالمان رستگار نمی‌شوند!»

📖سوره‌یوسف، آیه۲۳.

صبح طلوع
۱۸ آذر ۰۱ ، ۰۹:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

🥀اگر صورتمان نیلی نیست
اگر بازو و پهلویمان مجروح نیست
قلبمان ماتم مادر دارد.

💡چشممان می‌سوزد، اشکمان می‌ریزد.
جهاد می‌کنیم. جهادی از جنس سخن و روشنگری. جهادی از جنس قلم و آگاهی‌دهنده. جهادی از جنس شهادت.
همان جهادی که سلاله‌ی پاکش آیت‌الله خامنه‌ای در توصیف حضرت زهراسلام‌الله‌علیها می‌فرمایند: مادر خوب، همسر خوب، مجاهد فی‌سبیل‌الله.
منظور از جهاد همان جهاد تبیین است که رهبرعزیزمان این روزها بر آن تکیه دارند.

✨حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها دو خطبه‌ی طوفانی ایراد کردند؛ یکی در مسجد در میان انبوه مردم، یکی هم در بستر بیماری خطاب به زنان مدینه که به عیادتش آمده بودند.
سخنان حضرت بسیار مهم و اعتراضی بود.

💢حال آنکه در این روشنگری‌ها کلمه‌ای زشت و توهین‌آمیز به زبان نیاورد.
و یا همان چهل شب‌ که به در خانه‌ی انصار و مهاجر رفتند تا آگاهی بدهند.
در نهایت گریه‌های آگاهی‌بخش اوست.

💫جهاد بانوی دو عالمین به همین‌جا ختم نمی‌شود و تا قیام قیامت با وصیت‌نامه قهرآمیز و قبر مخفی‌شده‌اش ادامه دارد.
صحرای محشر نیز با پیراهن خونین حسینش هدایت و شفاعت را با خود به همراه دارد.

🏴یابن الحسن در عزای مادرت برگرد. مردم سراغ صاحب عزا را می‌گیرند.
شهادت حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) تسلیت باد

 

صبح طلوع
۱۷ آذر ۰۱ ، ۱۸:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر