تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

بسم الله الرحمن الرحیم

تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ‏] من با هر شدتی باشد می ‏گذرد ولی بحمدالله تاکنون هر چه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد....

فرستنده: روح الله خمینی(ره)
گیرنده:خدیجه ثقفی
زمان: فروردین 1312 / ذی القعده 1351.
مکان: لبنان، بیروت.

پربیننده ترین مطالب

آخرین نظرات

  • ۱۲ بهمن ۰۰، ۲۳:۲۵ - فاطمه 😐

۱۳۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «به قلم آلاله» ثبت شده است

🌳همان طور که برای زیبایی طبیعت و  تنفس هوای پاک و طراوت اطراف نهالی در قلب زمین 🌏می‌کاریم؛  
در زمین قلب‌های آدم‌ها نیز باید نهال کاشت. نهالی از جنس دوستی💞 و محبت و ایمان، تا با آن قلب‌های خسته و ناامید رشد و امید بگیرند و در مقابل سیلاب حوادث و ناگواری‌ها مقاوم شوند. ✊

 

صبح طلوع
۱۵ اسفند ۰۱ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


 
⭕️ حفظ آبرو و حریم اشخاص اهمیت بسیاری دارد؛ چرا که از بین بردن آبروی افراد سبب می شود که دیگران نسبت به فرد موردنظر بدبین شوند و رفتار خود را با او تغییر دهند؛ چه بسا این بدگویی‌ها در محیط کار باعث ریختن آبروی او و اخراج شدن از کار شود.🚶‍♂

 💡لذا توجه به این نکات در جهت جلوگیری از عوارض و پیامدهای نا‌مناسب روحی و جسمی برای افراد و خود فرد ضروری است و از سوی دیگر حفظ آبرو سبب واجب شدن بهشت نیز می شود.
 
✨پیامبر اکرم فرمودند: مَن رَدَّ عَن عِرْضِ أخِیهِ المُسْلِمِ وَجَبَتْ لَهُ الجَنَّةُ اَلْبَتَّةَ.
هرکس آبروی برادر مسلمانش را حفظ کند، بدون تردید بهشت بر او واجب شود.) *

📚*ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص ۱۴
 

 

 

صبح طلوع
۲۳ بهمن ۰۱ ، ۰۹:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

✨فرزندان از جمله موهباتی هستند که خداوند به والدینشان می دهد؛ در این راستا والدین باید نسبت به این نعمت شکر گزاری کنند و به نحو شایسته آنان را تربیت کنند.

🗣هنگام صدا زدن، با لقب‌های نامناسب یا بعضاً اسم حیوان آنان را صدا نزنند.

❌اگر در جمعی هستند یا همان محیط خانواده، شخصیت آنان را تخریب و تحقیرشان نکنند .

🍂خطاب کردنشان با الفاظی که اعتماد به نفس آنان را از بین می برد یا کم می کند، زمینه کم بینی و کمبود عزت نفس را درآنان فراهم می‌کنند.

🌱 محیط خانواده طوری باشد که فرزندان از بودن در کنار والدین و ا اعضاء لذت ببرند نه آنکه دچار عذاب و ناراحتی باشند.
 

صبح طلوع
۲۰ بهمن ۰۱ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


 
👨‍👩‍👧‍👦نزدیک‌ترین افراد به فرزندان والدین هستند. آنها بیشتر از هر کسی با فرزندانشان در ارتباطند.

📝فرزندان در ابتدای راه، همیشه اولین الگوی انتخابی خود را والدینشان قرار می‌دهند؛ پس در این راستا والدین باید نسبت به رفتار، گفتار و پوشش خود دقت بیشتری نمایند؛ چرا که فرزندان در ذهن خود دائما درحال نت‌برداری از گفتار و کردار پدر و مادرند.

💡 خوب یا بد شدن فرزندان ارتباط مستقیمی با خوب و بد بودن والدین دارد. یادمان باشد که برتری فرزند همسایه، به دلیل برتری رفتار والدینش بوده.😉
🌱کیفیت اتفاقی نیست.🙃
 

 

 

صبح طلوع
۱۶ بهمن ۰۱ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



 
💫همان طور که وسایل مختلف را با چیزی که متناسبش است صیقل می‌دهند تا بهتر از آن استفاده شود،  دل انسان هم به خاطر عوامل مختلفی تیره 🌑می شود و نیاز به چیزی دارد که متناسب با آن باشد تا آن را صیقل دهد.🌕

🌿بهترین صیقل دهنده، یاد خدا و تلاوت قرآن است.  
 
✨پیامبر خدا صلى‏ الله‏ علیه ‏و‏ آله:
جَلاءُ هذهِ القُلوبِ ذِکرُ اللّه‏ِ و تِلاوَةُ القرآنِ؛
صیقل دهنده این دلها، یاد خدا و تلاوت قرآن است.
 
📚تنبیه الخواطر: ج۲ ، ص۱۲۲
 

 

صبح طلوع
۱۶ بهمن ۰۱ ، ۰۹:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

📆روزهای آخر دوران ستمشاهی و انقلاب بود. مردم با چشمان نگران و امیدوار به پیروزی فکر می‌کردند.

💢شاه پهلوی فکر نمی‌کرد مردم با دست خالی بتوانند تخت او را سرنگون کنند. اما مردی از نسل حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها با دم مسیحایی خود طلوع پیروزی را برای انقلاب به ارمغان آورد.

✈️از همان ساعتی که پرواز هواپیمای ایرباس فرانسه به زمین نشست. او با شکوه و صلابت در حالی که دست خدمه پرواز در دستانش بود، پا بر خاک مقدس ایران گذاشت.

✨مردی که روزهای آینده را از آن مردم می‌دانست.

✊ندای جاءالحق‌ و زهق الباطل هنوز هم شنیده می‌شود.

🌱یادش گرامی و راهش پر رهرو.

 

صبح طلوع
۱۲ بهمن ۰۱ ، ۰۹:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


 
🍃امیر در یک شرکت تجاری کار می‌کرد. از همان روزهای اول که وارد شرکت شد، مهرش در دل آقای ناصری افتاد. مؤدب و باهوش بود و سرساعت به سر کار می‌رفت؛ خلاقیت زیادی داشت و در مدت کوتاهی دست راست شرکت شد.
 
🌾بعضی از زمان‌ها که آقای ناصری مسئله‌ی مهمی داشت با او در میان می‌گذاشت. او هم جوان خوب و قابل اعتماد و صادقی بود، بهترین راه حل را به او پیشنهاد می‌داد. شب ها تا دیروقت آنجا می ماند تا کاری لنگ نماند. کار امیر بالا گرفته بود در تمام مزایده‌ها شرکت می‌کرد و برنده می‌شد.
 
☘️در یکی از روزها آقای ناصری امیر را صدا زد، او به اتاق آقای ناصری رفت و با همدیگر در مورد مزایده مهم فردا صحبت می‌کردند. در این میان به‌خاطر اینکه امیر در دل مدیر جا باز کرده و با او برو و بیا داشت، یکی از همکارانش به او حسادت می‌کرد و همیشه در فکر این بود که امیر را در مقابل آقای ناصری بی‌لیاقت نشان دهد.

💫 امیر از ماجرای حسادت همکارش علی به خودش خبر نداشت. موقعی‌که آن دو مشغول صحبت بودند، علی به بهانه فاکتورهای فروش به اتاق وارد شد. علی شنید که در مورد مزایده صحبت می‌کنند. او که منتظر چنین فرصتی بود، در دلش خنده ای پیروزمندانه ای کرد، چیزی نگفت و فاکتورها را به آقای ناصری تحویل داد و از اتاق بیرون رفت و پشت در ایستاد و خوب گوش داد که چه خبر است. با شنیدن صدای پای امیر برای خارج شدن از اتاق، سریع به اتاق خود رفت، پوشه‌ای را در مقابلش گذاشت، سرش را پایین انداخت و درگیر برگه زدن آن شد.
 
🍃 امیر وارد اتاق شد، به سمت پرونده مزایده ها رفت. رمز و مشخصات را لای یکی از پرونده ها گذاشت علی زیر چشمی به امیر نگاه می‌کرد و بعد از چند دقیقه امیر برای نماز رفت.    
 
☘️در این فرصت علی سر میز امیر رفت و رمز مزایده و مشخصات را برداشت و رمز دیگری جای آن گذاشت. از اتاق خارج شد و به سالن غذا خوری شرکت رفت.
 
💫بعد از نماز امیر برای ناهار به سالن غذا خوری رفت، هنگامی که چشمش به علی افتاد، رفت تا با یکدیگر ناهار بخورند، اما وقتی که علی دید امیر به سمتش می آید، از آن جا بلند شد و از سالن بیرون رفت. امیر متعجبانه به علی نگاه کرد و با خودش گفت: «این امروز چرا این جور شده؟ »
 
🎋 امیر ناهارش را خورد و به سرکارش رفت. علی هم سر ش را پاین انداخت و مشغول کار شد. روز مزایده فرا رسید، امیر عجله داشت که به مزایده برسد رمز و مشخصات اشتباهی را در کیفش گذاشت و رفت؛ اما بعد از چند ساعت با قیافه‌ای ناراحت و چشمانی سرخ شده برگشت. با شرمندگی و نگرانی به اتاق مدیر رفت و ماجرا را برایش گفت.
 
⚡️آقای ناصری عصبی شد، کشیده‌ای در گوشش زد. امیر به زمین پرت شد و سرش به میز خورد و بی هوش شد، آقای ناصری رنگش قرمز شد. عرق ترس از پیشانی اش می‌ریخت، چندبار آب روی صورت امیر ریخت، اما فایده‌ای نداشت او را به بیمارستان بردند.
 
☘️علی که ماجرا را می دانست نگران بود.
منشی آقای ناصری بعد از این ماجرا به اتاق امیر رفت بلکه چیزی پیدا کند، اما چیزی پیدا نشد. دوربین‌های شرکت را چک کردند؛ متوجه شدند که علی رمزها را جابه‌جا کرده است. علی رهسپار زندان شد. بعد از چند روز امیر از بیمارستان مرخص شد و به شرکت رفت و متوجه ماجرا شد. ناراحت از سست بودن اعتماد آقای ناصری و خیانت همکارش، از آن شرکت استعفا داد.
 

 

 

صبح طلوع
۰۱ بهمن ۰۱ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


 
🌹فرزندان هدیه‌هایی از سوی خداوند و چون گل‌هایی زیبا می‌باشند که در گلستان زندگی روییده‌اند.

💡این گل‌ها نیاز به تربیت، رسیدگی و مراقبت دارند. به آنان باید توجه نمود وعلف های هرز ذهن و قلب آنان را از ریشه در آورد، تا به نحو شایسته و مطلوب رشد نمایند و ثمراتی چون انسانیت، کمال، بندگی و عبودیت خداوند بدهند.

💢این که با بی‌توجهی از کنار آنان گذشت یا توجه و مراقبت نسبت به تربیت آنان ننمود، اثرات آن دامن گیر خود والدین می شود؛ پس باید به این هدیه‌های زیبا توجه نمود تا مورد غفران و رحمت الهی قرار گیرید.  
 
 
✨«أکْرِمُوا أوْلادَکُم وَأحْسِنُوا آدابَهُم یُغْفَرْ لَکُمْ؛ به فرزندان خود احترام بگذارید و آن‌ها را نیکو تربیت کنید تا مورد غفران پروردگار قرار گیرید.)
 
📚بحارالأنوار، ج ۱۰۴، ص ۹۵

صبح طلوع
۰۱ بهمن ۰۱ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


 
 🌱گاهی اوقات برای تهذیب نفس و هدایت به تمام منابع رجوع می‌کنیم و یا دستورات ریز و درشت افراد مختلف را می‌شنویم، اما باز هم اعتراض داریم که چرا به هدف مطلوب یا جایی که باید برسم نمی‌رسم.

💢  وقتی که این دستورات را فقط می‌شنویم و به دنبال آن عملی نیست، و یا هر طور که دوست داریم عمل می کنیم و در شهوات غوطه‌ور می‌شویم که به هدایت نمی رسیم!

💡 برای رسیدن به هدایت باید با شهوات مختلف که چشم قلب و باطنمان را می‌بندد مخالفت نماییم، آنگاه بهترین راه‌های هدایت در جلوی پایمان گذاشته خواهد شد.  
 
✨امام على علیه ‏السلام:  
«الرُّشدُ فی خِلافِ الشَّهوَةِ؛ هدایت، در مخالفت ‏با شهوت است.»
 
📚بحار الأنوار: ج۷۸ ، ص۵۳ ، ح۸۷
 

 

صبح طلوع
۲۴ دی ۰۱ ، ۰۹:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

🍃نرگس روزهای جمعه پای ثابت دعای ندبه در  مهدیه بود. آن روز صبح ساعت پنج صبح را نشان می داد، نرگس سراسیمه از خواب برخاست. نگاهی به ساعت انداخت، نگاهی به اطرافش کرد، مات و مبهوت مانده بود. دستی به پیشانی اش کشید، عرق از رویش می ریخت؛ یعنی ممکن است. آب دهانش را قورت داد یعنی من؟

☘️دوباره به فکر فرورفت، اشک قطره قطره از گوشه چشمانش سرازیر شد و تا نزدیکی چانه اش رسید و صدای هق هقش بلند شد، مادرش از خواب برخاست سراسیمه خود را به اتاق نرگس رساند و گفت: «چی شده؟ چرا گریه می کنی؟»

🌾نرگس هق هق کنان گفت: «خواب دیدم در صحرای سر سبزی هستم، راه را گم کرده بودم نمی دانستم اینجا کجاست همین طور پیش می رفتم، با خودم ناله می کردم اینجا کجاست؟ من اینجا چه می کنم؟ کسی نیست کمک کند؟»

✨ناگهان صدایی زیبا مرا به سوی خود فرا خواند، همین طور که به دنبال آن صدا می رفتم، به خیمه ای زیبا و بزرگ رسیدم که در آن قرآن و کتاب‌های تاریخی بود، فردی زیبا رو را دیدم که بر روی صورتش نور بود واز زیبایی چون ماه  می‌درخشید، هنگامی که مرا دید به داخل تعارف کرد، من وارد شدم از من پذیرایی کرد و گفت: «نگران نباش در پناه ما هستی، ما حواسمان به دوستانمان است.»

🍃مادر حین شنیدن خواب، همراه با نرگس شروع به گریه کرد. هر دو  دعای فرج امام زمان(عج) را در هوای روحانی سحر خواندند و به سمت مهدیه حرکت کردند.

 

صبح طلوع
۲۳ دی ۰۱ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر