تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

بسم الله الرحمن الرحیم

تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ‏] من با هر شدتی باشد می ‏گذرد ولی بحمدالله تاکنون هر چه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد....

فرستنده: روح الله خمینی(ره)
گیرنده:خدیجه ثقفی
زمان: فروردین 1312 / ذی القعده 1351.
مکان: لبنان، بیروت.

پربیننده ترین مطالب

آخرین نظرات

  • ۱۲ بهمن ۰۰، ۲۳:۲۵ - فاطمه 😐

دیدار یار

جمعه, ۲۹ مرداد ۱۴۰۰، ۰۹:۰۰ ب.ظ

 

🌸حوصله‌اش حسابی سر رفته بود. انگار خورشید خیال رفتن به خانه را نداشت. کنترل تلوزیون را یک دور بالا و پایین کرد اما هیچ شبکه‌ای دلش را به دست نیاورد. سری به یخچال زد شاید حوصله‌اش را طعم دار کند، اما طعمی به مذاقش خوش نیامد. سمت اتاق رفت. جلوی کتابخانه پدرش ایستاد و نگاهی از بالا تا پایین انداخت. چشمانش را بست و با انگشت اشاره روی کتاب‌ها راه رفت. خواست یکی را شکار کند تا درمان کلافگی‌اش باشد.

🌺«دیدار یار» نام کتابی بود که قرعه مطالعه به نامش درآمد. عنوان کتاب به اندازه‌ای جذاب بود که مرضیه را تسلیم خود کند. جلدش را برانداز کرد و پشت میز تحریر نشست. قیج و ویج صندلی چوبی، آهنگ بی‌کلامی بود که در فضای اتاق پیچید.

🌸با تصور یک رمان عاشقانه کتاب را باز کرد. اما نه خبری از لیلی و مجنون بود، نه شیرین و فرهاد!! داستان عاشقانه‌هایی بود که لحظات دیدار با آخرین حجت الهی را به تصویر کشیده بود. هرچند آن چیزی نبود که فکرش را می‌کرد، اما خیلی برایش جذاب بود، روایت دلدادگی کسانی را بخواند که فرصت بی‌نظیر دیدار گل نرگس را داشتند.

☘️داستان تشرف علی بن مهزیار، این یار اهوازی را انتخاب کرد. همو که از فراق معشوقش؛ مهدی زهرا، ۱۹ مرتبه بار سفر عشق بست اما موفق به ملاقات نشد. دیگر با خود عهد بست دست از سفر بردارد؛ اما در آخرین لحظاتی که کاروان‌های حج، تمرین لبیک می‌کردند، در خواب به او گفتند بار بردار که این دفعه به آرزویت می‌رسی! هرچند هنوز هم توشه امیدش خالی بود، ولی دلش طاقت نیاورد...

🌸همه چیز برای مرضیه جذاب بود تا جایی که یک صحبت از امام افکارش را بهم ریخت. به محض این که علی به خیمه امام وارد شد، حضرت فرمودند: «بالاخره رسیدی علی! بیست سال است منتظرت هستیم!!!»

🌺مرضیه برگشت تا دوباره داستان را بخواند! نکند اشتباه متوجه شده! مگر علی ۱۹ مرتبه به عشق دیدار حضرت حجت، به حج نرفته بود؟ پس چرا امام... .

 

@tanha_rahe_narafte

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی