تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

بسم الله الرحمن الرحیم

تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ‏] من با هر شدتی باشد می ‏گذرد ولی بحمدالله تاکنون هر چه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد....

فرستنده: روح الله خمینی(ره)
گیرنده:خدیجه ثقفی
زمان: فروردین 1312 / ذی القعده 1351.
مکان: لبنان، بیروت.

پربیننده ترین مطالب

آخرین نظرات

  • ۱۲ بهمن ۰۰، ۲۳:۲۵ - فاطمه 😐

۱۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تولیدی نیکو» ثبت شده است

پادکست داستانک دورهمی

🍃... دستان لرزان پر چین و شکن از گذر عمر خود را بالا برد، چشم به آسمان دوخت: «خدایا شکرت که بچه‌هام، تنهایم نگذاشتن و هر پنج شنبه دورم جمع می‌شوند.»

🌾صدای بازیگوش فاطمه، او را به خودش آورد: «مامان بزرگ واسه من دعا می‌کردی دیگه...

 

صبح طلوع
۰۳ مرداد ۰۲ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

پادکست داستان گره

 🍃احمد دزدگیر ماشینش را زد و دوید.  خواست برگردد تا مطمئن شود شیشه های ماشین را بالا کشیده؛ ولی تا پایان وقت اداری زمانی نمانده بود. از پله های  شهرداری مثل قرقی بالا رفت...

 

صبح طلوع
۲۸ تیر ۰۲ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

پادکست داستان بشقاب میوه

...دخترک منتظر بود تا مقابل او هم بشقاب بگذارد، اما مادر رؤیا این بار با ظرفی پر از میوه وارد شد. دخترک همچنان منتظر بشقاب جلوش بود...


 

صبح طلوع
۲۷ تیر ۰۲ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

پادکست داستان پدرم سایه سرم

🍃با نگرانی و دلهره طول و عرض اتاق را بالا و پایین می رفت. هر وقت ذهنش مشغول می شد، این عادت به سراغش می آمد. چند روز قبل که قرار بود وامی برایش جور شود تا سرمایه ای باشد برای کار کردن؛ ولی یکدفعه بانک خبر داد...

 

صبح طلوع
۲۶ تیر ۰۲ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

✍️ پادکست داستان خوشمزگی

🌺توی دلش صدای غر زدن هایش بلند بود: «دوباره خوشمزگیش گل کرد تا مجلس رو گرم دید و چشمها به سمتش خیره شد...
 

صبح طلوع
۲۵ تیر ۰۲ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

کلیپ شوخ طبعی

🍃شهید سیفی اهل شوخی بود. در حوزه علمیه بودیم و چند طلبه سال اولی تازه وارد، کنارمان بودند. علی از آنها پرسید که شما ترک هستید؟ گفتند: «نه.»

🌾خیلی جدی سرش را به علامت تأسف تکان داد و گفت: «پس چطور می خواهید وارد بهشت شوید. از اقوام تان هم کسی ترک نیست؟» گفتند: «نه.»

🌺گفت: «نشد دیگه. چه بچه های خوبی ، اما حیف که تُرک نیستید.»
آن طلبه ها خیلی ناراحت شده بودند، یکی شان گفت: «یکی از دوستان و یکی از فامیل‌های ما ترک هستند.»

🍃گفت: «احسنت. حالا شد. انشاء الله امیدی هست.» بعد بغل شان کرد و گفت: «شوخی کردم.»

📚کتاب بیا مشهد، گروه فرهنگی شهید هادی،ص۸۹

 

صبح طلوع
۲۵ تیر ۰۲ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

پادکست داستان پر و بال مهربانی


🔸... پدر با زحمت دست های لرزانش را به در ورودی زد. نتوانست حتی با کمک عصایش داخل برود. دخترش فقط فریاد می زد: «زودتر بیا.» بدون این که برود و دست او را بگیرد. بالاخره ...

 

صبح طلوع
۲۴ تیر ۰۲ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

✨ پادکست داستان رحمت الهی

🌺دستش را گذاشت تو دست مادر. با هم وارد خانه سادات خانم شدند. داخل اتاق شلوغ بود. به بالا سرش نگاه کرد. سادات خانم جلو آمد. با تک تک خانم ها دیده بوسی کرد. زهرا وسط قدهای بلند و چادرهای بهم پیچیده گم شد...

صبح طلوع
۲۳ تیر ۰۲ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

✍️ پادکست داستان مادر

🍃... چه روزهای شیرینی بود آن روزها، با این حرف های مادر احساس خوشایندی به او دست می داد. وقتی که مادر به زیبایی صدایش می کرد، قند توی دلش آب می شد. دخترکم، نازنینکم ...


📚 پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم): خَیْرُ اَوْلادِکُمْ اَلْبَناتُ؛ بهترین فرزندان شما دختران هستند.
(مستدرک­ الوسائل، ج15، ص116، ح17708.)

 

 

صبح طلوع
۲۲ تیر ۰۲ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر