پادکست داستانک دورهمی
سه شنبه, ۳ مرداد ۱۴۰۲، ۰۹:۰۰ ب.ظ
🍃... دستان لرزان پر چین و شکن از گذر عمر خود را بالا برد، چشم به آسمان دوخت: «خدایا شکرت که بچههام، تنهایم نگذاشتن و هر پنج شنبه دورم جمع میشوند.»
🌾صدای بازیگوش فاطمه، او را به خودش آورد: «مامان بزرگ واسه من دعا میکردی دیگه...
۰۲/۰۵/۰۳