چوبدستی
🌞شعاع نور خورشید از پنجره به اتاق سه در چهار تابید. خانمتاج کبریت کشید و سماور گوشه اتاق را روشن کرد. توت خشک کنار استکانها توی سینی گذاشت.
🌱 صدای غل غل آب سماور بلند شد. او چای با هل دم کرد. صدای کوبیده شدن در چوبی خانه خبر از آمدن حاج اسماعیل داد. خانمتاج چای ریخت. حاج اسماعیل با پاکت میوه وارد شد و گفت: « چایی رو بده همینجا میخورم، بچهها رو صدا بزن تا بریم مسجد.»
☘️خانمتاج بعد نماز مغرب و عشاء نماند و به خانه برگشت. آبگوشت را از سر اجاق برداشت، آب و گوشتش را جدا کرد تا حاجی آن را بکوبد. سفره چید و سبزی سر سفره گذاشت.
🍂همان لحظه حاج اسماعیل به همراه غلام و قاسم وارد خانه شدند. صورت حاج اسماعیل سرخ و گُر گرفته بود. نفس زنان وارد پستو شد. خانمتاج با نگاهش حرکات حاج اسماعیل را دنبال کرد. حاجی با چوب دستی بیرون آمد. خانمتاج آب دهانش را قورت داد: «چی شده؟ »
🎋حاجاسماعیل با چشمهای از حدقه بیرون زده گفت: «کجاست مایه خفت و بیآبرویی؟ »
🍁خانمتاج با صدای آرامی گفت: «منظورت چیه، کسی چیزی گفته؟ »
💠 حاج اسماعیل به سمت آشپزخانه رفت و با صدای بلند گفت: «نشنیدی سر منبر چی گفت؟ »
🔘 قلیان به دست از آشپزخانه بیرون آمد. با اخمهای درهم روبروی خانمتاج ایستاد: «با انحصار فروش تنباکو به انگلیسیها مردم رو از نون خوردن که انداختن حالا هم دارن دین و ایمان مردم رو از یِ طرف با کاباره و عیاشی کارگرای انگلیسی از بین میبرن و از طرف دیگه با تبلیغ مسیحیت. پاشو بقیه قلیونها رو هم بیار تو حیاط. »
✨چوب دستی و قلیان بدست وارد حیاط شد. خانمتاج دنبالش دوید: «میخوای چی کار کنی؟ »
☘️یکمرتبه حاج اسماعیل چوبدستی را بالا برد و روی قلیان کوبید. قلیان آبیرنگ، با عکس منقوش شاه وسط حیاط شیشهی عمرش شکست.
🍃حاج اسماعیل برگشت به خانمتاج نگاه کرد: « بیارشون، میرزای شیرازی فتوا داده تنباکو تحریمه، بدو خانم. »
🌾پرچمدار مبارزه با کمپانی انگلیسی، میرزای شیرازی نامه به ناصرالدین شاه نوشت و او را نهی کرد. اما او به میرزا جواب داد: شما مشغول درس و کار خودتان باشید؛ به این کارها کاری نداشته باشید!
مرجع تقلید میرزای شیرازی با صدور فتوای تحریم تنباکو، غوغابه پا کرد. قیام مردم در سراسر ایران گسترش یافت. سرانجام شاه از ترس شورش مردم و اعلام جهاد عمومی از سوی علما، امتیاز قرارداد را لغو کرد.