مگه میشه زنی جهیزیه شو بخاطر همسرش بفروشه؟
شنبه, ۹ بهمن ۱۴۰۰، ۱۲:۰۰ ب.ظ
قمرسادات میدید که شوهرش مثل روزهای اول نیست. خوشحال نیست. حتی چند ماه بعد، وقتی پسرشان دنیا آمد، باز هم محمدحسین خوشحال نبود. یعنی این طور نشان می داد که خوش و خوب است، اما او میفهمید محمدحسین متأثر است. دلش میخواست برود نجف، اما خرج راه را نداشتند. قمرسادات گفت: «شما چرا این قدر ناراحت میکنید خودتان را؟ پول نمیدهند، خب ندهند. بالاخره یک مقدار اثاثیه داریم. اینها را میفروشیم، خرج سفرمان درمیآید.» اثاثیه، همان جهاز قمرسادات بود: چینیهای خوشگل لب طلایی، طلاهای ریز و درشت بیست و چهار عیار و... . حالا چند صد تومان پول داشتند که میتوانستند بدهند خرج کجاوه و کاروان و خورد و خوراک تا برسند به نجف.
📚زندگی نامه سید محمدحسین طباطبائی رحمة الله علیه، ص۱۱و۱۲
۰۰/۱۱/۰۹