تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

بسم الله الرحمن الرحیم

تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ‏] من با هر شدتی باشد می ‏گذرد ولی بحمدالله تاکنون هر چه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد....

فرستنده: روح الله خمینی(ره)
گیرنده:خدیجه ثقفی
زمان: فروردین 1312 / ذی القعده 1351.
مکان: لبنان، بیروت.

پربیننده ترین مطالب

آخرین نظرات

  • ۱۲ بهمن ۰۰، ۲۳:۲۵ - فاطمه 😐

معامله برد برد

دوشنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۹، ۱۱:۰۰ ب.ظ

پلک پرده ­ها رااز هم باز کرد تا نور آفتاب از چشمان پنجره به داخل اتاق سرازیر شود. با گلاب پاش مخصوص مادربزرگ، هوای اتاق معطر شد. محبوبه سوپ رقیقی را که درست کرده بود روی میز گذاشت تا مادربزرگ را برای خوردن صبحانه آماده کند. چند سالی می شد که کاملا از پا افتاده بود و حتی نمی ­توانست بدون کمک بنشیند. محبوبه تنها یادگار مرتضی بود که این مدت پروانه ­وار گرد شمع نیم سوخته مادربزرگ، می­ چرخید تا مبادا بیشتر ازین آب شود.

بریده بریده، با صدای لرزانش گفت: مادر خسته شدم به خدا از بس دراز کشیدم. دیگه روم نمیشه تو صورتت نگاه کنم. نمی­دونم پس فردا برم اون دنیا به بابات چی بگم. همه زار و زندگیت رو جمع کردی اومدی اینجا که چی؟ تو هم مثل بقیه برو به زندگیت برس. الان باید برا خودت خانم دکتر می­شدی. منم بذار خونه پیرزنا.

محبوبه، کاسه سوپ را برداشت و کنارمادر بزرگ نشست: اولا خونه پیرزنا نه،  خونه سالمندان، بعدم همینه که هست. از دست من خلاص نمی­شی. تا وقتی نفسم بیاد، ازین جا نمی­رم. فکر کردی با چندتا قُر قُر می­تونی منو بندازی بیرون؟ نُچ مامانی من. این خبرا نیست. حالا هم پاشو این سوپ رو بخور. بعدش زنگ میزنم مهسا بیاد با ویلچر ببریمت بیرون دور دور.

همین طور که قاشق قاشق و با عشق، سوپ را مهمان دهان مادربزرگ می­ کرد، ادامه داد: یادمه بابا تا زنده بود خیلی هوای شما رو داشت. اصلا همه وجودش شما بودی. روزش شب نمی­شد مگر اینکه شما رو ببینه. می­گفت خدمت به مادر افتخاره. مادر کلید بهشته. هرکی دنیا و آخرت می­خواد، به مادر خدمت کنه.

آه بلندی کشید و گفت: یه تابلو سفارش داده بود به دوستش درباره خدمت به مادر بنویسه. یادمه یه حدیث از امام صادق علیه السلام بود: هرکس با پدر و مادرش مهربان و خوش رفتار باشد، هرگز در دنیا فقیر نمی­شود و مرگ آسانی دارد.1

شبنم­ های اشک از گوشه چشمان مادربزرگ روی سینی افتاد. محبوبه دستمال را برداشت تا غم را از روی صورت مادربزرگ بردارد.

- قربونش برم. مرتضی با همه بچه­ های فامیل فرق داشت. اصلا یه چیز دیگه بود. برای همینم خدا انتخابش کرد برا شهادت!

 


[1]. امام صادق علیه السلام فرمود: « … فلیکن بوالدیه بارّاً فاذا کان کذلک لم یصبه فی حیاته فقرا أبداً. ؛ هر کسی می‌خواهد که خداوند، سکرات مرگ را بر او آسان گرداند، به پدر و مادر نیکی کند که در این هنگام، هرگز در زندگی اش فقیر نمی‌شود.» بحارالانوار، ج 71، ص81. 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی