تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

بسم الله الرحمن الرحیم

تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ‏] من با هر شدتی باشد می ‏گذرد ولی بحمدالله تاکنون هر چه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد....

فرستنده: روح الله خمینی(ره)
گیرنده:خدیجه ثقفی
زمان: فروردین 1312 / ذی القعده 1351.
مکان: لبنان، بیروت.

پربیننده ترین مطالب

آخرین نظرات

  • ۱۲ بهمن ۰۰، ۲۳:۲۵ - فاطمه 😐

قرار بی قرار

جمعه, ۲۹ بهمن ۱۴۰۰، ۰۹:۰۰ ب.ظ

 

🍃هراسان از خواب پرید. عرق پیشانی‌اش را پاک کرد. به سمت کیف پولش رفت و صدقه کنار گذاشت.صدای پدرش را شنید: «ملیحه؟»

☘️_سلام بابا، کارم دارین؟

🎋_آماده شو، بریم.

⚡️ملیحه سریع آماده شد، از مادرش خداحافظی کرد. پدر و دختر کنار خیابان منتظر تاکسی ایستادند.
 
🍂وقتی وارد اتاق شدند سرهنگی پشت میز نشسته بود و جواب مراجعه کنندگان را می‌داد.
کاظم پدر علی گفت: «از پسرم ‌خبری دارین؟»
سرهنگ متوجه نگاه منتظر پدر شد، دستی بر پیشانی‌اش کشید و گفت: «خیلی سخته بگم، اما بی‌خبریم.»

🍃 پدر و دختر به گوشه‌ای پناه بردند و دقایقی اشک ریختند بعد ملیحه راهی خانه و پدرش به محل کارش رفت‌‌‌.

☘️ملیحه بعد از این که در کارهای خانه به مادرش کمک کرد به اتاقش رفت. نگاهی به ‌عکس برادرش علی انداخت و آرام گفت: «داداش، کجایی؟»

🌾قسمتی از دعای ندبه یادش آمد: «اَینَ بابُ الله الَّذی مِنهُ یُوتی؛ کجاست آن درگاه خداوند که از آن جا به‌ سوی خدا روند؟» ۱
زیر لب زمزمه کرد:«یا امام زمان! کمکم کن، به قلب مادرم آرامش بده.»

🍃دفتر یادداشت جلد طوسی‌ را از کیفش در آورد که نگاهش به حدیثی از امام رضا علیه‌السلام افتاد: «هرگاه سختی و گرفتاری به شما روی آورد، به‌وسیله‌ی ما از خدای عز ّو جلّ کمک بخواهید.» ۲

🌸بی‌اختیار اشک از چشمانش غلتید، نیت کرد: «خدایا! هر روز دعای توسل می‌خونم تا به آبروی امام زمان (عج) قلب‌هامون آروم بگیره و صبور باشیم.»

🍃ملیحه هر شب بعد از نمازش دعای توسل می‌خواند و برای سلامتی امام زمان عج صلوات هدیه می‌کرد.

☘️زنگ خانه به صدا در آمد. کاظم در را باز کرد‌. سربازی بعد از سلام برگه‌ای به دست کاظم داد و گفت: «جهت شناسایی سرباز وظیفه علی، به معراج شهدا بروید.»

۱. مفاتیح الجنان، دعای ندبه، ص ۱۹۳.
۲.مکیال المکارم، ج ۲، ص ۳۵۸.

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی