تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

بسم الله الرحمن الرحیم

تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ‏] من با هر شدتی باشد می ‏گذرد ولی بحمدالله تاکنون هر چه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد....

فرستنده: روح الله خمینی(ره)
گیرنده:خدیجه ثقفی
زمان: فروردین 1312 / ذی القعده 1351.
مکان: لبنان، بیروت.

پربیننده ترین مطالب

آخرین نظرات

  • ۱۲ بهمن ۰۰، ۲۳:۲۵ - فاطمه 😐

فرشته‌ای به نام عشق

شنبه, ۲۳ مهر ۱۴۰۱، ۰۹:۰۰ ب.ظ

 

🍃تمام خانه‌ را بهم ریخت ظرف‌های دم دستش را شکست‌. داد و بیداد می‌کرد. همسرش فاطمه را کتک می‌زد. یکی انگار  در سرش داد می‌زد: «مهمات چی شد برادر. بچه‌ها دارن پر‌پر میشن.»

☘️صدای خمپاره و توپ. گوشهایش را می‌گیرد. صداها مدام کم‌رنگ می‌شوند.
اندکی بعد آرام شده کناری نشست.
فاطمه نزدیکش شد تا دست خونی او را ببندد‌. محسن گریه می‌کرد.

🍂_چرا گریه می‌کنی عزیزم؟

🎋_آخه ببین چه بلای سر تو خونه زندگی آوردم. کاش منم همون موقع شهید شده بودم.

✨دوباره شروع کرد گریه کردن.

☘️ _مگه دست تو عزیز من، بزار منم تو اون دردی که می‌کشی سهیم باشم تنها تنها ثواب جمع نکن.» و بعد لبخند زد.

🌾محسن لبخندی می‌زند و اشک‌هایش را پاک می‌کند: «کاش وقتی حالم بد تو هم بری تو اتاق پیش بچه‌ها.»

☘️فاطمه  لبخند محزونی می‌زند: «من مشکلی ندارم. ان‌شاءالله تو هم زود خوب میشی.»
فاطمه نمی‌خواست بگوید می‌ترسم به خودت صدمه بزنی.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی