تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

بسم الله الرحمن الرحیم

تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ‏] من با هر شدتی باشد می ‏گذرد ولی بحمدالله تاکنون هر چه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد....

فرستنده: روح الله خمینی(ره)
گیرنده:خدیجه ثقفی
زمان: فروردین 1312 / ذی القعده 1351.
مکان: لبنان، بیروت.

پربیننده ترین مطالب

آخرین نظرات

  • ۱۲ بهمن ۰۰، ۲۳:۲۵ - فاطمه 😐

فرزند دلبندم

چهارشنبه, ۲۴ فروردين ۱۴۰۱، ۰۹:۰۰ ب.ظ

 

 

🍃لامپ آپارتمان را روشن کرد. آرمان روی شانه‌اش خواب بود. به سمت اتاق خواب رفت. پسرش را روی تخت‌ خواباند. ایستاد به صورت معصومانه‌اش چشم دوخت. وقتی از خواب بودنش مطمئن شد در اتاق را نیمه باز گذاشت و از اتاق خارج شد.

 

🌸مهشید به سمت آشپزخانه رفت. در یخچال را باز کرد. شیشه آب را برداشت و لیوان دسته‌دارش را پر کرد. به سمت ایوان به راه افتاد. بغض سنگین توی گلویش را با کمک آب پایین داد. لحظاتی به منظره خیابان روبرویش خیره شد. آرام به دیوار تکیه داد.

 

🍃خاطره‌ای تلخ از ذهنش گذشت زیر لب شروع کرد: «همیشه شب به نتیجه می‌رسم؛ صبح که بلند می‌شم انگار یک فرد دیگه‌ام، دو باره همون آش و همون کاسه. اصل دغدغه بر سر چگونه بودنه! یه بار دوست دارم این گونه باشم، یه بار آن گونه! هیچ وقت سعی نکردم خودم رو ...»

 

☘یک مرتبه از صدای همسرش جا خورد. صورتش را برگرداند بعد از سلام و احوالپرسی سوال کرد: «کی اومدی؟»

 

🔘_تازه رسیدم، متوجه شدم تو ایوانی، اومدم پیشت، چرا تو فکری؟

 

🔹_دل نگران دلبندم هستم، حسن! چرا بعضی وقت‌ها آدم نمیخواد حقیقت رو بپذیره؟

 

🍃_چون به تخیلاتی که تمام عمر بر اساس اون زندگى کرد‌ه، نمیخواد آسیبى وارد بشه.

 

🌸_مهشید! تو با سه سال پیشت خیلی فرق کردی، نه از لحاظ ظاهری بلکه از لحاظ روحی؛ وجود آرمان باعث شده هر سختی برات آسون بشه با لبخند آرمان، خنده روی لبات میشینه.

 

☘_سه ساله دیگه دختر دل‌نازک و خیالباف نیستم، همسر و مادرم.

 

🍂_مهشید! پسرمون بیشتر از بچه‌های دیگه نیاز به توجه و مراقبت داره، علت بیماری آرمان، ناشی از یک ناهنجاریه.

 

🍃مهشید در حالی که اشک روی گونه‌اش را پاک می‌کرد به حسن گفت:«بریم آشپزخونه تا برات چایی بریزم.»

 

🌾_زندگی با تمام دردهایش، زیباست.

طلوع خورشید به یادمان می‌اندازد، گل امید هر روز شکوفه می‌دهد.

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی