فراموش نمی کنیم
جمعه, ۲۰ آبان ۱۴۰۱، ۰۹:۰۰ ب.ظ
✨دل گرفته و آرام روی پله های بیمارستان قدم میزد. باید فرمی را امضا میکرد تا مادرش را عمل کنند. فرمی که مملو بود از حرفهای دهشت زا.
🍃تشکیل لخته خون، مرگ در حین عمل، تجدید عمل و هزار خطر دیگر، چیزهایی بود که باید برای اجازه ی عمل، آنها را امضا میکرد.
همینطور که اشک ریزان در سالن راه میرفت ، یاد سخنی از امام زمان که قبلتر در تابلوی مسجد دیده بود، افتاد: «ما یاد شما را از خاطر نمیبریم و فراموشتان نمیکنیم.»
☘️به جهت قبله ایستاد. دستش را روی سینه گذاشت و به مولایش سلام کرد. اشک که روی گونهاش افتاد، انگار قلبش آرام شد. حلاوت نگاهی را لمس میکرد.
🌾به اتاق برگشت و با ذکر وصلوات، برگه را امضا کرد. حالا قلبش آرام بود. مادرش دو روز بعد از اتاق عمل، به صحت و سلامتی خارج شد و کم کم بهبودیش را بازیافت.
۰۱/۰۸/۲۰
