فاطمه اسدی قسمت چهارم
🧕فاطمه هنگامی که به ملاقات همسرش می رفت؛ از سختی زندگیاش نمینالید که مبادا روحش دچار خستگی شود، اما همیشه یک توصیه به او می کرد که :
«مبادا در مقابل دشمن کم بیاوری و شکسته شوی، محکم و استوار در مقابلشان مقاومت کن و از عقاید و باورهایت دفاع کن، تسلیم شدن در برابر این عناصر فاسد، گناهی بزرگ و نابخشودنی است.»
⚡️فاطمه روز هفدهم شهریور سال 1361 هنگامی برای ملاقات همسرش به روستای نرگسله رفته بود نا گهان با چهرهی نحیف، خسته و زخمی همسرش مواجه شده که بر اثر شکنجه زیر چشمانش چون بادمجان کبود شده بود، شروع به داد و فریاد کرد و با گفتن ماجرایِ ظلم و ستم آنها، همه اهالی روستا را متوجه ماجرا کرد و آبرویشان را برد.
🌱در این هنگام وقتی مزدوران فهمیدند آبرو و حیثیتشان بیشر از این در حال از بین رفتن است، فاطمه را به مقر خودشان بردند و همسرش را از ترس این که مبادا اوضاع وخیمتر شود، به زندان فرستادند و بعد هم دستور اعدام فاطمه دادند و همان جا او را تیرباران کردند و به شهادت رسیدند.
🌹بعد از شهادت «فاطمه اسدی»، پسر کوچکش بهدلیل نبود سرپرست، در گهواره از دنیا رفت و شوهرش نیز بعد از سه سال از زندان «دولتو» آزاد شد.
پایان
