عاشقیها
جمعه, ۱۵ مهر ۱۴۰۱، ۰۹:۰۰ ب.ظ
🍃داشتم خط اتوی لباس همسرم را برای چندمین بار میکشیدم تا خطش درخشانتر از همیشه باشد. خربزه را قاچ کند.
نگاهی به ساعت کردم. هنوز ساعت هشت بود.
صبحانه را چیدم، بچه ها را سر حوصله بیدار کردم، صبحانه ی مفصلی آماده کردم، ساعت را نگاه کردم، ده بود.
☘️خانه را مرتب کردم، ظرفها را شستم. نشستم سرکتاب خواندنم. ناگهان صدای اذان فضا را پر کرد و من تازه یادم آمد از کسی که قرار بود کنج قلبم، کنج تمام کارهایم بنشانمش و ندبه ای برایش بخوانم؛ اما دروغ بود. همه ی عاشقی هایم دروغ بود. رویم نشد ندبه آن را بخوانم.
۰۱/۰۷/۱۵
