تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

بسم الله الرحمن الرحیم

تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ‏] من با هر شدتی باشد می ‏گذرد ولی بحمدالله تاکنون هر چه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد....

فرستنده: روح الله خمینی(ره)
گیرنده:خدیجه ثقفی
زمان: فروردین 1312 / ذی القعده 1351.
مکان: لبنان، بیروت.

پربیننده ترین مطالب

آخرین نظرات

  • ۱۲ بهمن ۰۰، ۲۳:۲۵ - فاطمه 😐

دعای خیر امام

جمعه, ۱۳ آبان ۱۴۰۱، ۰۹:۰۰ ب.ظ

 

🍁پیرمرد با کمر خمیده به عصایش تکیه داد. دستان چروکیده را بر پیشانی می‌گذارد و به راهی که باقی مانده، نگاه می‌کند.
چیزی تا رسیدن به کعبه‌ی آرزوهایش نمانده است. زیر لب یاعلی می‌گوید و عصازنان به سمت مقصد می‌رود.

🚪کلون در چوبی را می‌کوبد. خدمتکارِ خانه، در را باز می‌کند. چشمان خود را ریز می‌کند، مسعده را می‌بیند که کنار امام صادق‌ (علیه‌السلام)نشسته است.
به حضرت سلام می‌کند. حضرت با همان تبسم همیشگی پاسخ می‌دهد.

🌸پیرمرد به همین مقدار قانع نمی‌شود و می‌گوید: «ای فرزند رسول خدا دستت را بده تا آن را ببوسم.» حضرت پذیرفتند و او دست حضرت را بوسیده و شروع به گریه کرد.

🌺امام صادق(علیه‌السلام) دستی بر سر او کشید و سوال نمود: «ای پیرمرد چه چیز باعث گریه تو شده است؟» پیرمرد آهی کشید و پاسخ داد: «فدای شما بشوم! اکنون حدود صد سال است که من در انتظار قیام کننده شما اهل بیت هستم، همواره با خود می‌گویم او در این ماه قیام خواهد نمود یا در این سال قیام خواهد نمود. دیگر سن و سالم زیاد شده، استخوان‌هایم نازک شده و اجل و مرگ خود را نزدیک می بینم، اما آنچه دوست دارم [یعنی فرج شما] را نمی‌بینم. شما اهل بیت را شهید و آواره می‌بینم و دشمنان شما را شاد و راحت می‌یابم، پس چگونه گریه نکنم؟!»

☀️سخن که بدینجا رسید چشمان امام صادق علیه‌السلام نیز پر از اشک شد.
بعد از مدتی آن حضرت فرمود: «ای پیرمرد اگر زنده بمانی و قیام کننده ما را ببینی همراه ما در درجات بالا خواهی بود و اگر مرگ تو را دریابد، در روز قیامت با ما اهل بیت که ثقل رسول خدا هستیم همراه خواهی شد. همان ثقلی که آن حضرت فرمود: من در میان شما دو امانت بجا می‌گذارم، به آنها چنگ زده و متمسک شوید تا نجات یابید؛ قرآن و عترتم اهل بیتم. »

💥چهره‌ی‌ پیرمرد از هم باز شد. چروک‌های اطراف چشمانش بیشتر شد و با خوشحالی گفت: «پس از شنیدن این خبر دیگر نگران امری نخواهم بود.» *

☘️هادی وقتی به اینجای داستان می‌رسد به فکر فرو می‌رود.
سؤالی که در ذهنش رژه می‌رود این است؛ آیا من نیز این حال انتظار را که باعث دعای خیر امام صادق(علیه‌السلام) در مورد پیرمرد شد، در خود سراغ دارم!؟
📌اگر نه، برای بدست آوردن حال انتظار چه باید بکنم؟

📚 *کفایة الاثر، ص۲۶۴

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی