دعای خیر امام
🍁پیرمرد با کمر خمیده به عصایش تکیه داد. دستان چروکیده را بر پیشانی میگذارد و به راهی که باقی مانده، نگاه میکند.
چیزی تا رسیدن به کعبهی آرزوهایش نمانده است. زیر لب یاعلی میگوید و عصازنان به سمت مقصد میرود.
🚪کلون در چوبی را میکوبد. خدمتکارِ خانه، در را باز میکند. چشمان خود را ریز میکند، مسعده را میبیند که کنار امام صادق (علیهالسلام)نشسته است.
به حضرت سلام میکند. حضرت با همان تبسم همیشگی پاسخ میدهد.
🌸پیرمرد به همین مقدار قانع نمیشود و میگوید: «ای فرزند رسول خدا دستت را بده تا آن را ببوسم.» حضرت پذیرفتند و او دست حضرت را بوسیده و شروع به گریه کرد.
🌺امام صادق(علیهالسلام) دستی بر سر او کشید و سوال نمود: «ای پیرمرد چه چیز باعث گریه تو شده است؟» پیرمرد آهی کشید و پاسخ داد: «فدای شما بشوم! اکنون حدود صد سال است که من در انتظار قیام کننده شما اهل بیت هستم، همواره با خود میگویم او در این ماه قیام خواهد نمود یا در این سال قیام خواهد نمود. دیگر سن و سالم زیاد شده، استخوانهایم نازک شده و اجل و مرگ خود را نزدیک می بینم، اما آنچه دوست دارم [یعنی فرج شما] را نمیبینم. شما اهل بیت را شهید و آواره میبینم و دشمنان شما را شاد و راحت مییابم، پس چگونه گریه نکنم؟!»
☀️سخن که بدینجا رسید چشمان امام صادق علیهالسلام نیز پر از اشک شد.
بعد از مدتی آن حضرت فرمود: «ای پیرمرد اگر زنده بمانی و قیام کننده ما را ببینی همراه ما در درجات بالا خواهی بود و اگر مرگ تو را دریابد، در روز قیامت با ما اهل بیت که ثقل رسول خدا هستیم همراه خواهی شد. همان ثقلی که آن حضرت فرمود: من در میان شما دو امانت بجا میگذارم، به آنها چنگ زده و متمسک شوید تا نجات یابید؛ قرآن و عترتم اهل بیتم. »
💥چهرهی پیرمرد از هم باز شد. چروکهای اطراف چشمانش بیشتر شد و با خوشحالی گفت: «پس از شنیدن این خبر دیگر نگران امری نخواهم بود.» *
☘️هادی وقتی به اینجای داستان میرسد به فکر فرو میرود.
سؤالی که در ذهنش رژه میرود این است؛ آیا من نیز این حال انتظار را که باعث دعای خیر امام صادق(علیهالسلام) در مورد پیرمرد شد، در خود سراغ دارم!؟
📌اگر نه، برای بدست آوردن حال انتظار چه باید بکنم؟
📚 *کفایة الاثر، ص۲۶۴
