حیاط خانه مامان
يكشنبه, ۲۵ مهر ۱۴۰۰، ۰۹:۰۰ ب.ظ
🍃حوض آبی رنگ حیاط خانه مادربزرگ پر از ماهیهای قرمز بود. با برادرهایم دور آن میدویدیم و به همدیگر آب میپاشیدیم.
🌸مادر صدایش در میآمد، ولی مادربزرگ همانطور که عینکش را با گوشه روسری سفید بلندش پاک میکرد، گفت:«بزار بازی کنن مادر، بچه تا بچگی نکنه بزرگ نمیشه. بزار راحت باشن.»
☘️ما خندان و ذوق زده به بازیمان ادامه میدادیم.
🌺چه روزهای خوشی بود؛ چند سال از فوت مادربزرگ میگذرد. دیگر حیاط و حوض خانه او را فقط در خواب میبینم. خانه او را کوبیدند تا به جای آن برج بسازند.
۰۰/۰۷/۲۵
