بهترین دوست
🍃خانم معلم آخر زنگ به دانش آموزان کلاس پنجم گفت: «بچهها یه مسابقه داریم. »
بعضی از دخترها با بغل دستیشان شروع کردند به حرف زدن، چند نفر پرسیدن چه مسابقهای؟
☘️خانم رحیمی گفت: «هر کسی بذری توی گلدون بکاره، وقتی جوانه زد و رشد کرد، بیاره مدرسه، هر گلدونی که سرسبز باشه، برنده مسابقهست.»
🌸زنگ آخر زده شد. زهرا کوله پشتیاش را برداشت و از دوستانش خداحافظی کرد. به سمت خانهشان راه افتاد.
🎋وقتی زهرا به خانه رسید. دست و صورتش را شست. جریان مسابقه را برای مادرش تعریف کرد.
⚡️مرضیه به زهرا گفت: «برای این که تکلیف معلم رو خوب انجام بدی، لازمه در مورد کاشت بذر اطلاعات درستی داشته باشی.»
🍃_چطوری مامان؟
☘️_با خوندن کتاب.
🔹مرضیه همراه زهرا برای خواندن نماز جماعت راهی مسجد شدند. بعد از اقامه نماز مغرب و عشاء به کتابفروشی نزدیک مسجد رفتند. زهرا با کمک مادرش کتابی در مورد پرورش گل و گیاه خرید.
🔘زهرا با دقت کتاب را خواند. مادرش هم بذر پیچک نیلوفر را تهیه کرد. مرضیه پرسید: «زهراجان توی کتاب چی نوشته بود.»
🔸_مامان، لایه بیرونی بذر رو با چاقوی تیز برش بزنیم و یکی دو روز در آب ولرم خیس کنیم تا بهتر جونه بزنه.
✨مرضیه به زهرا کمک کرد تا بذر را آماده کند و در گلدان بکارد. زهرا گلدان را در جای آفتابگیر گذاشت و به مقدار لازم و مرتب آبیاری کرد. بعد از مدتی گلدانش گلهای شیپوری صورتی و بنفش داد.
🍃زهرا گلدان را به مدرسه برد. همه با تعجب به او و گلدان قشنگش نگاه کردند. خانم معلم گلدانهای را که بچهها به کلاس آورده بودند را نگاه کرد. تنها، گلدان زهرا سرسبز و گل داده بود.
🌾خانم رحیمی رو به دانش آموزان گفت: «برنده مسابقه، زهراست.»
🌸معلم از زهرا پرسید: «چطوری گل به این قشنگی رو پرورش دادی؟»
☘️_با کمک مادرم کتابی در مورد گیاهان خریدم.
🌺_بچهها بهترین دوست شما، کتابهای خوبه.
