تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

بسم الله الرحمن الرحیم

تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ‏] من با هر شدتی باشد می ‏گذرد ولی بحمدالله تاکنون هر چه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد....

فرستنده: روح الله خمینی(ره)
گیرنده:خدیجه ثقفی
زمان: فروردین 1312 / ذی القعده 1351.
مکان: لبنان، بیروت.

پربیننده ترین مطالب

آخرین نظرات

  • ۱۲ بهمن ۰۰، ۲۳:۲۵ - فاطمه 😐

بهترین دوست

يكشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۹:۰۰ ب.ظ

 

🍃خانم معلم آخر زنگ به دانش آموزان کلاس پنجم گفت: «بچه‌ها یه مسابقه داریم. »
بعضی از دخترها با بغل دستی‌شان شروع کردند به حرف زدن، چند نفر پرسیدن چه مسابقه‌ای؟

☘️خانم رحیمی گفت: «هر کسی بذری توی گلدون بکاره، وقتی جوانه زد و رشد کرد، بیاره مدرسه، هر گلدونی که سرسبز باشه، برنده مسابقه‌ست.»

🌸زنگ آخر زده شد. زهرا کوله ‌‌پشتی‌اش را برداشت و از دوستانش خداحافظی کرد. به سمت خانه‌شان راه افتاد.

🎋وقتی زهرا به خانه رسید. دست و صورتش را شست. جریان مسابقه را برای مادرش تعریف کرد.

⚡️مرضیه به زهرا گفت: «برای این که تکلیف معلم رو خوب انجام بدی، لازمه در مورد کاشت بذر اطلاعات درستی داشته باشی.»

🍃_چطوری مامان؟

☘️_با خوندن کتاب.

🔹مرضیه همراه زهرا برای خواندن نماز جماعت راهی مسجد شدند. بعد از اقامه نماز مغرب و عشاء به کتابفروشی نزدیک مسجد رفتند. زهرا با کمک مادرش کتابی در مورد پرورش گل و گیاه خرید.

🔘زهرا با دقت کتاب را خواند.  مادرش هم بذر پیچک نیلوفر را تهیه کرد. مرضیه پرسید: «زهراجان توی کتاب چی نوشته بود.»

🔸_مامان، لایه بیرونی بذر رو با چاقوی تیز برش بزنیم و یکی دو روز در آب ولرم خیس کنیم تا بهتر جونه بزنه.

✨مرضیه به زهرا کمک کرد تا بذر را آماده کند و در گلدان بکارد. زهرا گلدان را در جای آفتاب‌گیر گذاشت و به مقدار لازم و مرتب آبیاری کرد. بعد از مدتی گلدانش گل‌های شیپوری صورتی و بنفش داد.

🍃زهرا گلدان را به مدرسه برد. همه با تعجب به او و گلدان قشنگش نگاه کردند. خانم معلم گلدان‌های را که بچه‌ها به کلاس آورده بودند را نگاه کرد. تنها، گلدان زهرا سرسبز و گل داده بود.

🌾خانم رحیمی رو به دانش آموزان گفت: «برنده مسابقه، زهرا‌ست.»

🌸معلم از زهرا پرسید: «چطوری گل به این قشنگی رو پرورش دادی؟»

☘️_با کمک مادرم کتابی در مورد گیاهان خریدم.

🌺_بچه‌ها بهترین دوست شما، کتاب‌های خوبه.

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی