تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

بسم الله الرحمن الرحیم

تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ‏] من با هر شدتی باشد می ‏گذرد ولی بحمدالله تاکنون هر چه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد....

فرستنده: روح الله خمینی(ره)
گیرنده:خدیجه ثقفی
زمان: فروردین 1312 / ذی القعده 1351.
مکان: لبنان، بیروت.

پربیننده ترین مطالب

آخرین نظرات

  • ۱۲ بهمن ۰۰، ۲۳:۲۵ - فاطمه 😐

او می‌بیند!

جمعه, ۲ دی ۱۴۰۱، ۰۹:۰۰ ب.ظ

 

🌾کتاب را ورق زدم. رسیدم به جایی که علامت‌گذاری کرده بودم. شروع به‌ خواندن کردم: موسی‌ بن‌ یسار همراه با کاروان امام‌ رضا‌ علیه‌السلام از مدینه به طرف ایران حرکت کرد. او تعریف می‌کند: «وقتی به نزدیکی‌های شهر طوس رسیدیم، صدای شیون و گریه‌ی عده‌ای می‌آمد. جنازه‌ای هم روی دوش افرادی بود و لااله‌الاالله می‌گفتند.»

🍃امام به طرف جنازه رفتند، چند قدمی با او بودند تا کنار قبر، سپس دست‌های خود را باز کرد و جنازه را در آغوش گرفت. برایش دعا کرد.

⚡️همانطور هاج‌واج به صحنه نگاه می‌کردم. در این فکر بودم امام برای اولین بار است به این منطقه آمده‌اند مگر او را می‌شناسند؟
امام با دیدن چهره‌ام فرمودند: «هر کس جنازه‌ای از دوستان ما را تشییع کند، مثل روزی که از مادر متولد شده، گناهانش پاک می‌شود.»

🌺سپس امام دست مبارک خود را روی سینه‌ی جنازه گذاشتند و فرمودند: « فلانی! تو را بشارت می‌دهم که بعد از این دیگر ناراحتی نخواهی دید! » تعجب من بیشتر شد و عرض کردم: «فدایت شوم، مگر این مرد را می‌شناسید؟»

✨امام علیه‌السلام فرمود: «موسی! مگر نمی‌دانی که اعمال شیعیان ما هر صبح و شام بر ما عرضه می‌شود؟»(۱)

💫با خواندن روایتِ کتاب، مو به تنم سیخ شد! تازه متوجه معنای آیه‌ای از قرآن ‌شدم که می‌فرماید: «وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُون» «و بگو که هر عملی کنید خدا و رسول و مومنون [ائمه] آن عمل را مى‏‌بیند [و از آن آگاه می‌شوند].(۲)

☘️با خودم فکر می‌کنم: مگر نه اینکه اگر در برابر شخص بزرگی قرار بگیرم تمام هوش‌و‌حواسم به رفتار و سخنم هست!
الان هم امام زمان علیه‌السلام من را می بیند.
با این تصور سرم را از خجالت پایین انداختم و در دل استغفار کردم.

📚(۱)بحارالانوار، ج۴۹، ص۹۸
📖(۲)توبه، ۱۰۵

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی