تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

بسم الله الرحمن الرحیم

تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ‏] من با هر شدتی باشد می ‏گذرد ولی بحمدالله تاکنون هر چه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد....

فرستنده: روح الله خمینی(ره)
گیرنده:خدیجه ثقفی
زمان: فروردین 1312 / ذی القعده 1351.
مکان: لبنان، بیروت.

پربیننده ترین مطالب

آخرین نظرات

  • ۱۲ بهمن ۰۰، ۲۳:۲۵ - فاطمه 😐

۳۵۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مناسبتی» ثبت شده است


🇵🇸سرزمین زیتون‌های سبز با تو سخن می‌گویم. رد خونین چکمه‌های سربازان اشغالگر را چگونه طاقت می‌آوری؟
نگاه معصومانه کودکی سه‌ساله بر جسد خونین مادر را چگونه می‌بینی؟
خمپاره‌های شبانه نشسته بر رختخواب خونین را چگونه نظاره می‌کنی؟

🪖دویدن سربازان خون آشام به سمت هدفی از جنس کودک بی‌پناه را چگونه تاب می‌آوری؟

🕊باور دارم روزی لباس آزادی را بر تن زخمی‌ات خواهیم پوشاند. یقین دارم به امامت مولایمان حضرت حجت ارواحناله‌الفداء نماز را در مسجدالاقصی خواهیم خواند.
می‌دانم چشمان به خون نشسته‌ات به انتظار چنین روزی پلک هم نمی‌زند.

✊صبر کن! ای سرزمین مقدس. به زودی لشکری از یاران دهه نودی سیدعلی، در صحن مقدس مسجد گنبد خضرایت سرود فتح و پیروزی خواهند خواند.

 

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

 

صبح طلوع
۰۹ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۹:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

⁉️آیا دیده‌ای شخصی را که روی زمین طوری راه می‌رود انگار هر لحظه زمین سخت، از نیروی قدم‌های او شکافته خواهد شد؟
سرش را چنان بالا می‌گیرد که خیال می‌کند به بلندای کوه‌های استوار قامتش می‌رسد.

💯نحوه راه رفتن، شخصیت افراد را نشان می‌دهد. برخی آرام و با وقار، سر به زیر راه می‌روند که نشان از تواضع است.

♨️برخی تند و محکم، بی اعتنا به دیگران، سر به بالا راه می‌روند که نشان از تکبر و خود پسندی است. غروری کاذب که خود را بالاتر و برتر از دیگران می‌پندارد. این‌گونه راه رفتن یکی از آثار تکبر و آشکار شدن درون متکبرانه شخص می‌باشد، صفتی رذیله که آفت بسیاری دارد.
 
✨«ولَا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحًا ۖ إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَلَنْ تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولًا»؛  «و در زمین، با تکبّر و سرمستی راه مرو که تو هرگز نمی‌توانی زمین را بشکافی، و هرگز در بلندی قامت نمی‌توانی به کوه‌ها برسی.»

📖سوره اسراء، آیه ۳۷

 

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

 

صبح طلوع
۰۹ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۸:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


 

🥘سفره پهن می‌شود، کم‌کم وسایل افطار روی سفره همچون نقاشی نقش می‌بندند.

🎶دور سفره می‌نشینیم، گوش می‌سپاریم
به ربنا قبل از اذان زیبایی مرحوم موذن‌زاده.

🌈چه لذتی دارد لحظه به سرانجام رساندن این عمل خیر.

 

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

 

صبح طلوع
۰۸ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

♦️کل عمر آدمیزاد شبیه لوزی است!
اولش خیلی قدرتی ندارد و در کنج و گوشه است.

🍃کم کم از زاویه خارج می‌شود و اختیار و قدرتش بیشتر می‌شود. دوباره شروع می‌کند به بالا رفتن. ولی هر بالا رفتنی خوب نیست!
ته این بالا رفتن ختم میشه به دوباره در کنج رفتن.  تنها اون زمان و قسمتِ وسط لوزی بود که تو بیشترین توان رو داشتی.

🌸آغاز و پایان انسان ضعف و ناتوانی است. چند روزى که توان و قدرت داریم قدردانى کنیم.


✨اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً وَشَیْبَةً یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ وَهُوَ الْعَلِیمُ الْقَدِیرُ ؛ خداست که شما را از ناتوانى آفرید، سپس بعد از ناتوانى، قوّتى بخشید، آنگاه بعد از توانایى و قوّت، ضعف و پیرى قرار داد؛ او هر چه بخواهد مى آفریند، و اوست داناى توانا.

📖 سوره‌روم،آیه۵۴.

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

 

صبح طلوع
۰۸ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۸:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

 

🍁سرش ریخته بودند و دعوایش می‌کردند. حق داشتند، چوب ندانم‌کاری‌های او را می‌خوردند. دست و پا، سر و گردن، چشم و ابرو و کمر و شکم، همه و همه داشتند زبان را سرزنش می‌کردند.
هر چه می‌کشیم از دست توست. توی دنیا کم ما را سوزاندی حالا نوبت به اینجاست!

🌸در خیالش چه دعوایی به راه افتاده بود. همان‌جا رهایشان کرد و به فکر فرو رفت. باید کاری کند. علاوه بر رفتارش باید مراقب گفتارش هم باشد. چند وقتی می‌شود زبانش در کنترلش نیست. نباید دست روی دست بگذارد. شاید ظاهری کوچک دارد؛ ولی گرفتاری‌های بزرگی را درست می‌کند. همه آن‌چه می‌گوید ثبت می‌شود.

✨ما یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ؛ انسان هیچ سخنى به زبان نمى آورد، مگر آنکه در کنارش فرشته اى نگهبان حاضر و آماده ثبت است.

📖سوره‌ق،آیه ۱٨.

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

 

صبح طلوع
۰۷ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۸:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

☀️یخ فروشی که در دل آفتاب ایستاده است از فکر ذوب شدن یخی که تمام سرمایه‌اش است ذوب می‌شود.

🔥من بدون فکر به فوت وقتم سرخوش و سرمست روزگار سپری می‌کنم. وقتت به دلیل قتلش از تو سوال خواهد پرسید! باقی عمرت را به قتل نرسان.

💫امید داشته باش.
خدا تو را تنها نمی‌گذارد.
قدم بردار.
برای فردا کوله‌ات را پر کن.

✨یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنظُرْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَتْ لِغَدٍ....؛ اى کسانى که ایمان آورده اید! تقوا داشته باشید و هر کس به آن چه براى فرداى (قیامت) خود فرستاده است، بنگرد.

📖سوره حشر،آیه١٨.

 

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

 

صبح طلوع
۰۶ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۸:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

🍁 پیرمرد غریب با آن ریشهای بلندش،  هرکار می‌خواست می‌کرد. بی‌آنکه توجه کسی را به خودش جلب کند. حتی وقتی چاقو روی طفل نوجوان کشید و او را پشت دیوار برد بازهم توجه هیچ کس به او جلب نشد.

🌺پیرمرد به سمت موسی برگشت. توشه‌ای برداشت. دهانش از حرف پُر شد که بگوید: «آماده‌ای برویم؟؟ »

🍃موسی گفت: «از من نخواه راجع به مرگ پسر نوجوان آن هم به دست چون تویی، ساکت باشم! »

🌸مرد آرام و پر حوصله، توشه‌اش را دوباره روی زمین انداخت. نشست و به موسی علی نبینا و آله و علیه السلام گفت:«من که از اول گفته بودم تو طاقت صبر کردن نداری! »
 
🔥 آن نوجوان، کمی بعد پدر و مادرش را از ایمان به خداوند، باز می‌داشت. بنابراین خداوند اراده کرد به واسطه‌ی من شر او از سر دین آن دو کم  کند و به جای او، فرزندانی صالح و مومن به آن دو ببخشد.

🌾 موسی، خجل شد. سرش را پایین انداخت. از پیرمرد خداحافظی کرد. توشه‌اش را به دست گرفت: «به راستی‌ او چیزی بیش‌از من می‌دانست. »
 
✨«قالَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطیعَ مَعِیَ صَبْراً وَ کَیْفَ تَصْبِرُ عَلی‏ ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً؛ گفت: «تو هرگز نمی‏توانی با من شکیبایی کنی! و چگونه می‏توانی در برابر چیزی که از رموزش آگاه نیستی شکیبا باشی؟!».

📖سوره‌کهف،‌آیه‌۶۸.

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

 

صبح طلوع
۰۵ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۸:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


 

✨اکنون به اوج مهمانی رسیده‌ایم.
 امشب می‌توانی ارزش و تقدیرت را رقم بزنی. اصلا کاری به گذشته‌ات نداشته باش.

❌لحظه‌ای  تردید و مکث نکن.

🤲دست‌هایت را عاشقانه به سوی معبودت بالا ببر و از صمیم قلبت صدایش بزن. او عاشقانه منتظر شنیدن صدای تو هست.

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۰۴ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

🎥در طول روز آیات قرآن پیش چشمانش؛ مانند نوار فیلم در حرکت بود.
زهرا از خدا خواسته بود قرآن با گوشت و پوستش، چنان عجین شود که بتواند رفتارش را با آیات آن تنظیم کند.

🦋یک آیه به تازگی در همه جا پیش چشمانش ظاهر می‌شد. به نظرش آمد گره مشکلات و گمشده بیشتر خانواده‌ها عمل نکردن به همین آیه است.

🌺همسرش از سر کار آمد. گره‌ای به پیشانی‌اش نشسته بود و رنگ صورتش به سرخی می‌زد.
همان لحظه همان آیه جلوی نگاهش نقش بست:
✨و جَعَلَ مِنها زَوجَها لِیَسکُـنَ اِلَیها؛ زن را مایه‌ی سکونت و آرامش قرار داده است.
📖سوره‌أعراف،آیه‌۱۸۹.

🍹شربت زعفران درست کرد. لبخندی روی لب‌هایش نشاند و به دست همسرش داد.
او شربت داخل لیوان را یک نفس بالا کشید. دوباره آن را به دست زهرا داد. چهره شاد همسرش تمام ناراحتی‌اش را پودر کرد و با خود بُرد.

👧حلما که تا آن لحظه جرأت نزدیک شدن به بابا را نداشت، با دیدن دست‌های به دو طرف کشیده شده پدر و آغوش بازش، به طرفش دوید و خود را به بغل بابا پرت کرد.

✨واذْکُرْنَ مَا یُتْلَی فِی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ وَالْحِکْمَةِ إِنَّ اللَّهَ کَانَ لَطِیفاً خَبِیراً؛
و آنچه که از آیات خدا و حکمت در خانه هایتان تلاوت مى شود یادآوری کنید؛ همانا خداوند (نسبت به شما) داراى لطف و (از کارهاى شما) آگاه است.
📖سوره‌احزاب،۳۴.

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۰۴ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۸:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

🥀آسمان بی تاب است، علی بی تاب است.
صدای جیرجیر، فضا را پر کرده. قلب ام‌کلثوم مالامال اندوه است.

⛰ پدر را مدتهاست اینقدر بی قرار ندیده. پدر همیشه مثل کوه استوار بوده،فقط دیدار معشوق توان بی‌قرار کردن او را این چنین دارد.

⚡️امشب همه چیز حکایت از جدایی دارد؛ حکایتِ ترسِ از جدایی. انگار تمام زمین و زمان درخواست نرفتن علی را فریاد می‌زنند.

🗡بوی زهر هزار درهمی فضا را آکنده‌ست.
دو چشم وحشی، به انتظار آمدن او.

🍛علی‌ِفاطمه، از میان دو خورش سرکه ونمک،  یکی را بر می‌گزیند و با اندکی نان جو، افطار میکند و به دخترش می‌فرماید: چرا دو خورش؟
 
⭐️بعد آرام و باصلابت مثل همیشه راهی حیاط خانه می‌شود. آرام ستاره‌ها را جستجو می‌کند و می‌گوید: به شب دیدار رسیده‌ایم. وای که چه مشتاقم به رسول خدا و دخترش! وای از بی قراری برای ملاقات خدا.

🌓سحر می‌رسد و بار دیگر با زمین و زمان خداحافظی می‌کند. مرغابی‌های خانه میدوند وگوشه های عبا را به دهان می‌گیرند؛ در، به لباس مولا دست می‌اندازد اما علی است دیگر. حیدر کرار. عطش اشتیاق او برای رسیدن به خدا و پایان بخشیدن به فراق فاطمه، قدری‌ست که چیزی یارای مقاومت در برابرش ندارد!

🍂راهی میشود. شمشیر بر فرق کهکشان فرود می‌آید‌.‌ از صدای نعره‌‌‌ی جبرییل، زمین و زمان پر می‌شود:تهدمت والله ارکان الهدی  قتل علی المرتضی...

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۰۳ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۸:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر