💠چقدر از قاسم سلیمانی کینه دارید که حتی از زائرانش هم دست برنمیدارید؟!
💠چقدر از قاسم سلیمانی کینه دارید که حتی از زائرانش هم دست برنمیدارید؟!
🌾_از سپیده خبر نداری داداش؟
✨_رفته پیش سردار سلیمانی، آبجی.
💠_عه؟رفته کرمان؟چه بی خبر رفت!
💫_نه آبجی؛ منظورم اینه که رفته پیش خودِ سردار سلیمانی!
🌾_چی؟یعنی چی؟منظورت چیه؟
🍃_پس اخبار گوش ندادی آبجی.
💠_نه داداش؛ چی شده؟.... داداش چرا گریه میکنی؟..... داداش! الو!
💠عادتتان است که عید مردم را عزا کنید!
اولین بار نیست؛چه عیدها که از حیوان صفتی شما عزا شده!
✨خواهان آرامش اما...
🍁از جامعه ای که در آن فقط پیرزن ها نماز میخوانند.
🍂صدای قرآن فقط از مراسم ختم پخش میشود
🍃وقت اذان،تازه اوج کار مردم است انتظار آرامش نداشته باشید!
🌺گاهی وقت ها واقعا از خودم میترسم. آنگاه که کسی پول از کیفش می افتد و من میبینم اما سکوت میکنم؛ آنگاه که پیرزنی وارد اتوبوس میشود و جای خودم را به او نمیدهم. یا شاید وقتی که صبح ها موقع خروج از خانه، زباله ها را میبینم که مادرم گذاشته تا ببرم اما خودم را به ندیدن میزنم و میگذرم.
💠شاید مسخره به نظر بیاید اما حقیقت است؛من به خودم اجازه داده ام که خطا کنم،از کجا معلوم که مرتکب خطاهای بزرگ تر هم نشوم؟!
💠_من خیلی بدبختم.
🌾_چرا؟
🍃_دیروز امتحانمو دوازده شدم.
💠_نه تو خوشبختی.
🌾_چرا؟
🍃_چون دوازده نمره گرفتی.
💠دوباره چشم هایم پر از اشک شد و صدایت زدم
✨_یا امام زمان!
🌾وای بر من که فقط وقتی غمگینم یادت می افتم!
💠در دنیایی که بعد از به دست آوردن همه چیز غمگین میشویم چه باید خواست؟!
💠دستم را روی نبضم گذاشته ام. صدای مهر خدا را میشنوم.
✨_تاپ... تاپ.... تاپ....
یک بار که نزند کارم تمام است؛ اگر این فرصت حیات من، مهر او نیست پس چیست؟!
💠متعادل زندگی کردن مثل روی طناب راه رفتنه؛
🌾بندبازها چقدر تعدادشون کمه؟
آدم های متعادل هم همونقدر کمن!