
داده های دیداری ۷۰ درصد از داده های ذهنی افراد را تشکیل میدهد. در شرایط افسار گسیختگی فضای مجازی و فرهنگی، بیش از پیش، باید به زیبایی و آراستگی نزد همسر اهمیت داد. آراستگی در لباس، بدن، صورت و بوی خوش، به بهبود روابط زناشویی کمک بسزایی می نماید.
🌸در قسمتی از سوره ی نور آیه 24 آمده است:
🌼«ولیضربن بخمرهنَّ علی جیوبهنّ و لا یبدین زینتهن إلا لبعولتهنّ؛ باید روسری های خود را بر روی سینه و گردن خود بیفکنند و ظاهر نکنند زنان زینت های خویش را مگر برای شوهرانشان .»
🌹این قسمت آیه، چگونگی و کیفیت حجاب را بیان می دارد و حدود پوشش لازم را برمی شمرد. رعایت حجاب برای زنان در جمع نامحرمان را امری الزامی می داند. شوهر یکی از مواردی است که رعایت حجاب در مقابل او استثنا شده است. زن در مقابل شوهر نه تنها می تواند حجاب را کنار بگذارد، بلکه این کار شایسته است.
دلش بچه میخواست، سالها بود دامنش سبز نشده بود.امشب دوباره هوایی شده بود و با دلی گرفته به جمکران رفته بود. گنبد فیروزه ای درقلب چشمش درخشید.
وارد شد و به حکم فاخلع نعلیک، کفش هایش را با احترام، درآورد. بعد گوشه ای که خلوت تر بود، پیدا کرد وسجاده اش را پهن کرد، دورکعتی نماز هدیه خواند، بعد زیارت آل یس.
عجیب دلش روضه خواست. نشست وروضهی عموی حضرت را خواند وبلند بلند گریه کرد.
بعد زیر لب نجواکرد:«خدایا اگرشرطش ناامیدی از غیرتوست، من ناامید شدم. من تنها به تو امید دارم. از همه دارو و درمانها هم ناامید شدم. خودت اگر صلاح میدونی، از هر راهی که میدونی برایم فراهم کن.یا من ینزل الغیث من بعد ماقنطوا» اشکهایش که بارید به اجابت مطمئنتر شد.
قلبش کمی آرام گرفت، ساعتش را نگاه کرد، عقربه ها ساعت ده را نشان میداد، ساعت قرار.
دلتنگی هایش را درجمکران جا گذاشت و با دلی شاد، به طرف صحن نقره ای به راه افتاد.
🌺مادر خسته از بازار آمده بود. وقتی خواست کلید خانه را آویزان کند، کفشهای فاطمه را دید که دم در هست. غصه اش گرفت:«دخترم آمده اما من که اصلا حال غذا پختن ندارم.»
🍃لحظاتی با ناراحتی و فکر به غذا پختن گذشت تا اینکه لباسهای بیرون را درآورد. روی مبل نشست.
🌸فاطمه متوجه حضور مادرش شد:«سلام مادر گلم.»
🍃_سلام دختر خوبم. خسته نباشی.
🌺فاطمه با سینی استکان چایی وارد حال شد:« بفرمایید این هم چای دبش برای مادر گلم. میل که دارید؟».
🍃_نیکی و پرسش؟
🌸_بفرمایید. نوش جان.
🍃لباس هایش بوی آشپزخانه میداد. مادر پرسید:«چرا آشپزخانه بودی، کی آمدی؟»
🌺_زنگ زدم، تلفن را جواب ندادی. حدس زدم بازار و مسجد رفتهاید. در خانه تنها بودم. امیر با مدرسه اردو رفته و سعید هم سر کار غذا میخورد. ناهار را من و کوچولو پختیم .»
🍃دخترش را در آغوش گرفت و گفت:« خدا خیرت بده مانده بودم با این خستگی چه کنم. چون فکری برای ناهار نکرده بودم. الان پدرت میآید. إن شاءالله خدا ازت راضی باشد.»
🆔 @tanha_rahe_narafte
پر،مادذمسافری از ...:
💠چرا بهشت پاداش مادران است؟
✅مادر، گاهی نگران میشود و گاهی تندخو.
🔘اما همان تندخویی هم علتش نگرانی است.
🔘او، همیشه نگران تربیت صحیح فرزندانش است.
🔘مراقب باشیم او را بابت مهربانی بیش از حدش سرزنش نکنیم.
✅بی جهت نیست بهشت زیر پای مادران است.(1)
☘️🍁☘️🍁☘️🍁☘️
🌸(1)قال رسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: الجَنَّةُ تَحتَ أقدامِ الاُمَّهاتِ .
🍀پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود: بهشت ، زیر پاى مادران است.
📚کنز العمّال، ۴۵۴۳۹
احسان به پدر و مادر، امری است که در کنار ایمان به خداوند و دوری از شرک آمده است.
اهمیت احسان درپیش از طلب کردن آن است.
می شود قبل از اینکه آنها از ما خواسته ای داشته باشند،با تیزهوشی و مهربانی،آن را برایشان، فراهم کنیم. به طور مثال:
بردن یک لیوان چای یا آب،
کمک در کارهای خانه،
هدیههای گاه وبیگاه،
همه مواردی که برشمرده شد، نمونه های کوچکی از احسان به والدین هست.
مدتی بود از نشاط حنانه کاسته شده بود. کار سنگین خانه، غربت و دوری راه، و زحمت چهار فرزند، خسته اش میکرد. عصرها بی آنکه اراده کند، سرش را که روی بالشت نخی صورتی اش میگذاشت، میخواست چند صفحهای کتاب بخواند، سنگینی خواب، پلکهای درشتش را روی هم می انداخت و مژههای بلند وصافش، همدیگر را در آغوش میگرفتند.اما از این بی حوصلگی خسته شده بود، زندگی رنگ یک نواخت گرفته بود ومثل همیشه چاره، حال خوش در دستان زن خانه بود.
تصمیم گرفت برای خودش کاری کند. سراغ سبد رنگهایش رفت، ترکیبی را که قبلاً آزموده بود، از لای پمادهای رنگ برداشت، در اپلیکاتور ریخت و بعد از بستن پیشبند، و پوشیدن دستکش یکبار مصرف، با چرتکه، روی موهایش گذاشت. کلاه پلاستیکی را که روی سرش گذاشت، سراغ موچین رفت و ابروهایش را برداشت و در کمترین زمان، میلهی سرمه را لای ردیف مژه ها، جا داد و مداد لبی هم دور لبش کشید تا همسرش بیاید، موهایش قهوه ای خوشرنگ زیتونی شده بود.
خودش را که در آینه، نگاه کرد؛ «اللهم حسن سیرتی کما حسنت صورتی» خواند و چشمکی تحویل چشمان خمار قهوهایش داد. پیشبند را کند و از میان لباس ها، بلوز قهوهای که هدیهی همسرش بود بیرون کشید و برتن کرد.
درست طبق هر روز، مجید سرساعت ۲:۲۵، زنگ در را زد. حنانه شعلهی گاز را کم کرد و با اشتیاق، سمت در دوید. در را که بازکرد، مجید حس خوب حنانه را فهمید. دانست اگر الان درست برخورد نکند، حس خوب حنانه پر میکشد و مثل این چند وقت ازخانهشان دور میشود، گفت:«سلام عزیزم، صبر کن یک چیز یادم رفت.»
مجید پلهها را دوتا یکی، پایین آمد. به گلفروشی روبروی آپارتمانشان رفت. دوشاخه گل قرمز لای لیف خرما خرید. دوباره پله ها را به سرعت طی کرد. زنگ را زد. حنانه که از رفتن مجید، جا خورده بود، گفت:«سلام! خوش آمدی»
مجید با لبخندی که این اواخر کمتر روی لبهای شان، جا خوش کرده بود، گفت:«گل برای گل؛ چقدر ماه شدی خانومی!»
حنانه لبخندی نجیبانه زد و گفت:«دیگر وقتش بود حال وهوایمان را عوض کنیم» حنانه بی اختیار لبخندی از خجالت کشید. رفت تا سفرهی ناهار را بچیند.
بانو، ملکه تو هستی.
کسی که در زمانهی زنده به گور کردن دختران، بزرگترین کاروان تجاری از آن او بود.
کسی که در زمانهای که دختران، ارزش وجودی نداشتند، دو خواهرزاده را رشد داد و تربیت کرد.
چنان گوهر وجودی خویش را تعالی بخشیدی که شایستهی همسری، بهترین خلق خدا شدی و آنقدر فرهیخته و رشدیافته بودی که بی لکنت ازعشق آسمانیت به محمدامین، سخن گفتی.
بانوی با عظمت!
مادر بهترین دختر دو عالم!
چقدر روح رشد یافتهای داشتی که در اولین لحظات برخورد با شانههای لرزان محمدامین، پس ازنبوت، ایمان آوردی! گویا در نگاهش، هر آنچه بر او گذشته بود، دیدی و با اوخواندی. چنان در عشق پیامبر ذوب شدی که از هیچ مضایقه نکردی. تمام داشته ات را در راه اسلام نهادی تا جاییکه برای خودت کفن هم نماند.
ما امروز با ۱۴۰۰سال فاصله، همچنان بر خوان مادری تو نشسته ایم. الحق که شایستگی مادری فاطمه و جده بودن برای حسن و حسین را داشتی. آن همه تعریف و تمجید پیامبر که تا بود، بود.
الحق که ملکهی قلب او بودی و شایستهی این مقام.
بانوی عالم!
امروز از ورای قرنها، با تو سخن میگوییم وچنگ در دامن کبریایی ات میزنیم.
ای مادر خوبیها!
زن امروز اگر بیشتر از زمانهی جاهلیت، دشمن نداشته باشد، کمتر ندارد و دستاویزی جز سایهی مادرانهای، برایش متصور نیست. دستگیر بانوان ما باش. همانند تمام سالهای شعب، که دستگیر عشق پاک دو عالم بودی.
تا در گردنههای پیچیده و سخت، در لغزشگاهها نلغزیم و نمانیم.
💠محبت بدون چشمداشت
✅ کسی از ما نخواسته است که پدر و مادر را بپرستیم.
🔘امّا کافیست هر زمان که از آنها دلگیر میشویم، به خودمان یادآوری کنیم: اینها همان کسانی هستند که ما را در اوج ناتوانی، بزرگ کردند و به ما محبت کردند.
🔘خوب است اینجور وقتها با خدا معامله کنیم و رضایت خداوند را بخریم.
✅ با این تفکر، احترام به پدر و مادر در ما نهادینه خواهد شد.
✅فرزندان نهایتا تا ۲۱سالگی تربیت پذیرند.
🔘پس برای آنکه در آن سن، بتوانند بهترین انتخابها را داشته باشند، باید اولا اطلاعات خوبی داشته باشند و ثانیا قدرت تصمیم گیری درست حتی اگر گاهی به ظاهر به نفعشان هم نباشد، داشته باشند.
🔘دادن قدرت انتخابهای کوچک وبه ظاهر کم اهمیت در کودکی به فرزند و پذیرش عواقب آن، کمک بسیار خوبی به انتخاب بهتر او خواهد کرد.
🔘مثلا کودکان میتوانند در مورد لباس یا خرج کردن پول تو جیبی های خرد، انتخاب داشته باشند و عواقب آن را هم بپذیرند.