تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

بسم الله الرحمن الرحیم

تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ‏] من با هر شدتی باشد می ‏گذرد ولی بحمدالله تاکنون هر چه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد....

فرستنده: روح الله خمینی(ره)
گیرنده:خدیجه ثقفی
زمان: فروردین 1312 / ذی القعده 1351.
مکان: لبنان، بیروت.

پربیننده ترین مطالب

آخرین نظرات

  • ۱۲ بهمن ۰۰، ۲۳:۲۵ - فاطمه 😐

۲۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام زمان» ثبت شده است

صدای سرفه های مادر در اتاق نمور پیچید. زهرا قابلمه روی بخاری را برداشت. دو سیب زمینی درون آن آخرین خوراکشان بود. به مادرش نگاه کرد. زیر پتو مثل کودکی در خود جمع شده بود. پیشرفت سیاهی و گودی پای چشمانش دل او را لرزاند.

سیب زمینی ها را له کرد. سفره خالی از نان را جلوی مادر پهن کرد. مادر، به سختی لقمه ای در دهان گذاشت و آن را فرو داد.  اشک چشمان  زهرا را تار کرد. از کنار سفره بلند شد. مانتوش را پوشید. نمی دانست کجا می تواند برود. ولی تحمل اوضاع برایش غیر ممکن بود.

بعد فوت پدرش، آواره اتاق های اجاره ای شده بودند. مادر با کار در خیاط خانه ها هیچ وقت نگذاشته بود به او سخت بگذرد. چشمان مادر بر اثر کار زیاد روز به روز ضعیف تر شد. با مریض شدن مادر و چند روز سرکار نرفتنش، صاحب خیاط خانه عذرش را خواست.

زهرا در خانه را پشت سرش بست. گره روسری اش را سفت کرد. باد لبه های روسری اش را لرزاند. صبح جمعه بود و کوچه ها خلوت. برگشت و به در پشت سرش نگاه کرد. پانزده سالش بود. کاری بلد نبود. نمی دانست به کجا برود. راه افتاد. روی دیوارها چشمان سیاهش دنبال آگهی ها می دوید. کوچه پس کوچه های محله شان را دور زد تا به خیابان رسید. تمام آنچه خوانده بود به خانمی با سابقه نیاز داشتند. چند زن چادری از کنارش گذشتند. نگاهش به دنبال چادرشان قدم به قدم پیش رفت. بوق و توقف ماشینی روبرویش مانع حرکتش شد.

صدای جوانی را شنید:« بیا بالا.» زهرا به حرفش توجهی نکرد. یک قدم از ماشین فاصله گرفت. ماشین حرکت کرد و دوباره مقابل زهرا متوقف شد. زهرا به ماشین نگاه نکرد؛ ولی راننده ماشین  دست بردار نبود، گفت:« ناز نکن. به ریخت و قیافت نمیاد. پول خوبی بهت می دم.»

تنها راه نرفته
۰۲ اسفند ۹۹ ، ۰۱:۰۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

اوست نشسته در نظر، من به کجا نظر کنم؟
اوست گرفته شهر دل، من به کجا سفر کنم؟

 

@tanha_rahe_narafte

تنها راه نرفته
۲۴ بهمن ۹۹ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

تو را من چشم در راهم

پرتوی های گرم خورشید ، کم کم عالم را فرا می گیرد
و
تاریکی ها و سردی ها را می راند.

الهی که قلب و دلتان گرم و روشن به نور محبت و لطف الهی باشد.

 

@tanha_rahe_narafte

تنها راه نرفته
۱۷ بهمن ۹۹ ، ۰۵:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

راه بازگشت

 پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند: هر کس در باقیمانده عمر خویش کار نیک کند به گناهان گذشته اش مؤاخذه نشود.

منبع: امالی شیخ صدوق، صفحه ۱۱۱

پیام این حدیث بسیار امید بخش به همه ی شیعیان این است که هر لحظه می توان بسوی خیمه ی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف باز گشت. بدون هیچ سرزنشی نسبت به اعمال گذشته...

استغفار، علاوه بر دور کردن ما از گناه، سبب رضایت امام زمان ارواحنا فداه می شود. مثل اینکه پدری ببیند فرزندش پس از خطا، نادم شده و درصدد جبران و پرهیز برآمده است.

استغفار، علاوه بر کسب رضایت و خشنودی امام زمان ارواحنا فداه انسان را از گناه پاک می کند. این پاکی از ملزومات زمینه سازی برای ظهور است. چرا که حضرت، برای ظهور و قیام جهانی خود سرباز می خواهد و گنهکاران نمی توانند در زمره آنان قرار بگیرند.

 

@tanha_rahe_narafte

تنها راه نرفته
۱۱ بهمن ۹۹ ، ۱۱:۱۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام تابلوی عزیز و دوست داشتنی من
 

من خیلی دوست دارم. آخر خیلی خوشگل و زیبایی! همان روزی که مامان تو را خرید و با مراقبت کامل به خانه مان آوردت، همان موقع لباس مامانم را به دست گرفتم و با اصرار خواستم تا تو را روی دیوار اتاقم نصب کنند؛ اما قبول نکردند.

 
مامان در جوابم لبخندی تحویلم داد و گفت:ای دختر زرنگ من پس تو هم ارزش این تابلو را فهمیدی.
من هم سرم را به تایید تکان دادم. آن موقع سواد بلد نبودم اما رنگ و خطاطی قشنگ توی قاب ات، دلم را برده بود. مامان هم گفت: عزیزم این تابلو باید جایی باشد تا همه هر روز او را ببینند.

- یادت است تابلو جانم. وقتی که جشن الفبای مدرسه را گرفتند، من با ذوق و شوق آمدم پیش باباجونم و به او گفتم که بابایی من همه ی نمراتم عالی شده. پس کادوی من و قول شما چه میشود؟

باباجون هم دست دختر لوسش را گرفت و آورد مقابلت و گفت: اگر دختر ناز من این نوشته ی روی قاب را بخواند، کادویش را برایش میگیرم.

تنها راه نرفته
۱۰ بهمن ۹۹ ، ۲۳:۰۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

نرگس

اگر روزگاری آمد و در دنیا همه چیز یخ زد، نگران نباش.

 به زودی پرتو خورشید طلوع خواهد کرد و گرمایش همه جا را فرا خواهد گرفت.

یخ ها ذوب خواهد شد. در آن هنگام نور امید به سویت جاری می شود.

 

@tanha_rahe_narafte

تنها راه نرفته
۱۰ بهمن ۹۹ ، ۲۲:۵۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

تعجیل فرج

به تازگی خواهرش نقل مکان کرده بود به خانه جدید. هر یک از اقوام همراه با کادویی به دیدار خواهرش می آمدند.

 
در آن خانه زیبا تنها یک چیز جایش خالی بود. آن هم یک تابلو اللهم کن لولیک...

با خوشحالی مغازه ها را رصد می کرد تا بهترین تابلو دنیا را به عنوان کادو برای خواهرش خریداری کند و به او هدیه دهد.

 
تابلو را کادو پیچ کرد و به دیدار خواهرش رفت. هم اینکه خواهرش کاغذ کادوی آن تابلو را پاره کرد و چشمش به تابلو خورد اشک از دیدگانش جاری شد.
-
چه زیبا می توانیم زندگیمان را مهدوی کنیم .

 

@tanha_rahe_narafte

تنها راه نرفته
۰۸ بهمن ۹۹ ، ۰۹:۴۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

حَدَّثَنَا عَبْدُ الْعَظِیمِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ زَیْدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه‌السلام الْحَسَنِیُّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى سَیِّدِی مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه‌السلام وَ أَنَا أُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنِ الْقَائِمِ أَ هُوَ الْمَهْدِیُّ أَوْ غَیْرُهُ فَابْتَدَأَنِی فَقَالَ لِی یَا أَبَا الْقَاسِمِ إِنَّ الْقَائِمَ مِنَّا هُوَ الْمَهْدِیُّ الَّذِی‏ یَجِبُ‏ أَنْ‏ یُنْتَظَرَ فِی غَیْبَتِهِ وَ یُطَاعَ فِی ظُهُورِهِ وَ هُوَ الثَّالِثُ مِنْ وُلْدِی وَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً ص بِالنُّبُوَّةِ وَ خَصَّنَا بِالْإِمَامَةِ إِنَّهُ لَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدُّنْیَا إِلَّا یَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِکَ الْیَوْمَ حَتَّى یَخْرُجَ فِیهِ فَیَمْلَأَ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً وَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَیُصْلِحُ لَهُ أَمْرَهُ فِی لَیْلَةٍ کَمَا أَصْلَحَ أَمْرَ کَلِیمِهِ مُوسَى علیه‌السلام إِذْ ذَهَبَ لِیَقْتَبِسَ لِأَهْلِهِ نَاراً فَرَجَعَ وَ هُوَ رَسُولٌ نَبِیٌّ ثُمَّ قَالَ علیه‌السلام أَفْضَلُ أَعْمَالِ شِیعَتِنَا انْتِظَارُ الْفَرَجِ.

از عبدالعظیم حسنى نقل شده است که گفت: «بر مولایم محمدبن‌على علیهماالسلام (امام جواد) وارد شدم، درحالی‌که قصدم این بود از ایشان در مورد قائم سؤال کنم و بپرسم که آیا او همان مهدى است یا غیر از مهدى کس دیگرى امام قائم است؟ قبل از اینکه من لب به سخن باز کنم، فرمود

«یا اباالقاسم! قائم ما همان مهدى است که باید در زمان غیبت منتظر او بود و پس از ظهور به فرمانش گردن نهاد و او سومین فرزند از نسل من است. سوگند به خدایى که محمد را به پیامبرى برگزید و امامت را مخصوص ما اهل‌بیت قرار داد، اگر از دنیا جز یک روز باقى نمانده باشد، خداوند آن روز را آن‏قدر طولانى خواهد کرد تا اینکه او خروج کند. پس او زمین را از عدل و داد پُر خواهد کرد همان‌گونه که از ظلم و جور پُر شده است. و خداوند در یک شب کار او را درست خواهد کرد [و اسباب فرجش را مهیا خواهد نمود]، چنانکه کار موسی را اصلاح کرد زمانی‌که براى گرفتن قطعه‏اى آتش و گرم‌کردن خانواده‌‏اش از آنها جدا شد، اما در حالى به‌سوى آنها برگشت که به پیامبرى و نبوت رسیده بود.»

سپس امام علیه‌السلام فرمود: «ارزشمندترین اعمال شیعیان ما انتظار فرج است.»

 کمال‌الدین، ج‏۲، ص۳۷۷

 

@tanha_rahe_narafte

تنها راه نرفته
۰۷ بهمن ۹۹ ، ۱۶:۱۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

صلی الله علیک یا اباصالح المهدی

 طلوع صبح را با نام و یاد شما آغاز می کنم که یاد شما، یاد خداست.

به امید دیدار رویت، کمر محکم می کنم و برمی خیزم و به کار مشغول می شوم و حواسم هست که مرا می نگری
دعایم می کنی
کمکم می کنی
راهنمایی ام می کنی
با من هستی اگر چه نمی بینمت
در دلم خانه داری و خانه ات را روز به روز، وسیع تر می کنی
ممنونم که هستی

الحمدلله رب العالمین

 

@tanha_rahe_narafte

تنها راه نرفته
۰۷ بهمن ۹۹ ، ۱۶:۱۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

مولای من ...

میدانم که یار میخواهی...

مدافع میخواهی...

از جان و مال گذشته میخواهی...

حامی با معرفت میخواهی...

کسی درست مثل مادر بزرگوارت که با همه ی توانش پای ولایت مولایش

ایستاد و از هیچ چیز دریغ نکرد .

ما کجا و آن حضرت کجا ... اما کاش بتوانیم ذره ای از رفتار و اخلاقشان را

بیاموزیم و مرد عمل باشیم تا ظهورتان بزودی زود رخ دهد و از این غیبت و

دوری تان رهایی یابیم.

اللهم عجل لولیک الفرج

 

@tanha_rahe_narafte

سارا علیدوستی
۲۸ دی ۹۹ ، ۲۳:۵۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر