تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

بسم الله الرحمن الرحیم

تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ‏] من با هر شدتی باشد می ‏گذرد ولی بحمدالله تاکنون هر چه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد....

فرستنده: روح الله خمینی(ره)
گیرنده:خدیجه ثقفی
زمان: فروردین 1312 / ذی القعده 1351.
مکان: لبنان، بیروت.

پربیننده ترین مطالب

آخرین نظرات

  • ۱۲ بهمن ۰۰، ۲۳:۲۵ - فاطمه 😐

۳۶۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ارتباط با والدین» ثبت شده است

 

امام رضا علیه السلام در تمامی مدتی که امام کاظم علیه السلام زندانی بودند دستیار و پشتوانه استوار پدر در حوادث سیاسی فرهنگی بودند. شریک غم‌ها و رنج‌های پدرشان بودند هرگز در برابر قدرت‌طلبان هوس باز، خودشان را تسلیم نکردند.

 

🍃ایشان راه پدر را ادامه دادند و مردم را به شدت از یاری رساندن و کمک به خلفای طاغوتی دور می‌کردند. چون امام کاظم علیه السلام بیشتر عمر شریف‌شان در زندان‌ها سپری شد، امام رضا علیه‌السلام مسئول نگهداری خانواده ایشان بودند، ایشان در این مدت طوری از خانواده‌شان مراقبت کردند، که اجازه ندادند کسی به آنها بی‌احترامی کند، نهایت احترام را به آنها می‌گذاشتند و خطرات دشمنان را از آنان دور می‌کردند.

 

📚جواد الائمه، ترجمه ابراهیم سلطانی نسب صیام

 

@tanha_rahe_narfte

حسنا
۰۲ فروردين ۰۰ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

💠فرزندان به وسیله الگوگیری از رفتار والدین، نحوه ارتباط خود با والدین و دیگران را می آموزند

 

در صورتی که رفتار والدین نیکو و مثبت باشد، فرزندان ارتباط بیشتری با والدین خود می گیرند

. همچنین کسب مهارت ارتباط مناسب، بر سایر مراحل زندگی فرزندان تأثیرگذار است

 

🔘حتّی فکر و عقیده فرزندان در سایه نحوه برخورد و ارتباط والدین با فرزندان شکل می گیرد؛ چرا که ارتباط مؤثر و مثبت والدین با فرزندان، نشان دهنده احترام والدین به آن هاست. فرزندان در این مواقع احساس امنیت و حمایت از جانب والدین دارند و اعتماد به نفسشان بالا می رود و به راحتی می توانند ارتباط صحیح و صمیمانه ای با دیگران به خصوص والدین داشته باشند.

 

@tanha_rahe_narfte

افراگل
۰۲ فروردين ۰۰ ، ۰۹:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

 

بغض گلویش را می فشرد. دلش چشمان بارانی می خواست. دوست داشت با یکی حرف بزند تا قلب مچاله شده اش از هم باز شود. وارد مسجد شد نگاهش زینب را که گوشه ای از مسجد نشسته بود  شکار کرد. پاهای بی قرارش به سمت او رفت سلام کم جانی به او کرد و گفت: زینب جون وقت داری باهات حرف بزنم؟ زینب با روی باز و گشاده گفت: چرا که نه! مگه ما چند تا ریحانه داریم؟!

ریحانه برای لحظه ای قند تو ی دلش آب شد و گفت: ببین زینب جون بعضی وقتا من حوصله هیچ کاری ندارم حتی همین ذکری که تو داری می گی،اعصابم خورد می شه، به هم می ریزم و از خودم بدم میاد. بهانه گیر میشم و  عُقده هام  رو روی سر یکی خالی می کنم.

زینب لبخندی نمگین به او پاشید و گفت: ریحانه جون همه آدما ممکنه بعضی وقتا این طوری بشن. زمانی که حال و حوصله داری واجبات و مستحبات رو انجام  بده؛ امّا وقتی حوصله نداری، فقط واجبات را انجام بده و به خودت سخت نگیر.

ریحانه که داشت حرف های زینب رو مزه مزه می کرد دهاش از تعجب باز ماند و گفت: چه جالب نمیدونستم! فکر می کردم فقط خودم این مشکل رو دارم

زینب لحظه ای سکوت کرد و به فکر فرو رفت بعد انگار جرقه ای به ذهنش خورده باشد گفت: ببین یک پیشنهاد برات دارم! گاهی وقتا کارای به ظاهر ساده، دارای ارزش و اهمیت فوق العاده ای هستن. اون زمانا که حال و حوصله نداری حداقل اونارو انجام بده.

ریحانه: مثلا چه کارایی؟

زینب: همین نگاه کردن با لبخند و مهربونی به پدر و مادر خودش عبادته. مگه نشنیدی که پیامبر خدا صلى الله علیه و آله می فرمایند: نگاه مهرآمیز فرزند به پدر و مادر، عبادت است.

ریحانه: چه خوب! نشنیده بودم. ممنون زینب جون خیلی کمک کردی. با حرفات آروم شدم.

 

 

پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : نَظَرُ الوَلَدِ إلى والِدَیهِ حُبّا لَهُما عِبادَةٌ

بحارالأنوار : ج 77 ص 149 ح 79 

 

 

@tanha_rahe_narafte

 

افراگل
۲۸ اسفند ۹۹ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

فرزندان عزیز🌹

 

🛁همیشه و همیشه حواس تان به بهداشت والدین از کار افتاده تان باشد. آنها را با نهایت عطوفت در استحمام و زدودن بوی بد از بدنشان یاری نمایید.

 

🌺بدانید امام على علیه السلام درباره زدودن بوی بد فر موده اند: تَنَظَّفوا بِالْماءِ مِنَ النَّتْنِ الرِّیحِ الَّذى یُتَأَذّى بِهِ وَ تَعَهَّدوا اَنْفُسَکُمْ، فَاِنَّاللّه َ عَزَّوَجَلَّ یُبْغِضُ مِنْ عِبادِهِ القاذورَةَ الَّذى یَتَاَنَّفُ بِهِ مَنْ جَلَسَ اِلَیْهِ؛

 

خودتان را با آب، از بوى بدى که دیگران را آزار مى دهد، پاک کنید و این کار را پیوسته انجام دهید؛ چرا که خداوند، از بنده آلوده اى که هر کس با او بنشیند، بینى اش را از [بوى بد] وى مى گیرد، نفرت دارد.

 

 📚خصال، ص ۶۲۰، ح 10

 

@tanha_rahe_narafte

حسنا
۲۸ اسفند ۹۹ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

🍀همسر شهید سید مجتبی هاشمی:

 

اوایل ازدواجمان برای خرید با همسرم به بازارچه رفتیم. در بین راه به پدر و مادر ایشان برخورد کردیم، که من با صحنه‌ای جالب روبرو شدم.

 

🌺ایشان به محض اینکه پدر و مادرش را دید، در ‌‌نهایت تواضع و فروتنی خم شد و بر روی زمین زانو زد و پاهای پدر و مادرش را بوسید. 

 

🍃این صحنه برای من بسیار دیدنی بود. سید مجتبی در حالی که دارای قامت رشید و هیکل تنومندی بود، در مقابل پدر و مادرش خاضع و فروتن بود و احترام آنان را در حد بالایی نگه می‌داشت.

 

📃سالنامه یاران ناب،۱۳۹۳

 

 

@tanha_rahe_narafte

حسنا
۲۸ اسفند ۹۹ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

مطهره، ترسان ولرزان قدم به خانه گذاشت.چهارچوب در، رنگ رو پریده بود و ته دلش را خالی کرد. طبق آنچه در دیدارهای قبل ازدواج و طبق گفته‌ی همسرش فهمیده بود، مادرشوهرش اهل ابراز احساسات نبود؛ اما دلسوز بود. همین چند گزاره‌ی کوتاه، به او دلگرمی داده بود که پامحکم کند وبرای اولین بار بعد ازدواج به خانه‌شان بیاید. دست گلی صورتی در دست گرفته بود که روی‌کارت هم رنگش، نوشته بود:«تقدیم به پدر و مادر عزیزم.»

صدای پایشان ضربان قلب مطهره را بالا برد. انگار کسی روی‌ ضربان قلب او، راه می‌رفت. مادرشوهرش ریز نقش، و سرخ وسفید بود . پشت سر او، پدرشوهر چهارشانه و قد بلندش ایستاده بود. مطهره تصمیم گرفته بود آنها را شبیه پدر و مادر خودش بداند،ناخوداگاه میان عطر بغل مادرشوهرش رفت و دست پدرشوهرش را مثل دست پدرش، بوسید. مطهره شنیده بود که هفت‌ثانیه‌ی ابتدایی برخورد، سرنوشت ساز است. لبخند روی لب را فراموش نکرده بود، دسته گل بدست آمده بود و سعی می‌کرد به تمام توصیه‌های استادش، عمل کند. پشت سرش مجید، از برخورد دوستانه‌ی پدر و مادرش با عروس جدید، به وجد آمده بود و احساس ‌کرد، آنها با نگاهشان، عروس و در واقع سلیقه‌‌ی پسرشان را تحسین می‌کنند.

مطهره درست برخورد کرده بود، دل آرام داشت و خوشنود بود به تصمیمی که گرفته بود؛ آخرین بار استادش در هنگام مشاوره، به او گفته بود: «یادت باشه حال و هوای هرکس به تو مثل حال و هوای دل توست به او، هرقدر با صداقت و دوستانه و البته هوشمندانه نه سیاستمدارانه، برخورد کنی، بی‌شک بیشتر درقلبشان جا می‌گیری. تو دختر خوب ،مهربان و پاکی هستی. لازم نیست نقش بازی کنی، فقط خودت باش و به آنها، به چشم پدر و مادرشوهر، نگاه نکن بلکه مانند پدر ومادر خودت و کسانی که اگر نبودند، همسرت هم نبود، نگاه کن. مطمئن باش دوستت خواهند داشت.»

در دلش سجده‌ی شکری به جا آورد و دست در دست مادرشوهرش به اندرونی خانه رفت.

 

@tanha_rahe_narafte

تنها راه نرفته
۲۵ اسفند ۹۹ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

پدر و مادر،

سرمایه های زندگی انسان هستند. درهمه حال باید هوای آن‌ها را داشته باشیم و به آن ها احترام بگذاریم. به خصوص زمانی که به سن کهولت رسیدند نیاز به مراقبت بیشتر دارند.ا گر بنا بر شرایط شان از شما درخواستی داشتند آن را حتما انجام دهید، حتی سعی کنید قبل از اینکه چیزی درخواست کنند خودتان برای آن ها مهیا کنید. در حد ممکن، در برآوردن نیازها و تأمین هزینه آنان بکوشید. در خواست هایشان را برآورده سازید. (هر چند به آن نیاز نداشته باشند.) مگر درخواستی که مخالف دین اسلام باشد.

 

@tanha_rahe_narfte

حسنا
۲۵ اسفند ۹۹ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

یکی از اصول ارتباط سالم فرزندان با والدین این است که این رابطه در عین صمیمیت از احترام کافی برخوردار باشد و همواره حرمت آنها حفظ شود.

مواردی از راهکارهای عملی برای حفظ احترام و حرمت والدین بدین شرح است:

-با والدین به نیکویی صحبت شود.

-فرزندان در وقت ورود والدین از جا برخیزند و در حضور آنها با احترام بنشینند.

-صدای خود را از آنها بالاتر نبرند.

-والدین را به اسم کوچک صدا نزنند.

-به چشم والدین با غضب خیره نشوند.

-جلوتر از ایشان راه نروند.

-در مقابل شان با رفتارهای متواضعانه برخورد کنند.

آنها را تحقیر نکنند و نقاط ضعف شان را برای دیگران بازگو ننمایند.

 

@tanha_rahe_narafte

شاهد ..
۲۵ اسفند ۹۹ ، ۰۹:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

اولین قورمه سبزی زندگی مشترکشان را می پخت. هر چند دقیقه یک بار آن را هم می زد و مزه می کرد. مقداری نمک داخلش ریخت؛ برای آخرین بار چشید؛ دوباره نمک ریخت. برای آخرین بار مزه کرد. کاسه ای از قورمه سبزی پر کرد. جلوی آینه رفت؛ موهای بورش را شانه زد. وقتی از تمیزی ظاهر و مرتبی موهایش مطمئن شد. سینی به دست از پله های خانه دوطبقه پدرشوهرش پایین رفت.

زنگ خانه را زد. به محض باز شدن در سلام کرد. صورت سبزه مادر شوهرش با دیدن او تغییری نکرد، جوابش را به آرامی داد. مینا منتظر بود تا در خانه برای ورودش بازتر شود؛ اما مادر شوهرش میان در مثل کوه ایستاده بود. ذوقش کور شد. سینی را به سمت مادر شوهرش گرفت، گفت:« بفرمایید، برای شما آوردم.»

مادر شوهر به چشمان سیاه مینا خیره شد، یاد چشمان شهلایی دختر خواهرش افتاد. دلش می خواست مسعود با او ازدواج کند؛ ولی مسعود عاشق مینا شده بود. دندان های مصنوعی اش را بر هم فشرد، گفت:« ناهار داریم.»

تنها راه نرفته
۲۱ اسفند ۹۹ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

شهید حسن قاسمی دانا

حسن روی رضایت پدر و ماردش خیلی تأکید داشت. وقتی داشت مغازه نانوایی اش را می ساخت، وزارت اطلاعات می خواستند جذبش کنند. با توجه به ۴۰۰ ساعت آموزش حفاظت اطلاعاتش، نیروی خبره به حساب می آمد. گزینش هم رفت و قبول شد. پدرم راضی نبود. می گفت: تو با روحیه بسیجی، شاید آنجا کم بیاوری. آمدند پیش پدرم رضایت بگیرند. گفت: اگر خودش بخواهد، بیاید؛ ولی من راضی نییستم. به احترام پدرش پا روی خواسته قلبی اش گذشت و نرفت.

راوی: مهدی قاسمی دانا؛ برادر شهید حسن قاسمی دانا

منبع:مجله فکه، شماره ۱۸۰؛ اردیبهشت ۱۳۹۷؛ صفحه ۶۰-۶۱

 

@tanha_rahe_narafte

تنها راه نرفته
۲۱ اسفند ۹۹ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر