✨ خشنودی خدا به چیست؟
🌺 قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله: مَنْ اَرْضى والِدَیْهِ فَقَدْ اَرْضَى اللّهَ.
🌸پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: آنـکه پـدر و مـادرش را خشـنود کـند، خـدا را خشـنود کـرده است.
📚کنز العمال، ج ۱۶، ص ۴۷۰

✨ خشنودی خدا به چیست؟
🌺 قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله: مَنْ اَرْضى والِدَیْهِ فَقَدْ اَرْضَى اللّهَ.
🌸پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: آنـکه پـدر و مـادرش را خشـنود کـند، خـدا را خشـنود کـرده است.
📚کنز العمال، ج ۱۶، ص ۴۷۰
پر،مادذمسافری از ...:
💠چرا بهشت پاداش مادران است؟
✅مادر، گاهی نگران میشود و گاهی تندخو.
🔘اما همان تندخویی هم علتش نگرانی است.
🔘او، همیشه نگران تربیت صحیح فرزندانش است.
🔘مراقب باشیم او را بابت مهربانی بیش از حدش سرزنش نکنیم.
✅بی جهت نیست بهشت زیر پای مادران است.(1)
☘️🍁☘️🍁☘️🍁☘️
🌸(1)قال رسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: الجَنَّةُ تَحتَ أقدامِ الاُمَّهاتِ .
🍀پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود: بهشت ، زیر پاى مادران است.
📚کنز العمّال، ۴۵۴۳۹
🌸زهره آشفته حال و دل نگران بود. مثل پروانه ای بی قرار دور شمع وجود مادر می چرخید و با تمام وجود مراقب او بود. زیر لب گل واژه های صلوات را به صورت مادر می پاشید. هیچ گاه مادر را اینچین پریشان حال و ناخوش ندیده بود. هرگاه نگاهش به رنگِ پریده مادر، گودی زیر چشمانِ او و ناتوانی در باز نگه داشتنشان می افتاد، قلبش می سوخت و حرارتی از عشق مادر تمام اندامش را می پوشاند. (1)
🌺دیروز صبح که از خواب بیدار شده بود، نگاهش به تابلوی روی دیوارِ سمت چپ افتاد، روی آن با خط خوش نام زیبای امام نقش بسته بود. دل زهره با دیدن نام مولایش لرزید و اشک چشمانش جاری شد. همان لحظه دل خود را به حضرت داد و با زبانِ حال، توسلی شیرین به دامان پرنور امام زد. نگاه حضرت را با تمام وجود، حس کرد و با انرژی و امید بیشتری به یاری مادر شتافت.
🍀مادر همزمان با این توسل، روز به روز حالش بهتر و دل زهره شادتر می شد. زهره همه این نشاط و آرامش را از نگاه و دعای حضرت می دانست و در دل از حضرت قدردانی و تشکر می کرد.
🍀🌸🍀🌸🌸🍀🌸🍀
🔹(1) قال رسول الله صلى الله علیه و آله: البَناتُ هُنَّ المُشفِقاتُ المُجَهِّزاتُ المُبارَکاتُ،...
🌼 پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود: دختران ، دلسوز و مددکار و با برکت اند...
📚کنز العمّال، ج۱۶،ص۴۵۴،ح۴۵۳۹۹
✨ کوچک شمردن خدمت به والدین
🌸یکی از شروط خدمت به والدین کوچک شمردن این خدمات نزد خود است.
🌻امام سجاد(علیه السلام) دراین مورد میفرمایند: «خدایا؛ چنان کن که نیکی آن دو را(والدین) درحق خود بسیار ببینم، اگر چه اندک باشد و نیکی خود را در حق آنها اندک ببینم اگر چه بسیار باشد».
🌺و در جایی دیگر میفرمایند: «در انجام وظایف و خدمت به والدین مشتاقانه قیام کنید و از رنج و زحمتی که در راه آنها میکشید لذت برده و شاد خاطر باشید و مانند تشنه ای که به طرف سرچشمه ی آب گوارا میرود، قدم در خدمتشان به شوق و رغبت بردارید نه به اکراه که موجب خستگی قلب آنها میشود»
📚شرح صحیفه سجادیه، الهی قمشه ای، ص ۲۳۳
✨گوش به دعای مادر
🌺در آن شب، همه اش به کلمات مادرش - که در گوشه ای از اتاق رو به طرف قبله کرده بود - گوش می داد. رکوع و سجود و قیام و قعود مادر را در آن شب، که شب جمعه بود، تحت نظر داشت. با اینکه هنوز کودک بود، مراقب بود ببیند مادرش که این همه درباره مردان و زنان مسلمان دعای خیر می کند و یک یک را نام می برد و از خدای بزرگ برای هر یک از آنها سعادت و رحمت و خیر و برکت می خواهد، برای شخص خود از خداوند چه چیزی مسالت می کند؟
🌿امام حسن آن شب را تا صبح نخوابیده و مراقب کار مادرش صدیقه مرضیه علیها السلام بود و همه اش منتظر بود که ببیند مادرش درباره خود چگونه دعا می کند و از خداوند برای خود چه خیر و سعادتی می خواهد؟
🌟شب صبح شد و به عبادت و دعا درباره دیگران گذشت و امام حسن حتی یک کلمه نشنید که مادرش برای خود دعا کند. صبح به مادر گفت: «مادر جان! چرا من هر چه گوش کردم تو درباره دیگران دعای خیر کردی و درباره خودت یک کلمه دعا نکردی؟»
🌷مادر مهربان جواب داد: «پسرک عزیزم! اول همسایه، بعد خانه خود.»
📚بحار الانوار، ج ۱۰،ص ۲۵
احسان به پدر و مادر، امری است که در کنار ایمان به خداوند و دوری از شرک آمده است.
اهمیت احسان درپیش از طلب کردن آن است.
می شود قبل از اینکه آنها از ما خواسته ای داشته باشند،با تیزهوشی و مهربانی،آن را برایشان، فراهم کنیم. به طور مثال:
بردن یک لیوان چای یا آب،
کمک در کارهای خانه،
هدیههای گاه وبیگاه،
همه مواردی که برشمرده شد، نمونه های کوچکی از احسان به والدین هست.
مژه های بلندش می خواستند چشمان پیاله خون او را در آغوش خود بگیرند. زهره به چشمان خمار وحید از پشت عینک ته استکانی او خیره شد. دستان زبر و خشن او را در دستانش گرفت. گفت: عزیزم، الان دیر وقته. مامانت حتما تا حالا خوابیده. چشمات داره از حال میره. بذار فردا میریم خونشون.
وحید عینکش را روی صورت آفتاب سوخته اش جا به جا کرد. چشمانش را مالید. دستش را کمی بالا آورد. به ساعت درشتش نگاه کرد. جای جای شیشه ساعت پر بود از خال های سیاه جوشکاری. عقربه ها با سرعت از روی دوازده گذشتند. انگار برای رسیدن به فردا با هم مسابقه گذاشته بودند.
وحید دستی روی ریش هایش کشید. گفت: دلبرم بچه رو آماده کن زودتر بریم. کی از فرداش خبر داره. شاید فردا نبودم.
زهره لبش را گزید: خدا مرگم بده. این چه حرفیه؟ مگه فردا چه خبره؟ عزیزم کجا می خوای بری؟
وحید گونه زهره را بوسید و گفت: جایی که نمی خوام برم. ولی آدم نمیدونه تا کی فرصت زندگی تو دنیا رو داره. منم چند ساعت قبل به مامان زنگ زدم. گفتم میام. میدونم تا من رو نبینه دلش آروم نمی گیره و خوابش نمی بره. میریم و زود برمی گردیم.
زهره آرام و با احتیاط لباس های زینب را درآورد. نمی خواست بیدار شود. لباس بیرونی به او پوشاند. ناگهان با صدای زنگ گوشی همراه وحید چشمان درشت زینب باز شد. خیره به صورت مادر نگاه کرد. زهره به روی او خندید. او را در آغوش گرفت. وحید به تماس مادر جواب داد. به سمت در رفت. زهره چادر روی سر انداخت. زینب را در پناه چادر گرفت. دنبال وحید به راه افتاد. زینب با حرکت کالسکه ای ماشین، در تاریکی زیر چادر، روی کتف مادر خوابید. مادر وحید با اولین فشار زنگ، در را گشود. وحید دست مادر را بوسید. بابت دیر شدن عذر خواست. مادر به طرف آشپزخانه رفت. وحید دست او را گرفت و گفت: مامانم ما اومدیم شما رو ببینیم و بریم. خودت رو تو زحمت ننداز. اینجا رو صندلی بشین، برام تعریف کن چه کردی؟ بابا کجاست؟
مادر روی صندلی پلاستیکی نشست. گفت: امروز روز حسابرسی دفتر بوده، بابات هنوز مغازه است. یکم دیرتر همیشه میاد. ولی گفته وحید رو نگه دار تا بیام.
وحید با شنیدن سفارش پدر، روبروی مادر نشست. پاهایش ضعف می رفت. در ورودی اتاق را نیمه باز کرد. پاهایش را در پناه در گذاشت. مادر گفت: مادر، راحت باش. چرا پاهات رو پشت در گذاشتی؟ میدونم خسته ای. راحت پاهات رو دراز کن.
- نه مامانم، درسته خسته ام، اما احترام شما رو هم باید نگهدارم.
فردا بعد از سحر، وحید نخوابید. به زهره گفت: یه کار عجله ای گرفتیم. حسابی هم نون توشه. ماه رمضونیه تو هوای گرم اذیت میشم کار کنم. الان میرم تا قبل گرم شدن هوا یه مقدار از کار رو پیش ببرم. اگه خدا عمری داد ظهر برا استراحت میام خونه.
نزدیک ظهر، تلفن خانه به صدا درآمد. پدر وحید با بغض گفت: وحید دفترچه بیمه اش تاریخ داره؟
لباس های تمام دنیا را در دل زهره ریختند و یکی یکی مشتمال شان کردند. با نگرانی پرسید: بله آقاجون. چطور مگه؟
- هیچی. از سرِکارِ وحید تماس گرفتن گفتن وحید موقع کار زخمی شده بردنش بیمارستان، دفترچه بیمه اش رو می خواستم ببرم.
- باشه، پس منم میام.
- نمی شه. آخه بچه ات رو کجا می خوای بذاری؟
... زهره الله اکبر آخر نماز را گفت. صدای گریه زینب، سکوت اتاق را درهم شکست. زهره او را در آغوش گرفت. طول و عرض اتاق را دور زد. دل توی دلش نبود. با صدای تلفن به سمت آن دوید. گریه زینب شدید شد. پدر وحید با صدای گرفته گفت: لباس های مشکیت رو بپوش میام دنبالتون.
✨شرط خدمت به والدین
🌼خدمت به والدین باید با رغبت، و حداکثر تواضع صورت گیرد. چرا که وجود کمترین اکراه و نارضایتی در چهره و یا عمل فرزند، سبب آزرده شدن ایشان شده، به طوری که خود را سربار و باعث رنج و مشقت فرزند میپندارند به این ترتیب یا از خدمات او شرمنده و سر افکنده میشوند و یا آزرده خاطر شده و دیگر از او خدمت و کمکی نمیخواهند و این آن خدمتی نیست که خداوند به آن امر نموده است.
📚 ترجمه رساله حقوق امام سجاد علیه السلام، ص ۲۹۷
✨ آیا می دانید چگونه لطف الهی شامل حالتان خواهد شد؟
🌺شهید مطهری میگویند: گاه گاهی که به اسرار وجودی خود و کارهایم میاندیشم،احساس میکنم یکی از مسائلی که باعث خیر و برکت در زندگیام شده و همواره عنایت و لطف الهی را شامل حال من کرده است، احترام و نیکی فراوان بوده است که به والدین خود به ویژه در دوران پیری و هنگام بیماری کردهام.
🌺 یکی از فرزندان شهید مطهری میگوید: من مکرر شاهد تواضع و احترام خاص پدر و معلم عزیزم نسبت به پدر بزرگوارش بودم، هرگاه به فریمان میرفتیم پدرم تاکید داشتند که نخست به منزل پدر و مادرشان بروند. در موقع روبه رو شدن با پدر و مادر،دست آنان را میبوسیدند و به ما نیز توصیه میکردند که دست ایشان را ببوسیم.
📚گنج حکمت، ص۲۲
💠محبت بدون چشمداشت
✅ کسی از ما نخواسته است که پدر و مادر را بپرستیم.
🔘امّا کافیست هر زمان که از آنها دلگیر میشویم، به خودمان یادآوری کنیم: اینها همان کسانی هستند که ما را در اوج ناتوانی، بزرگ کردند و به ما محبت کردند.
🔘خوب است اینجور وقتها با خدا معامله کنیم و رضایت خداوند را بخریم.
✅ با این تفکر، احترام به پدر و مادر در ما نهادینه خواهد شد.