تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

بسم الله الرحمن الرحیم

تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ‏] من با هر شدتی باشد می ‏گذرد ولی بحمدالله تاکنون هر چه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد....

فرستنده: روح الله خمینی(ره)
گیرنده:خدیجه ثقفی
زمان: فروردین 1312 / ذی القعده 1351.
مکان: لبنان، بیروت.

پربیننده ترین مطالب

آخرین نظرات

  • ۱۲ بهمن ۰۰، ۲۳:۲۵ - فاطمه 😐

۳۷۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ارتباط با فرزندان» ثبت شده است

 

🚿سارا با شنیدن صدای شُرشُر آب حمام،  با تعجب گفت: «سامان ببین مادر دوباره گوش به حرف دکتر نکرده . مگه دکتر نگفت حرکت برایش خوب نیست ؟! قرار بود حداقل یک هفته از روی تخت تکان نخوره!»

🌱- خب میگی چکار کنیم؟ حرف، حرف خودشه! گوش به حرف نمیده.  

💥- دل نگرانشم اگه خوب نشه و دوباره زبونم لال سکته کنه چی؟

🌸- بد به دلت راه نده، ان شاءالله که چیزیش نمیشه، توکل به خدا.

🌺مادر که از حمام آمد با دیدن بچه هایش، متوجه ناآرام بودن دل آنها شد، با روی گشاده و لبخند به لب گفت: «سارا جوون نگران نباش بادمجون بم آفت نداره.»

🌼- سارا با دیدن حال خوب و لبخند مادر،  قربان صدقه اش رفت: «الهی من فداتشم. به فکر خودت نیستی، کمی به فکر من باش تا از غُصّه دِق نکنم.»

 

@tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۰۶ مرداد ۰۰ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

shirin
 

✅ بازی شیرین‌ترین واژه‌ای است که کودکان با شنیدن آن از زبان هر کسی، شاد می‌شوند.

🔘 آنها هم‌بازی خود را چه بزرگ و چه کوچک، دوست خواهند داشت؛ چون می‌دانند کسی که با او بازی می‌کند، حتما او را دوست دارد.

🔘 پدر و مادرهایی که با کودک خود بازی نمی‌کنند این پیام را به کودک می‌دهند که تو را دوست نداریم و برایمان مهم نیستی.  

 

@tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۰۶ مرداد ۰۰ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

🌺محبوبه به مادرش خیره شد. فاطمه ظرف‌ها راشست و بعد پیام‌های خصوصی تمام پیام‌رسان هایش را چک کرد. دوساعتی مشغول کار با گوشی بود.

 

🌸 وقتی کارش با گوشی تمام شد، چشم چرخاند، محبوبه گوشه اتاق سرش را روی زانوهایش گذاشته و به خواب رفته بود. فاطمه با خودش گفت: « ناهار و شام مقوی بهش میدم پس چرا اینقدر بی‌حاله و می‌خوابه؟»

 

☘️فاطمه سرش را در میان دستانش گرفت و آه بلندی کشید. به سمت میز کوچک دخترش رفت تا آن را مرتب کند.

 

🌺 کتاب و عینک او را داخل کمد گذاشت. ناگهان خودکار بنفش در میان دفترچه خاطرات گل گلی دخترش نظرش را جلب کرد. لای دفتر را بازکرد و آن را خواند:«به نام خدا، امروز من از همیشه بیشتر حوصله ام سر رفته چون مامانم امروز حتی یک ساعت هم کنارم نبود و حس می‌کنم که دوست نداره ؛ کاش این طور نباشه.الانم سرش تو گوشی و حتی یِ بار سرشو بلند نکرد که منو نگاه کنه.»

 

🌸فاطمه گریه اش گرفت. همین طور که بغض گلویش را فشار می‌داد، زودترکارهایش را کرد. گوشی را خاموش کرد و رفت تا برنامه‌ای برای خودش بنویسد تا بیشتر با دخترش وقت بگذراند.

 

@tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۰۳ مرداد ۰۰ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

modiriyat

 

 

✅دعوا و اختلاف بین بچه های کوچک یک خانواده امری عادی است.

🔘آن چه مهم هست مدیریت این دعواهاست، که درگیریشان شدیدتر نشود.

🔘کودکانی که با هم دعوا می کنند معمولا بلد نیستند با هم بازی کنند، خوب است مادر و پدر خانواده با رعایت اعتدال محبت، با آن ها هم بازی شوند تا آنان شیوه عملی بازی کردن را یاد بگیرند.

✅بدین صورت در غیاب والدین هم با یکدیگر بهتر برخورد خواهند کرد.

 

@tanha_rahe_narafte

 

صبح طلوع
۰۳ مرداد ۰۰ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

🍀صدای کشیده شدن تایر ماشین روی آسفالت و ترمز ناگهانی ماشین، همه چشم ها را به آن سوی خیابان خیره کرد. 

 

🌺لیلا که دست مادر را رها کرده بود وسط خیابان، بغض کرد. محکم عروسک خود را در آغوش گرفته و با دستش چشمان عروسکش را پوشانده بود، تا مثل خودش آن صحنه را نبیند. 

 

💦اشک هایش مثل ابر بهاری باریدن گرفت و با چشمان عسلی اش بین جمعیت به دنبال مادر می گشت.  

 

🌸مادرش که تازه متوجه نبودِ دخترش در کنارش شده بود و او را وسط خیابان می دید، حال خودش را نفهمید. با گریه به سوی او دوید.

 

🌱لیلا هم که ترسیده بود با دیدن مادر خود را به او رساند. خودش را در آغوش مادر انداخت و گریه اش شدت گرفت.

 

🌼مادر در حالی که او را نوازش می کرد، به او گفت: «دختر گُلم غصّه نخور، خداروشکر چیزی نشده، من پیشتم. گریه نکن خوشگلم بهت قول میدم دیگه دستتو محکم بگیرم.»

 

☘راننده که عصبانی بود به مادر لیلا گفت: «خانم این چه وضعشه حواستون به بچه تون باشه. عجب گیری افتادیم هاااا.»

 

🌱امّا مادر لیلا هیچی نمی شنید و تمام گوشش پر شده بود از گریه دخترش لیلا.

 

@tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۳۰ تیر ۰۰ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

 

🌷کلیپی زیبا از سخنان استاد قرائتی درباره فرزند و تربیت او

 

🌾فرزند بیشتر به‌ خاطر وقت گذرانی کمتر فرزندان با پدر و مادر، وقت گیرتر نیست؛ بلکه بچه‌ها مستقل‌تر بار می‌آیند.

 

💫برخی فکر می‌کنند تعداد بیشتر فرزندان به‌ معنی شکست در تربیت یا زحمت چند برابری است، در حالیکه واقعیت این است که شما فرزند اول را تربیت می‌کنید و فرزندان دیگر از او الگوبرداری می‌کنند. در نتیجه تربیت به تعداد فرزندان اتفاق نمی‌افتد، اگرچه رهاشدگی هم نباید وجود داشته باشد.

 

@tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۳۰ تیر ۰۰ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

🌺صدای تق و شکسته شدن چیزی زهره را از آشپزخانه به هال کشاند.  تکه های لاجوردی گلدان از گوشه دیوار تا وسط فرش کرم رنگ پخش شده بود. زهره با اخم به مینا نگاه کرد.

🌸مینا در خودش جمع شد، انگشت‌هایش را در هم پیچید. زهره فریاد زد: « گلدونی که دوستش داشتمو واسی چی شکوندی؟ » مینا با بغض گفت:« می‌... می‌خواستم بیارمش پایین بازی کنم که یهو از دستم ول شد، شکست.»

☘️زهره مثل گرگ زخمی نعره زد:« بازی، بازی. دو دقیقه یِ جا آروم بشین. خستم کردی، هلیا مثل تو پنج سالشه؛  ولی یِ جا میشینه با اسباب بازیاش ساکت بازی می‌کنه؛  تو چی؟ عین گربه از درو دیوار خونه بالا میری. دیگه حق نداری با وسایل خونه بازی کنی، فهمیدی؟ مردم بچه دارن ، ماهم بچه داریم.»

🌺هق هق گریه مینا بلند شد و صورتش از اشک تر شد. زهره بدون توجه به گریه مینا گفت: « واسه من آبغوره نگیر، من مثل بابات نیستم که لوست کنم. برو تو اتاقت، زود باش.»

🌸مینا با دست‌های کوچکش اشک‌هایش را پاک کرد و به اتاقش رفت. خودش را روی تخت  انداخت. سرش را لای ملافه کرد و گریست تا خوابش برد.

صبح طلوع
۲۷ تیر ۰۰ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

nazm

 

✅پدر و مادر عزیز، نهادینه کردن نظم، با سخت‌گیری بیش از حد، تفاوت دارد.

🔘اگر آن‌قدر در تمیزی خانه وسواس خرج کنیم که کودکمان حتی موقع بازی، دچار ترس و تنش باشد، قطعا راه را اشتباه رفته‌ایم.

🔘علاقه به حفظ نظم، طبق وصیت امیر المؤمنین علی علیه‌السلام (۱) سخنی است، وسواس فکری و وسواس در امور منزل سخنی دیگر.

✅مراقب خلط این مباحث و تاثیر منفی آن بر زندگی و کودکانمان باشیم.

☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️

🌺(۱)از وصیت‌های آن حضرت است به حسن و حسین علیهما السّلام وقتی که ابن ملجم لعنة اللّه علیه به او ضربت زد:
«أُوصِیکُمَا وَ جَمِیعَ وَلَدِی وَ أَهْلِی وَ مَنْ بَلَغَهُ کِتَابِی بِتَقْوَی اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِکُمْ وَ صَلَاحِ ذَاتِ بَیْنِکُمْ ...؛
 🌸شما و همه فرزندان و خاندانم و هر که این وصیتم به او می‌‌رسد را به تقوای الهی، و نظم در زندگی، و اصلاح بین مردم سفارش می‌‌کنم.»

📚نهج البلاغه، نامه ۴۷

 

@tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۲۷ تیر ۰۰ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

😊محمد با چشم های سبزش، به صورت سفید و چروکیده مادرش نگاه کرد. مادر، لثه هایش را روی هم سابید و قربان صدقه محمد رفت:«مادر مواظب خودت باش...»

🐥مینا میان بابا محمد و مادر بزرگ نوک پا بلند شد، عین طوطی تکرار  کرد:«بابا! برم؟ بابا...»

🐇 اما کسی به حرف هایش توجهی نکرد. مانند خرگوش از جایش پرید تا او را ببینند و دوباره گفت:«بابا! بابا...»

😠محمد اخم هایش را درهم کرد، با چشم هایی خط و نشان کشان، به مینا خیره شد و با صدایش دل مینا را لرزاند، گفت:«هیچ وقت وسط حرف بزرگ ترها نمی پری، فهمیدی؟»

😔 مینا سرش را پایین انداخت. چیزی درونش خرد شد و لبه های تیزش به قلبش نیشتر زد.

 

@tanha_rahe_narafte

 

صبح طلوع
۲۳ تیر ۰۰ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

ی

                                                                                                                                                                                                                                                                    

✅با توپ و تشر و فریاد، بچه‌ها منظم نمی‌شوند؟ امتحان کنید، نتیجه عکس خواهید گرفت.

🔘بهترین راهکار این است که به  محض اینکه  کودکتان وسایلش را جمع کرد یا اتاقش را مرتب کرد، به او پاداش بدهید.

🔘پاداش، منظور پاداش مادی مثل جایزه و خوراکی نیست. بهترین پاداش، تشویق و تعریف کردن از کودک است.

 

@tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۲۳ تیر ۰۰ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر