

روز خرید عروسی، حسین به پدرم گفت: خواهش می کنم برای من چیزی نخرید. من چیزی احتیاج ندارم. اما هر چیزی که می خواستید برای من بخرید معادلش را برای زهرا خانم بخرید.
رفتیم بازار یک جفت حلقه، آینه و شمعدان، یک چراغ گرد سوز و یک چمدان خریدیم. برای من یک دست لباس و برای حسین هم کت و شلوار و کفش خریدیم.
روز عقد که شد، دیدم نه با آن کت و شلوار نو، بلکه با لباسی ساده آمده بود و اورکتش را هم روی شانه اش انداخته بود.
راوی: همسر شهید
نیمه پنهان ماه، جلد ۳۲؛ املاکی به روایت همسر شهید؛ صص۲۸ و ۲۷
🌹شب عملیات بچهها رو تقسیم کردم تا هر کدوم ساعتی رو بیدار باشند.گفتم: چون غلامعلی میخواد نمازشب بخونه، پاسِ آخر از ساعت 3 تا 5 برای او غلامعلی خندید و گفت: اگه میخوای امشب من رو مجبور به نماز شب کنی، اشکال نداره. گفتم: اگه اعتراض کنی ، به همه میگم هر شب وقتی خسته از مانور بر میگردیم، تو چراغها رو خاموش میکنی و مینشینی به راز و نیاز... غلامعلی پرید وسطِ حرف ، و بحث رو عوض کرد...
🇮🇷خاطرهای از زندگی سردار شهید غلامعلی دستبالا
📚همسفر تا بهشت۲ ، صفحه ۹۸
🌿در همه چیز ما را محاصره کردهاند. یک روستایی هم که به شهر میآید تا پارچه بخرد، می گوید خارجی باشد ایرانی نباشد. زمینهای فراهم کردهاند که جنس ما خراب است و شما نمیتوانید جنس خوب به بازار ارائه کنید و هر چه هست از خارج است.
👨🔬اگر بگویند فلان دکتر در تهران درسش را تمام کرده تحویلش نمیگیرید؛ اما اگر بگویند که در فلان دانشگاه کالیفرنیا دوره دیده، فکر میکنیم از بهشت برین آمده است.
👨🎓اگر بگویند فلان سیاستمدار شاگرد مدرس یا آیت الله کاشانی است، تحویلش نمیگیریم؛ اما همین که بگویند در فلان دانشگاه سیاسی آمریکا درس خوانده، توجه ما را جلب میکند.
🔅اصلا در فرهنگ ما زمینهاش را درست کردهاند که داخل بد و خارج خوب است. ممکن است بگوئید واقعا همینطور است و جنس ایرانی همهاش بد و جنس خارجی همهاش خوب است.
📚 تنها ۳۰ ماه دیگر، نوشته: مصطفی محمدی،ص ۱۲۸
🌹شهید عبدالله میثمی معتقد بود که:در بین ملت ما ساده لوحانی هستند که ذره ای عقل در مغزشان نیست؛ می گویند چه خوب است ایران کوتاه بیاید و این آتش را بخواباند و یک آبی روی آتش بریزد. فکر می کنند با کوتاه آمدن ایران، مسئله حل می شود.
🌷ما آمریکا را شناخته ایم. هر زمانی که شما ایرانی ها کوتاه آمدید و دیدید دشمنان ما تواضع می کنند، بترسید.
🍃گاو که بعد از شاخ زدن کمی عقب می رود، فکر می کنید پشیمان شده است، اما عقب که می رود، خیلی محکم تر می زند. هر زمانی که دیدید ظالم عقب نشینی کرد، بدانید برای شاخ زدن محکم تر آماده شده است.
📚 تنها ۳۰ ماه دیگر، نوشته: مصطفی محمدی، ص۱۴۰
💠 یک هفته بود مادرم در بیمارستان بستری بود. مصطفی به من سفارش کرد که: «شما بالای سر مادرتان بمانید، ولش نکنید، حتی شبها» و من هم این کار را کردم. مامان که خوب شد و آمدیم خانه، من دو روز دیگر هم پیش او ماندم، یادم هست روزی که مصطفی آمد دنبالم، قبل از این که ماشین را روشن کند دست مرا گرفت و بوسید، میبوسید و همانطور با گریه از من تشکر میکرد. من گفتم: «برای چی مصطفی؟»
گفت: «این دستی که این همه روزها به مادرش خدمت کرده برای من مقدس است و باید آن را بوسید.»
گفتم: «از من تشکر میکنید؟ خب این که من خدمت کردم مادر من بود، مادر شما نبود که این کارها را میکنید.»
گفت: «دستی که به مادرش خدمت میکند، مقدس است و کسی که به مادرش خیر ندارد، به هیچ کس خیر ندارد. من از شما ممنونم که با این همه محبت و عشق به مادرتان خدمت کردید.» هیچ وقت یادم نرفت که برای او این قدر ارزش بوده که من به مادر خودم خدمت کردم.
📙کتاب همسرداری سرداران شهید، مؤسسه فرهنگی و هنری قدر ولایت
🌼حاج حسن همیشه نوجوانان و جوانها را با خودش جمع میکرد، میبرد کوهنوردی. بودند در بین بچهها کسانی که حرمت ایشان را آن طور که لازم بود ادا نمیکردند. حتی یکی از بچهها بود که ایشان را با اسم کوچک صدا میکرد.
🌹این فضا خیلی اذیتم میکرد. یک بار بهش گفتم: حاج حسن! اگه اجازه دهی میخواهم به این شخصی که شما را با اسم کوچک صدا میکند، تذکری دهم.
ایشان ممانعت کرد و گفت: این بچهها الان با فضای اینترنتی و مجازی سر و کار دارند. کوچه و خیابان هم که پر از گناه است. همین که ما بتوانیم یک ساعت اینها را از آن محیط گناه دور کنیم، این یعنی چکیده و حاصل تمام کار کوهنوردی ما.
📚با دست های خالی؛ خاطراتی از شهید حسن طهرانی مقدم؛ نویسنده مهدی بختیاری؛ صفحه ۹۷
🌺شهید طهرانی مقدم صهیونیستها را دشمن درجه یک و نابودی آنها را آرمان خود میدانست. تمام برنامههایی که داشت همه در جهت همین هدف بود. میگفت: «نابود کردن اسرائیل فقط به دست شیعه است. خود اسرائیلیها هم متوجه شدهاند و دارند کار میکنند. ما هم نباید بیکار بنشینیم.» معتقد بود این کار ، فقط از عهده شیعه برمیآید و فرق و مذاهب دیگر موفقیت چندانی در این عرصه نخواهند داشت.
🌸ایشان در نامهای که به مناسبت بیست سالگی صنعت موشکی سپاه به مقام معظم رهبری در سال ۱۳۸۳ نوشته بود، آورده است:
«به خدای عز و جل! اگر برادرانه همه امکانات و توان خود را با درایت به کار ببندیم و توکل به خدای متعال نماییم و جهت اعتلای اسلام عزیز و یاری رهبر بزرگ و مظلوم خود هم قسم شویم، دشمن قدار آمریکا و رژیم نحس یهود صهیونیستی را به خاک مذلت و نیستی مینشانیم(بإذن الله و خواست خداوند کریم) و پرچم پر افتخار اسلام را بر جنازههای نحس آنان، مقتدرانه به اهتزار در میآوریم. ان شاء الله».
🌱یک هفته قبل از شهادتش گفت: «روی قبرم بنویسید این آدم میخواست اسرائیل را نابود کند.»
📚 با دستهای خالی؛ خاطراتی از شهید حسن طهرانی مقدم؛ نویسنده مهدی بختیاری؛صفحه ۱۱۹ و ۱۰۵
🌟حسین، هیچ وقت اسیر عادتها و رسم و رسومات نشد.
🌻روز عقد ، همه منتظر حسین بودند. وقتی آمد، پدرش گفت: به حسین آقا گفتم که پیش ما رسم بر این است که پدر داماد به دنبال عاقد میرود، ولی او قبول نکرد.
گفتم: تا الان هیچ دامادی دنبال عاقد نرفته؟!
🌱گفت: چه ایرادی دارد که من اولین دامادی باشم که عاقد را میآورم.
راوی: همسر شهید
📚نیمه پنهان ماه، جلد ۳۲؛ املاکی به روایت همسر شهید؛ صص۲۸ و ۲۷

🌹چشمهایش مجروح شد. منتقلش کردند تهران. محسن بعد از اینکه دکتر چشمهایش را معاینه کرد، پرسید: آقای دکتر! مجرایِ اشکِ چشمم سالمه؟ میتونم دوباره با این چشم گریه کنم؟
☘️دکتر پرسید: برای چی این سوال رو میپرسی پسر جون؟ محسن گفت : چشمیکه برای امام حسین علیهالسلام گریه نکنه به دردِ من نمیخوره ...
🌷خاطرهای از زندگی طلبه شهید محسن درودی
📚 ماهنامه فکه ، شماره۱۲۶ ، صفحه۱۰۷