تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

بسم الله الرحمن الرحیم

تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ‏] من با هر شدتی باشد می ‏گذرد ولی بحمدالله تاکنون هر چه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد....

فرستنده: روح الله خمینی(ره)
گیرنده:خدیجه ثقفی
زمان: فروردین 1312 / ذی القعده 1351.
مکان: لبنان، بیروت.

پربیننده ترین مطالب

آخرین نظرات

  • ۱۲ بهمن ۰۰، ۲۳:۲۵ - فاطمه 😐

چشم پوشی از عیوب

سه شنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۹، ۰۹:۰۰ ب.ظ

اوایلِ ازدواجمان بود. فکر می کردم اینکه می گویند زن و شوهر مثلِ رفیق می مانند یعنی هر حرفی را می شود به همسرم بگویم. حتی کوچکترین دلخوری‌هایم از خانواده‌ی همسرم را با بدترین حالت به او می گفتم. همیشه انتظار داشتم که او هم هیچی نگوید و همیشه بگوید حق با شماست.

همسرم همیشه موقع درد دل گفتنهایم ساکت بود تا اینکه روزی در مهمانی خانوادگی حسابی از رفتارِ خواهرِ همسرم دلخور شدم. بعد از مهمانی با همسرم در ماشین نشستیم. من گفتم: چرا خواهرت بهم بی احترامی کرد و خنده خنده خواست به همه بفهمونه من شلخته ام.

مرتضی مثل همیشه با آرامش به حرفام گوش داد. وقتی ساکت شدم. گفت: خب مریم جونم آروم شدی؟

گفتم: تا خواهرت ازم معذرت خواهی نکنه، آروم نمیشم.

روکرد به من و گفت: یادته یه بار خونه‌ی بابات بودیم و عمو محمدت اینا هم خونشون بودن، موقعِ خداحافظی داداشت ما رو بدرقه نکرد؛ ولی دقیقا چند دقیقه قبلش عموت اینا رو تا سر خیابون بدرقه کرد؟
گفتم: خب که چی؟ اون سنش کمه و متوجه نیست.

گفت: باشه. یادته تو مراسمِ ختمِ پدر بزرگت بابات اینا یه تشکرِ خشک و خالی بابتِ کمکام نکردن؟
گفتم: داغدار بودن و حواسشون نبوده.

همیشه مرتضی موقع رانندگی حواسش به جلو بود. برگشت.نگاهی به من کرد و پرسید: من تا حالا اینا رو بهت گفته بودم؟ یا گله از خانواده‌ات پیشت کرده بودم؟
خجالت زده و با صدایی آرام گفتم: خب نه.

با لحنی آرام و پر محبت گفت: مینا جون من چون تو و زندگیم رو دوست دارم هیچ وقت به خاطرِ این اتفاقای کوچیک و بی ارزش به تو گله‌ نمی‌کنم. چون میدونم اینجوری مشکلی حل نمیشه. فقط هم تو دلخور میشی و هم الکی بینمون کدورت پیش میاد. من به خاطره عشقم به تو و کلام امام رضا علیه السلام* از رفتارای خانواده‌ات میگذرم. چیزی به روم نمیارم. چیزیم به شما نمیگم.

با حرف هایِ همسرم آرام شدم و به خاطرِ رفتار تندم ازش معذرت خواستم. از آن روز با خودم عهد بستم، هیچ وقت عیب های خانواده‌ی همسرم را به دل نگیرم و به خاطرِ خدا و همسرم از این عیوبشان چشم پوشی کنم. با گذشتِ زمان آثارِ آرام بخشِ این تصمیم را در زندگیم حس کردم.

امام رضا علیه السلام: فى قَوْلِهِ تَعالى: (فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمیلَ) ـ: عَفْوٌ مِنْ غَیْرِ عُقوبَةٍ وَ لا تَعْنیفٍ وَ لا عَتْبٍ؛ درباره آیه «پس گذشت کن، گذشتى زیبا...» فرمودند: مقصود، گذشت بدون مجازات و تندى و سرزنش است.

أعلام الدین، ص ۳۰۷.

 

@tanha_rahe_narafte

۹۹/۱۲/۱۲ موافقین ۰ مخالفین ۰
تنها راه نرفته

داستان

همسرداری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی