پرهیز از جلوهگری

🍃گرمای تابستان بود. داشتیم با حسین علی مسجد میرفتیم. توی لباسهایم نازک ترینش را پیدا کردم و پوشیدم. وقتی نگاهش کردم خیلی تعجب کردم. یک اورکت زمستانی پوشیده بود و یک کلاهی هم روی سرش کشیده بود.
☘️گفتم: «برادر! زمستان را با خودت آوردهای؟! این چه تیپی است؟ » هر چه پرسیدم طفره رفت. توی راه مسجد به او گفتم: «تا به عقلت شک نکردم، بگو این چه تیپی است؟ »
🌸گفت: «این طوری لباس پوشیدم تا برای خانم های نامحرم جلوه نداشته باشم. همان طوری که ممکن است ما از دیدن خانمهای نامحرم تحریک بشویم، آنها هم ممکن است چنین شوند. ما نباید با پوشیدن لباسهای نازک و بدننما باعث تحریک نامحرم شویم. »
✨در حالی که به سختی حرف هایش را در ذهنم جا میدادم، داغ کرده بودم. پیراهنم را تکان دادم تا هوا زیرش جریان پیدا کند.
راوی: حسن نوری؛ برادر شهید
📚 من شهید می شوم ؛ خاطرات شهید حسین علی نوری. نوشته رضا عنبری، صفحه ۶۸
