هوادار بسیجیها
يكشنبه, ۱۲ تیر ۱۴۰۱، ۱۲:۰۰ ب.ظ

🍃عبدالله برای اصلاح موهایش، از آرایشگاه صلواتی قرارگاه نوبت گرفته بود. وقتی وارد شد دید که بسیجیها در صف نشستهاند. بلا فاصله برگشت بیرون. کسی علت را پرسید.
گفت: «من خجالت می کشم از این که در صندلی اصلاح بنشینم و بسیجیها در صف باشند. »
☘️گفت: «این چه حرفی است؛ نوبت گرفتن یک مسئله عادی است و همه می دانند. » بالاخره با اصرار دیگران نشست. وقتی از آرایشگاه بیرون آمد، عینکش افتاد روی زمین و دستهاش شکست.
🌸عبدالله لبخندی از روی رضایت زد و گفت: «خدایا شکرت! این هم به تلافی شکستن دل بچه بسیجی ها. خداوند می خواست با این کار تلافی کند. »
📚 تنها سی ماه دیگر ، نوشته: مصطفی محمدی، صفحه ۱۵۹-۱۵۸
۰۱/۰۴/۱۲
