همراهی با نیروهای تحت امر

🍃سید مجتبی فرماند قلب ها بود. موقع ناهار که می شد خودش سفره را برای کادر گروهانش پهن می کرد.
☘️شب ها هم که برای آموزش غواصی به آب می زدیم، مثل پروانه دورمان می گشت. اول از همه خودش به آب می زد و آخر از همه بیرون می آمد. وقتی هم که از آب بیرون می آمدیم، حلقه های لاستیک فروزان منتظرمان بودند.
🌸سید تا بچه ها را دور آتش جمع نمی کرد، آرام نمیگرفت. با چوب بلندی که در دست داشت آتش را تیز میکرد تا بچه هایش گرم شوند.
✨شب هایی هم که می رفتیم تمرین بلم سواری، هوا خیلی سرد بود. اما مگر جرأت میکردیم، صدایش را در آوریم. سید به همه قایق ها سر میزد. تا احساس میکرد شانه ای از سرما می لرزد، اورکتش را به زور به تنش میکرد. همه فکر و ذکرش مراقبت از ما بود.
راوی: حاج حسین یکتا
📚مربع های قرمز ؛ خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا، نوشته زینب عرفانیان، صفحات ۲۵۲، ۲۵۶، ۲۶۰-۲۶۱
https://instagram.com/tanha_rahe_narafte
