نگاه توحیدی به طبیعت
سه شنبه, ۷ تیر ۱۴۰۱، ۱۲:۰۰ ب.ظ

🍃در عملیات والفجر هشت با حمید رضا آشنا شدم. مردی جذاب، شوخ طبع و شجاع بود.
☘️مدتی بود که حمید رضا دنبال ذره بین میگشت. در چند روز مرخصی هم نتوانسته بود پیدا کند. یک بار که چادرمان آتش گرفت، همه وسایل از جمله دوربین های مان سوخت. ذره بین دوربین های سوخته را با اجازه برداشت. متوجه شدم با ذره بین لانه مورچه ها را نگاه می کند و آیات سوره نمل را می خواند و گریه می کند.
🌸یک روز بغلش کردم و بوسیدم. گفتم: «اگر شهید شدی شفاعتم می کنی؟ » گفت: «حتما. » وقتی از هم جدا شدیم، خیلی از او دور نشده بودم که صدای گلولهای آمد. بر گشتم. حمید رضا پر کشیده بود.
راوی: حمید شفیعی
📚 رندان جرعه نوش ؛ خاطرات حمید شفیعی، نویسنده و راوی: حمید شفیعی،صص ۱۵۳-۱۵۴
https://instagram.com/tanha_rahe_narafte
۰۱/۰۴/۰۷
