نبوغ اطلاعاتی شهید مهدی زین الدین

🍃زمستان سردی بود میخواستیم رد یک منافق را بزنیم. هر چه تقلا میکردم زمان ورود و خروج را نمیتوانستم در بیاورم. کار را سپردم به آقا مهدی. مسئول شب بودم. هر وقت شب بیسیم میزدم که کجایی؟ می گفت: «در خانه زیر کرسی.»
🌾از این خونسردیاش لجم میگرفت. امیدی به موفقیتش نداشتم؛ اما صبح خیلی خوشحال و قبراق آمد و گفت: «طرف ساعت سه و نیم شب از خانه زده بیرون.» گفتم که مگر دیدی اش؟ گفت: «نه.»
☘️پس از اصرار هایم گفت: «به هر کدام از لنگههای در، یک عدد پونز زده بودم و آنها را با نخ قرقره سیاه به هم وصل کرده بودم. هر دو ساعت یک بار به آن سر میزدم. ساعت سه و نیم که رفتم دیدم نخ پاره شده. یکی دو شب هم همین کار را کرد. زمان دقیقش در آمد و رفتیم سر وقتش.»
راوی مصطفی خداوردی
📚کتاب شهید مهدی زین الدین، نویسنده: مهدی قربانی، ناشر: انتشارت حماسه یاران، تاریخ نشر: اول- ۱۳۹۳ ؛ صفحه ۱۷
