تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

بسم الله الرحمن الرحیم

تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ‏] من با هر شدتی باشد می ‏گذرد ولی بحمدالله تاکنون هر چه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد....

فرستنده: روح الله خمینی(ره)
گیرنده:خدیجه ثقفی
زمان: فروردین 1312 / ذی القعده 1351.
مکان: لبنان، بیروت.

پربیننده ترین مطالب

آخرین نظرات

  • ۱۲ بهمن ۰۰، ۲۳:۲۵ - فاطمه 😐

مردم داری

دوشنبه, ۲۳ خرداد ۱۴۰۱، ۱۲:۰۰ ب.ظ


 

🌸محمود برای زندانی‌ها خودش را به زحمت می‌اندخت و حاضر بود برایشان بمیرد. فقط به خاطر اینکه انسانند و به این روز افتاده‌اند.

☘️برش اول:
در زندان به سختی مریض شده بودم. مسئولین زندان اجازه اعزام به بیمارستان را نمی‌دادند. محمود وقتی مطلع شد، گفت: «اگر اجازه هم ندهند، در را می‌شکنم و می‌برمت بیمارستان. وقتی هم که مسئولین اجازه دادند و بیمارستان بستری شدم، روزی پنج بار می‌آمد ملاقاتم.

🍃برش دوم:
یک روز با عجله آمد پیشم و گفت: «بلند شو! یکی از زندانی‌ها وصیت‌نامه نوشته و می‌خواهد خودکشی کند. »
گفتم: «به تو چه ربطی داره؟ »
گفت: «او قبل از اینکه جنایت کار باشد یک انسان است. من نمی‌توانم شاهد خودکشی یک انسان باشم. »

✨رفت پیشش و چند ساعت برایش حرف زد تا اینکه توانست از خودکشی منصرفش کند.
از خودکشی که منصرف شد، وصیت نامه جدیدی نوشت. محمود اشک شوق می‌ریخت؛ به خاطر نجات یک انسان.

🌾برش سوم:
قرار شده بود زندانی‌ها را از زندان بیرون ببرند. محمود همه را از یر یک سینی که قرآن و آینه و یک بشقاب آب نبات بود رد می‌کرد. همه دست در گردن محمود می‌انداختند و گریه می‌کردند. در یک سالن منتظر بودیم تا تکلیف شان مشخص شود که ناگهان برق سالن رفت. همه با خود گفتیم: «الانه که زندانی‌ها فرار کنند. » برق که آمد همه هفده نفرشان بودند. می گفتند: «محمود ما را نماز خوان کرده، اسلام واقعی را به ما معرفی کرده، کجا فرار کنیم. »

راوی: ابراهیم اطمینان

📚 نذر قبول؛ کتاب خاطرات شهید محمود اخلاقی، نویسنده: اشرف سیف الدینی،صص: ۳۳/۳۸ و ۳۶-۳۵

 

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی