مراقب

🍁با پشت آستینش عرق پیشانیاش را پاک کرد. نگاهی به پشت سر خود نمود. با دیدن وسایل لوکس چوبی که ساخته بود، لبخندی روی لبهایش نشست.
چند ماه پیش، خیلی این در و آن در زده بود تا چوب درجه سه و ارزان قیمت پیدا کند، حالا با رنگ و لعاب و ترفندهای خودش میتوانست مثل دفعات قبل به عنوان جنس مرغوب به مشتری بفروشد و پول خوبی نصیبش شود.
و با فروش آنها دلِ خانوادهاش را شاد کند.
💳 بخشی از پول را برای پسرش پیمان، ماشین شاسی بلند میخرد تا جلوی دوستانش کم نیاورد!
مقداری هم برای هزینه دانشگاه دخترش پرستو کنار میگذارد.
تعطیلات تابستان بلیط ترکیه میگیرد. خانواده را به مسافرت میبرد.
برای راحتی آنها سنگ تمام میگذارد.
♨️دخترش به تازگی با پسری دوست شده است. نشست و برخاست میکند؛ اما برای او اهمیتی ندارد و میگوید: «اشکال نداره بذار براش عُقده نشه، از بقیه عقب نمونه.»
🚫 پسرش به پارتیهای شبانه میرود او میداند و جلویش را نمیگیرد.
🔥همسرش به تازگی تا دمدمای صبح سریال ترکیهای از شبکههای ماهواره میبیند، رفتارش نسبت به گذشته تغییر کرده است. میگوید: «همه میبینن بذار اونم ببینه! »
✨یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ... ؛ اى کسانى که ایمان آورده اید! خود و خانواده خود را از آتشى که هیزم آن مردمان گنهکار و سنگ ها هستند، حفظ کنید.
📖سورهتحریم، آیه۶.
