دستگیری از نیازمندان

🍃محمود برای کمک به محرومان و پابرهنگان دست از پا نمی شناخت:
☘️برش اول:
کفشش آن قدر کهنه و پاره بود که پایش روی زمین کشیده می شد. رفتم کنارش و گفتم: «محمود! این کفش ها چیست که پوشیدی؟ »
💫با خنده گفت: «در راه کسی را دیدم که کفش هایش خیلی کهنه و پاره بود، کفش هایم را با او عوض کردم. »
🍃برش دوم:
آمده بود ده تومان پول قرض کند. اصرار کردم برای چه میخواهد. گفت: «پدرم هر سه روز، ده تومان به من میدهد و من آن را به دو خانواده فقیر میدهم. الان چند روز است که پدرم را ندیدهام و آن خانوادهها منتظر کمک من هستند. »
🌷برش سوم:
در کمک به فقرا حد و مرز نمیشناخت. آمد پیشم و گفت: «یک خانواده فقیر پاکستانی را میشناسم که اگر چرخ خیاطی داشته باشند، خودشان کار کرده و از گدائی نجات پیدا میکنند. » با اصرار پول چرخ خیاطی را گرفت و رفت.
راویان: ابراهیم اطمینان و مهدیان
📚 نذر قبول؛ کتاب خاطرات شهید محمود اخلاقی، نویسنده: اشرف سیف الدینی، صفحات ۳۳ و ۳۴ و ۴۷
https://instagram.com/tanha_rahe_narafte
