دریای عطوفت
سه شنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۹، ۰۷:۳۳ ق.ظ
خستگی از چهرهاش میبارید. به بچهها گفت خستهام و نمیتوانم با شما بازی کنم. بچهها هم پذیرفتند. بعد از چند دقیقه به آشپزخانه رفتم. از آنجا بچهها را نمیدیدم، ولی صدای بلند خندهشان را میشنیدم. خودم را رساندم پیششان دیدم بابایشان با تمام خستگیای که داشت، دلش طاقت نیاورده و همبازیشان شده است. آخرین بازی بچهها با بابا مهدیشان بود. فردایش رفت و به شهادت رسید.
شهید مهدی نعیمانی
سبک زندگی فاطمی، ص۵۶